تاریخ انتشار : شنبه 20 دی 1399 - 8:14
کد خبر : 83675

نفس سپیده داند که چه راست ایستادی

نفس سپیده داند که چه راست ایستادی

به روز واقعه تابوت ما ز سرو کنید/ که می رویم به داغ بلندبالایی (حافظ) سالگشت پرواز غلامرضا تختی بار دیگر نام او و یاد او را زنده می دارد. در این بچه خانی آباد چه بود که او را نه تنها قهرمان تن که پهلوان جان کرد؟ گویی در روزگار بی ریشه ها، ریشه

به روز واقعه تابوت ما ز سرو کنید/ که می رویم به داغ بلندبالایی (حافظ)

سالگشت پرواز غلامرضا تختی بار دیگر نام او و یاد او را زنده می دارد. در این بچه خانی آباد چه بود که او را نه تنها قهرمان تن که پهلوان جان کرد؟ گویی در روزگار بی ریشه ها، ریشه خویش از یاد نبرد، به مردم خویش پشت نکرد. به دروغ و دغل نه گفت و به پاکی و آزادگی آری. بچه خانی آباد به پیکر، بالابلند بود، به سروی می مانست، اما هیچ تندبادی آن پیکر را خم نکرد. این اقبال را داشتم که دوبار پوریای ولی زمانه، تختی را از نزدیک ببینم و با او سخن گویم به نوجوانی؛ روزی در تهران و روزی در مشهد… آنچه از پس نزدیک به نیم قرن در خاطرم مانده است، دیدگان محجوب پرشرمش بود و لبخند مهربانی که چهره را پر می کرد.

به آرامی سخن می گفت اما به استواری. به راهش ایمان داشت و مردمش را دوست می داشت. به کشتی قهرمان بود، به مردانگی پهلوان… مردم تهران از یاد نبرده اند که در زلزله بوئین زهرا به سال ۱۳۴۱ از راه آهن به راه افتاد. چادری به دست گرفت و از مردم یاری خواست. چادر به چهارراه ولیعصر فعلی که رسید پر شده بود از پول و سکه و طلا. انگشتر مردان، دستبند و گوشواره زنان در آن فراوان بود. و تختی ما، همه آنچه مردم به او داده بودند را به جبهه ملی بخشید که خانه هایی و مدرسه ای در بوئین زهرا بسازند که ساختند. پیران ما به یاد دارند، به سال ۱۳۴۲ او را به استادیوم ورزشی برای دیدار مسابقه کشتی راه ندادند، هم نام او غلامرضا پهلوی در سالن بود و اذن و اجازه نداده بود تختی در مجامع عمومی ظاهر شود. دوستانش از دری دیگر او را درون سالن فرستادند. مردمان که او را دیدند بانگ برآوردند: رستم ایران کیه، غلامرضا تختیه. آن غلامرضای دیگر از در دیگر فرار را بر قرار ترجیح داد… در خاطره جمعی مردم ما، مردی ماند… مردی مرد.
مردم ما به یاد دارند که به سال ۴۲ در زندان قزل قلعه رهبران جبهه ملی و مجاهد بزرگ حضرت آیت الله طالقانی محبوس بودند. روزی تختی با دسته گلی در دست به در زندان رفت. پاسبانان به زور در را بستند و به او رخصت ندادند که به درون زندان به دیدار یاران دربند رود اما تختی با دست های تنومند و پیکر نیرومندش سینه ستبر کرد، در را گشود و به داخل محبس رفت و پیام پایداری خویش را به آنان اعلام داشت. 
تختی عیش به عسرت اما به عزت گذراند. در کشاکش زمانه، مرد بود… مرد ماند… در کشتی همچون پوریا به افسانه ها، به عیاران و جوانمردان تاریخ پیوست. در نبردی با کشتی گیری روس هماورد شد. می دانست که زانوی چپ حریف آسیب دیده اما در تمامی لحظه های نبرد مردانه با او رویاروی شد و به پای چپش دست نزد. وقتی نتیجه اعلام شد و او برنده و قهرمان شناخته شد، حریف بر چهره اش بوسه زد و بر مردانگی اش آفرین گفت.
کارخانه ای از او خواسته بود که تصویری از او بردارند با تیغی که بر صورت بکشد و پولی فراوان بگیرد و آن تصویر به چاپ رسد. اما تختی ما که بر تخت شرف ایستاده و به جیفه جهان، جان نیالوده بود، گفت نه. در سخت ترین روزها به جبهه ملی پیوست. در تاریک ترین شب ها مشعلی شد پرنور برای مردمش… تختی چون پوریای ولی به افسانه ها پیوست، به اسطوره ها.  ۱۷ دی ۴۶ تهران می گریست، ایران می گریست… پیکر تختی به دیده و دل و دوش کشیده می شد. در ابن بابویه تهران در کنار شمشیری بزرگ به خاک سپرده شد. مرگ او هم زندگی آفرین بود. انبوه مردمان بیعت شان را با او تجدید کردند. فرزند مردم در دل مردم برای همیشه مکانی بلند یافت. 
در پایان دی روزی را به یاد می آورم که از پیچ شمیران در خدمت پیر پاک مان طالقانی بزرگ به مسجد فخرالدوله رفتیم برای سوگ تختی. مردمان که او را دیدند راه باز کردند و آن پیر که خود عزادار بود و به تعزیت و تسلیت آمده بود، بر در مسجد نشست و خود صاحب عزا شد. هنوز چهره گریان زنده یاد مهندس حسیبی از رهبران جبهه ملی – که جهان پهلوان با حضور در دفتر اسناد، یک روز پیش از خاموشیش وی را وصی خویش کرده بود و استادمان دکتر حمید عنایت را به یاد دارم که به پهنای صورت اشک می ریختند. تختی سمبلی بود برای شرافت، نشانه ای از آزادگی، جهان پهلوانی که مادر ایران او را پرورد و به آیندگان سپرد… از او بیاموزیم… بسیار بیاموزیم، او که ایستاد، سرو سبزی که تندبادهای خزان از پایش نینداخت. ایستاده بود… ایستاده ماند… 
به سر بلندت ای سرو که در شب سیه کن
 نفس سپیده داند که چه راست ایستادی.

ثبت نام در مجمع

برچسب ها :

ناموجود
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.

مساجد