جامعه دو قطبی کینه میکارد انتقام دِرو میکند
خشونتهای عریان و پنهان در جامعه بهمرحلهای رسیده است که، چه در زندگی خصوصی و چه در عرصه اجتماعی کاملاً ملموس شدهاند. از زن و شوهرهایی که با دعواهای پیاپی از راهپلههای دادگاهها بالا و پایین میروند تا مردمی که بر سر یک تصادف معمولی با قفل فرمان از یکدیگر استقبال میکنند، گویی که جامعه
خشونتهای عریان و پنهان در جامعه بهمرحلهای رسیده است که، چه در زندگی خصوصی و چه در عرصه اجتماعی کاملاً ملموس شدهاند. از زن و شوهرهایی که با دعواهای پیاپی از راهپلههای دادگاهها بالا و پایین میروند تا مردمی که بر سر یک تصادف معمولی با قفل فرمان از یکدیگر استقبال میکنند، گویی که جامعه مستعد شده تا آدمهایش بهبهانههای مختلف گریبان هم را بگیرند، حتی اگر این کار را هم انجام ندهند به انحای مختلف دست به تخریب یکدیگر میزنند، انگار که از هم متنفرند، این تخریبها تنها در دنیای واقعی نیست، حتی در فضای مجازی واقعیتر جلوه میکند، جایی که کاربرهایش دایم یکدیگر را به باد تحقیر و تهدید میگیرند. یکی به دیگری میگوید وطنفروش و دیگری به آن میگوید نان به نرخ روز خور، دربرخورد این دو ایده چیزی جز خشونت متولد نمیشود، خشونتی که در شهر و خیابان خودش را با کتککاری و دعوا نشان میدهد، چراکه شاید یکی احساس میکند دیگری حق او را خورده است. حتی این احساس در افزایش سرقتهای خشونتبار یا خفتگیری خودنمایی میکند، گویی که سارق رفتار خودش را با این ایده که دارد حق خود را از دیگری میگیرد توجیه میکند. چنین وضعیتی سبب میشود جامعه دایم درحال نزاع باشد، حتی در عرصه سیاسی هم تصور اینکه گروهی برخوردارترند سبب بازتولید خشونت میشود. درهمینباره «احمد بخارایی»، جامعهشناس و دبیر گروه مسائل و آسیبهای اجتماعی انجمن جامعهشناسی ایران، توزیع نابرابر فرصتها را یکی دلایل بروز خشونت در جامعه امروزی ایران میداند. این استاد دانشگاه در گفتوگویی با خبرنگار روزنامه همدلی از آسیبهای احتمالی عدم برخورداری افراد جامعه از فرصتهای برابر میگوید، که در ادامه میخوانید.
آقای دکتر شما همیشه از توزیع عادلانه فرصتها صحبت میکنید؛ تعریف عملیاتی شما از آن چیست؟
توزیع عادلانه یا برابری فرصتها دو معنی دارد، چراکه عدالت دارای بار ارزشی است و جنبه پیشینی دارد، بهاین معنا که در ابتدا یک تعریفی از عدالت مطرح میشود و همه چیز براساس آن پیش میرود. اما برابری چیزی هست که در نهایت قابل سنجش و اندازهگیری هست و جنبه ملموس و عینی دارد. مثلا اگر در اقتصاد سرمایهداری تعریف عدالت را بپرسیم میگویند هر دستاوردی که «فعالان اقتصادی» دارند، یعنی اولاً ماهیت عدالت، «اقتصادی» میشود، ثانیا مربوط به «فعالان» حوزه اقتصاد است. اما در اقتصاد سوسیالیستی عدالت به «برابری» نزدیک میشود، یعنی برابری افراد از امکانات جامعه، حالا در تعریفی که ما از عدالت داریم، ما یعنی کسانیکه بهدنبال یک جامعه سالم هستیم، عدالت به «برابری» نزدیک میشود. بنابراین اگر میگوییم توزیع ناعادلانه فرصتها تقریباً به توزیع نابرابر فرصتها نزدیک میشویم.
اگر قرار باشد با این تعریف (توزیع برابر/نابرابر فرصتها) جامعه خودمان را بررسی کنید، تحلیل شما از جامعه امروزی ایران چیست؟
من احساس میکنم در جامعه خودمان این توزیع نابرابر فرصتها ریشهدار است که در سه سطح کلان، میانه و خرد قابل ارزیابی هستند. معتقدم نابرابری در سطح خرد از پیامدهای وجود نابرابری در سطح کلان است. در سطح کلان مثلاً اشارهام به قانون اساسی است چراکه معتقدم نابرابری از آن شروع میشود. مثلاً از منظر اقتصادی اصل ۴۷ قانون اساسی میگوید: مالکیت شخصی که از راه مشروع باشد محترم است، اما این «مشروع» تفسیرهای متفاوتی دارد. درخصوص مسائل اجتماعی هم چنین شرایطی وجود دارد، مثلا در اصل ۲۴ قانون اساسی آمده که: نشریات و مطبوعات در بیان مطالب آزاد هستند، مگر آنکه مخل به مبانی اسلام یا حقوق عمومی باشند، اما مخل به مبانی اسلام مجدد قابل تفسیر است. خوب شما در نظر بگیرید این تفسیرها بهعهده کیست؟ بنابراین توزیع نابرابر فرصتها از همینجا آغاز میشود. یعنی فیلتر، ملاکها و شاخصهای تعیین کننده عدالت، یک ملاکهای ویژه از نوع ارزش محور است که در اصل ۲ قانون اساسی به اجتهاد فقها اشاره شده. از این روی این توزیع نابرابر در سطح کلان ریشه حقوقی در قانون اساسی دارد.
اگر بخواهید مصداق عینی چنین وضعیتی را در جامعه بگویید، به چه مواردی اشاره میکنید؟
خوب شما به مسائل سیاسی نگاه کنید، مگر در ساختار سیاسی توزیع عادلانه فرصتها وجود دارد، آیا همه میتوانند حزب داشته باشند؟ شما همین دو گروه اصلاحطلب و اصولگرا را در نظر بگیرید؛ آیا آنها منتقدان را میان خودشان راه میدهند؟ چقدر آدمها در حاشیه باقی ماندهاند؟ در عرصه اجتماعی شما بحث آگاهیرسانی دارید. طبق اصل ۳ قانون اساسی یکی از وظایف دولت بالا بردن سطح آگاهیهای عمومی در همه زمینهها با استفاده از مطبوعات و رسانهها است، خوب این خیلی قشنگ است، اما شما صداوسیما را درنظر بگیرید، آیا در صداوسیما منِ دانشگاهی فرصت حضور و نقد دارم؟ اما درنظر بگیرید این همه شبکه رادیوی و تلویزیونی وجود دارد و چهطوری یکجانبه و یکسویه از طیف و گروه مشخصی در آن درحال حرف زدن هستند. اینجا هم توزیع نابرابر فرصتها وجود دارد.
درساختار فرهنگی هم همینطور هست. الان مگر همه قومیتها از فرصت برابر برخوردار هستند، گاهی یک قومی به حاشیه رانده میشود. درخصوص فرهنگ و هنر هم همینطور است. مثلاً در مقوله سینما، آیا همه کارگردانها و تهیه کنندههای ما از فرصتهای برابر برخوردارند؟ در عرصه اقتصادی هم همین است. مگر غیر از این است که اقتصاد دو بال پرواز دارد، یکی سرمایه و دیگری تخصص، این دو اگر وجود داشته باشند شکوفایی اقتصادی ایجاد میشود، اما آیا واقعا درخصوص سرمایه توزیع عادلانه وجود دارد؟ این وامهایی را که در بانکها داده میشود درنظر بگیرید، آیا آنجا پارتی بازی نیست؟ تخصص هم که مهم نیست، برعکس نوعی سرسپردگی اهمیت دارد. امروز یکی از بحرانهای ما «بحران تظاهر» است، یعنی فرد چیزی را نشان میدهد که آن نیست. در بحران تظاهر شخصیت فرد و اجتماع با شکافها و بیماریهای جدی مواجه میشود، اما ما شاهدیم افرادی که اهل تظاهر هستند در سازمانها نفوذ میکنند. شما همین بحث مالیات را درنظر بگیرید، کارمندها که اتوماتیکوار، مالیات از حقوقشان کسر میشود و فرار مالیاتی ندارند، آن کسی فرار مالیاتی دارد که در شرایط توزیع نابرابر فرصتها و در آن نظام ارزشی مبتنی بر همان فلسفه تظاهر که پیشتر گفتم توانسته رشد کند. بعد شما متوجه میشوید حدود ۱۰۰هزار میلیارد تومان فرار مالیاتی داریم، شما به بودجه آموزشوپرورش نگاه کنید، چیزی حدود ۵۷هزارمیلیارد تومان در سال ۹۹بوده، یعنی حدود ۲برابر بودجه آموزش این مملکت که چند هزار دانشآموز دارد ما فقط فرار مالیاتی داریم.
با این وجود ما در جامعهای هستیم که آدمهایش علیرغم برخوردار نبودن از فرصتهای برابر اما در شهر، خیابان، دانشگاه، محل کار، کنار یکدیگر زندگی میکنند، چنین آدمهایی در تعامل با یکدیگر دچار چه شرایطی میشوند؟ میخواهم بدانم اصلاً تعاملی شکل میگیرد یا تقابل بین آنها برقرار میشود؟
اجازه دهید ملموس بگویم، چند روز قبل آزمون استخدامی بود، دهها هزار داوطلب بهامید اینکه در نهایت سر از آموزشوپرورش دربیاورند در آزمون شرکت کردند. اما اینجا یکسری سهمیهها وجود داشت، از طرفی گاهی روحانیون با تبدیل مدرک حوزوی به دانشگاهی وارد این عرصه میشوند، جالبتر اینکه بعد از آزمون کتبی نوبت به مصاحبه و گزینش میرسد، در این نظام گزینشی مشخص است که فرصتها در اختیار چهکسانی قرار میگیرد، این اتفاق سبب ناامیدی میشود و این پریشان احوالی، سردی اجتماعی ایجاد میکند. بنابراین، این سردی مثلاً در مقیاس خانواده سبب برهم خوردن روابط زن و شوهر میشود. حالا وقتی این آدمها که بهجهت ذهنی، شخصیتی، معرفتی، روحی، بههمریخته هستند آیا میتوانند تعامل درستی با دیگران داشته باشند؟ مثل این است که بگوییم ساختار هر بلایی سر تو آورد اما شما بیا اینجا مهربان باش، درست رانندگی کن، زیر گوش کسی نزن، فحش نده، خلاف و دزدی نکن. همین چند روز قبل فرزند یکی از دوستان من را خفت کردند خواستند موبایلش را بگیرند اما او مقاومت کرده و مهاجمها با قمه به او حمله کردند، من میخواهم بگویم آن مهاجمها هم قربانی هستند، شما درنظر بگیرید آنها در چه وضعیتی قرار دارند که برای یک موبایل حاضرند فردی را بکشند.
حالا شما بیایید برای مقابله با این مهاجمها زندان درست کنید و آنها را زندانی کنید، ضمن اینکه در زندان هم همین توزیع نابرابر فرصتها وجود دارد. آن زندانیای که پول دارد خیلی راحت وثیقه میگذارد، مرخصی میگیرد، رفتوآمد میکند، اما آن بیچارهای که پولی ندارد، آنجا هم بدبخت است. از منظر جامعهشناختی وقتی امکان رسیدن به اهداف اجتماعی وجود نداشته باشد، آدمها به هر وسیلهای دست میزنند، این وسیله میتواند سرقت باشد، قمهکشی باشد، فحش باشد، ناسزا باشد، خشونت باشد، حتی طلاق باشد. همینکه از هر سه ازدواج یکی از آنها به طلاق میانجامد، ریشه در توزیع نابرابر فرصتها دارد، این هم نوعی خشونت هست، مگر افراد با سلام و صلوات از یکدیگر طلاق میگیرند؟ خیر با خشونت از یکدیگر جدا میشوند، در اختلاف خانوادهها با فرزندانشان هم همینطور هست. بنابراین، این توزیع نابرابر فرصتها سبب میشود کینه در جامعه کاشته شود. اگر در یک جامعه، کینه کاشته شود بسا «انتقام» درو شود! چهطور در یک خانواده، پدری به یک بچه بیشتر توجه داشته باشد دیگری احساس کینه میکند، در جامعه هم همین است. حالا اگر در جامعه کینه کاشته شود چهچیزی دِرو میشود؟ انتقام دِرو میشود. متاسفانه در جامعه ما کینه کاشته شده است.
آیا چنین وضعیتی همان مصداق مردم علیه مردم است؟
طبیعتاً چنین چیزی اتفاق میافتد، اجازه دهید باز هم مصداقی بگویم، در حوزه فرهنگی، قومی که کمتر برخوردار هست علیه آن قومی که از فرصتهای بیشتری برخوردار هست که بتواند المانهای فرهنگی قوم خود را بازتولید کند ممکن است قد علم کند. بهلحاظ اقتصادی همان تئوری مارکس هست، یعنی طبقه محروم علیه طبقه برخوردار بلند میشود. بهلحاظ اجتماعی نیز آن گروهی که از قدرت و ثروت کمتری برخوردار هست علیه دیگران خشونتورزی میکند، یعنی آدمها دقدلیهایشان را سر یکدیگر خالی میکنند. امروز میگوییم دهکهای میانی ۴ و ۵و ۶ و ۷ کمرمق شدهاند و آمدهاند بهسمت دهکهای یک و دو و سه اقتصادی و جامعه تقریباً بهلحاظ اقتصادی دو قطبی شده است، از یک نماینده مجلس شنیدم که فاصله طبقاتی میان کم برخوردارترین نقطه در ایران با مناطق برخوردار چیزی حدود ۸۰ برابر هست، که شاید بیشتر از این هم باشد، چنین وضعیتی طبیعتاً موقعیت مردم علیه مردم هست، دیگر شما هیچ اتحادی بین مردم نمیبینید.
بهلحاظ فرهنگی هم همینطور هست و ما شاهد شکلگیری مردم علیه مردم هستیم. کجا این اتفاق میافتد، جایی که دو نوع فرهنگ و دو نوع نظام معرفتی نمیتوانند با یکدیگر دیالوگ کنند. یعنی همان دوقطبی در عرصه اقتصادی در عرصه فرهنگی هم ایجاد شده و تعاملی وجود ندارد. اینجا هم طبقه فرهنگی خاصی از فرصتهای بیشتری برخوردار هستند و این یک فاجعه است.هابرماسی به قضیه نگاه کنیم وقتی آن کنش ارتباطی عقلانی نباشد تاروپود جامعه از هم جدا میشوند. این خیلی بد است که آدمها نتوانند با یکدیگر حرف بزنند و در دو قطب متفاوت قرار داشته باشند. این ساختارها هستند که دوست ندارند گفتوگو و تعامل برقرار شود و این مردم علیه مردم اتفاق بیفتد. چنین وضعیتی در عرصه اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی، خروجیاش کجا است؟ خروجیاش در عرصه سیاسی است. وقتی گفتوگو نیست مشارکت سیاسی هم نیست، همین انتخابات مجلس در اسفند ۹۸ که کمتر از ۴۰درصد بود، نشان یک اعتراض در عرصههای اجتماعی است.
آسیبهای احتمالی چنین وضعیتی را کجا باید دید؟
در شرایطی که توزیع فرصتها نابرابر باشد، از یک طرف کسانی هستند که میتوانند از کشور فرار کنند. امروز آمار مهاجرت و پناهندگی زیاد شده است. به همان اندازه هم کسانی هستند که دوست دارند از کشور بروند اما هنوز جسمشان اینجا است، شما میبینید جوانهایی که به آب و آتش میزنند که از کشور خارج شوند، حتی در این مرزها آواره و اذیت و تحقیر میشوند، چنین چیزی برای یک جامعه شایسته نیست.
دیگر اینکه وقتی آدمها به هر دلیلی نتوانند از کشور خارج شوند و در داخل کشور هم جذب نمیشوند، اینها منزوی میشوند. انزوا خودش را در افسردگی نشان میدهد. شما آمار استفاده از داروهای آرامبخش را میبینید که زیاد شده است، امروز چقدر جوان معتاد داریم، چرا مصرف مواد مخدر صنعتی بیشتر شده؟ اصلاً چرا گُل کشیدن بین جوانها عادی شده است؟ شما آمار خودکشی را نگاه کنید که چقدر زیاد شده است. بنابراین شما امروز احساس میکنید نشاط اجتماعی وجود ندارد، نشاط اجتماعی در ایران زیر حد متوسط است، درپی آن ناامیدی نسبت به آینده ایجاد میشود، کسی که امروز نشاط نداشته باشد نسبت به فردا هم نا امید است.
همه اینها دستبهدست هم میدهند که جامعه بهسمت دوقطبی شدن پیش برود، و دو قطبی شدن بهلحاظ سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی بدترین حالت برای یک جامعه است. یعنی از سطح فرد که اعتیاد، خودکشی و انزوا بود، تا سطح میانی که بحث مهاجرت و نشاط اجتماعی بود تا بحث کلان که دوقطبی شدن است پیامدهای همین توزیع نابرابر فرصتها هستند که گریبان جامعه را میگیرد.
منبع:روزناهمه همدلی
برچسب ها :
ناموجود- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰