تاریخ انتشار : چهارشنبه 17 دی 1399 - 8:47
کد خبر : 82650

تصویرسازی از لحظه شهادت سردار املاکی/ گفتم سردار به من گزارش نده

تصویرسازی از لحظه شهادت سردار املاکی/ گفتم سردار به من گزارش نده

خبرگزاری مهر – گروه فرهنگ؛ انگار برای تمام شهر آشنا بود. نامش بر سر زبان‌ها می‌گشت و همه در انتظارش بودند تا بیاید، برایشان از حاج عمران بگوید، از عزیزانشان بگوید. که چه شده‌اند؟ کجایند؟ از خانواده هر رزمنده‌ای جویای حال رزمنده‌اش می‌شدی پاسخ یکی بود: «هیچ نمی‌دانیم! منتظریم تا حق‌بین بیایید.» گویی مائده‌ای بود

خبرگزاری مهر – گروه فرهنگ؛ انگار برای تمام شهر آشنا بود. نامش بر سر زبان‌ها می‌گشت و همه در انتظارش بودند تا بیاید، برایشان از حاج عمران بگوید، از عزیزانشان بگوید. که چه شده‌اند؟ کجایند؟ از خانواده هر رزمنده‌ای جویای حال رزمنده‌اش می‌شدی پاسخ یکی بود: «هیچ نمی‌دانیم! منتظریم تا حق‌بین بیایید.» گویی مائده‌ای بود آسمانی تا از خوان نعمتش خوشه‌ای برچینند و دلشان آرام گیرد.

محمدعلی حق‌بین، فرمانده گیلانی که در هشت سال دفاع مقدس حضور داشته است و بعد از آن در جبهه مقاومت از خاطراتی می‌گوید که گاه مثل کوه سنگین و ناراحت کننده است و گاه همانند آب روان بارانی و خنده‌دار. روایت‌هایی از فقدان دوستان عزیزش که آثار روحی و روانی فراوانی برای او داشته، اینکه رویارویی با صحنه‌های سخت و خشن جنگ هشت ساله و مبارزه در آن سال‌ها قدرت ریسک‌پذیری او را بالا برده است و حضور دائمی در لایه‌های مختلف جنگ خاطرات تلخ و شیرینی را برای سردار حق‌بین به ارمغان آورده، در ابتدا تعاریف خاطرات‌اش بی‌معنی جلوه کرده زیرا معتقد است کار ِ برای رضای خدا گفتن ندارد اما اصرار و تشویق اطرافیان و باقی‌ماندگان از جنگ او را بر آن داشته تا خاطراتش را روایت کند.

او این کتاب را متعلق به شهدا می‌داند خصوصاً دو فرمانده شهیدش… و به نقل از خاطره نگار «گیل‌مانا» باید نوشت به‌خاطر آن‌ها که ندیده‌اند و نشنیده‌اند، باید نوشت به خاطر کسانی که نمی‌خواهند ببینند و بشنوند، باید نوشت تا دست فرداها از زیبایی‌ها خالی نماند، باید نوشت به یاد آن مردان و زنان آسمانی که در انبوه خاک مدفون شدند، باید نوشت تا کسانی که ندیده‌اند بدانند. آن‌ها که نبوده‌اند چگونه مجروح شدند، چگونه افتادند و در آخرین لحظات چه گفتند.

راوی کتاب می‌گوید، روزی از سردار پرسیدم: «چرا شهید نشدید؟» تبسمی کرد و گفت: «نمی‌دانم! حتماً خدا نخواست، شاید هم ماندم تا بگویم.» پاسخش فتح‌الفتوحی بود بر تمنای درونم. می‌دانستم گفتن ِ تنها دوامی نیست چیزی برای آیندگان به ارث نخواهد گذاشت. یا گذر زمان و غبار فراموشی حقیقت این آئینه را خواهد پوشاند یا به اسارت تحریف درخواهد آورد. بر همین خیالات تصمیم گرفتم آستین گفت‌وگو بالا بزنم.

قسمت دوم نشست نقد و بررسی کتاب «گیل‌مانا» با حضور سردار محمدعلی (ابراهیم) حق‌بین و نویسنده کتاب سیده نساء هاشمیان درباره چگونگی انتخاب نام گیل‌مانا، یادی از شهدای گردان کمیل و کتابی در زمینه جبهه مقاومت به روایت محمدعلی حق‌بین است، که در ادامه می‌آید:

با توجه به این‌که کتابی هم در زمینه جبهه مقاومت در دست چاپ و انتشار دارید، تا چه اندازه متأثر از کتاب گیل‌مانا است؟ قرار است در کتاب جبهه مقاومت با چه وجه از جنگ روبه‌رو شویم؟ تغییر موقعیت‌ها، حال و هوای شما، مکانی که در آن حضور داشتید، تفاوت این دو موقعیت‌ها را چگونه تصویر کردید؟

سردار حق‌بین: کتاب گیل‌مانا به عنوان پایه همه رویدادهای جنگ است البته نمی‌خواهم بگویم که اگر کسی می‌خواهد کتاب‌های جبهه مقاومت را بخواند باید قبل‌اش این کتاب را بخواند ولی مثلاً ما اگر بخواهیم دوران انقلاب را به‌خوبی بشناسیم بهتر است که دوران ۵۰ سال قبل از انقلاب را هم بخوانیم تا بدانیم از کجا به کجا رسیده‌ایم و جایگاه‌مان کجا بوده که به این دوره رسیده‌ایم. شرایط مقایسه‌ایی که می‌تواند موقعیت‌ها را به‌خوبی بیان کند همانند اینکه اگر بخواهیم از محاسن شب بدانیم باید متوجه باشم که روزی هم هست یا از خوبی‌های روز بدانیم باید از شب هم خبر داشته باشیم.

سردار به گیلکی خاطرات را تعریف می‌کرد و من فی‌البداهه باید به فارسی تبدیل می‌کردم این نگارش را سخت‌تر می‌کرد. مخصوصاً صحنه شهادت سردار املاکی را بارها برای من تعریف کرد تا بتوانم به تصویر بکشم حتی یادم می‌آید که در حین تعریف کاغذ برداشت تا کوه‌ها را برایم بکشد تا به‌خوبی متوجه بشوم که صحنه شهادت به چه صورت بود

اما کتاب‌هایی از جنس دفاع مقدس و ۸ سال جنگ تحمیلی به‌عنوان بیس و پایه تمام اتفاقات است و زیبایی‌هایی در آن دوران بود که در جبهه مقاومت نبود یا سختی‌ها و مشکلاتی در آنجا بود که در جبهه مقاومت نبود، کمبودها و ناملایماتی در دفاع مقدس بود که در جبهه مقاومت نبود، ما در جبهه مقاومت یاد گرفتیم از ابزارهایی استفاده کنیم که در دوران دفاع مقدس آن ابزارها را نداشتیم، ما در جبهه مقاومت یاد گرفتیم که شهیدانمان کمتر باشد اما در دوران مقدس خیلی بیشتر بود.

کتابی که مرتبط با جبهه مقاومت برای آزادسازی نبل‌والزهرا است، روایت شد. قطعاً باید درباره اتفاقات و رویدادهای دیگر جبهه مقاومت هم نوشته شود و بدون شک برای آیندگان مفید خواهد بود.

خانم هاشمیان با توجه به اینکه در صحبت‌ها گیلکی صحبت شده است و شما به‌عنوان نویسنده باید زبان گیلکی را همزمان برای نگارش کتاب ترجمه می‌کردید، بالاخره سختی‌های خودش را داشت تا چه اندازه این امر نسبت به دیگر نگارش کتاب‌ها تفاوت داشت؟ همچنین در سوریه بودن سردار با توجه به برخی حذفیات و سوال‌های پیش‌آمده برای شما، کمی درباره این اتفاقات بگویید!

هاشمیان: سردار این چند سال اخیر به دلیل فعالیت‌های اجرایی که داشت و در جلسات رسمی سخنرانی می‌کرد به صورت روتین برای من هم گزارشی صحبت می‌کرد. بارها می‌گفتم که سردار برای من گزارشی صحبت نکن! من نمی‌خواهم گزارشی بنویسم. سردار هم می‌گفت: «تو بگو من چه بگویم! (به زبان گیلکی)» من می‌خواستم از جزئیات بگوید که بتوانم آن دوران را فضا سازی کنم و خاطره را از حالت گزارش‌گونه بیرون بیاورم! زیرا خودم به عنوان مخاطب اصلاً نمی‌پسندم که خاطره در قالب گزارش خوانده شود. خاطره را باید به‌گونه‌ای تعریف کنم که واقعیت‌ها برای مخاطب ملموس و قابل درک باشد و در آن فضا قرار بگیرد. واقعاً زمان‌هایی بود که سردار را در مواقع تعاریف وقایع و خاطرات خسته کردم!

بعد سردار هم به گیلکی خاطرات را تعریف می‌کردند و من فی‌البداهه باید به فارسی تبدیل می‌کردم این باز نگارش را سخت‌تر می‌کرد. مخصوصاً صحنه شهادت سردار املاکی را بارها برای من تعریف می‌کرد تا بتوانم به تصویر بکشم حتی یادم می‌آید که در حین تعریف کاغذ برداشت تا کوه‌ها را برایم بکشد تا به‌خوبی متوجه بشم که صحنه شهادت به چه صورت بود، خیلی سخت بود صحنه‌سازی برای من دوست داشتم صحنه شهادت سردار املاکی را برای مخاطب باورپذیرتر کنم.

سردار سال‌ها در سوریه بودید و در آن دوران هم در حال نگارش کتاب گیل‌مانا که خاطرات ۸ سال دفاع مقدس بود، یادآوری خاطرات دفاع مقدس در سوریه برایتان چه حسی داشت؟

سردار حق‌بین: البته در سوریه که بودم تقریباً کتاب به اتمام رسیده بود و بیشتر موضوعاتی را در قالب سوال خانم هاشمیان می‌فرستادند زمانی که نمی‌توانستند واقعیت‌ها را با یکدیگر تطبیق دهند یا اینکه برخی‌جاها را حذف کرده بودم و متن از منظر ایشان ناقص شده بود (زیرا در نگارش اول کتاب ۷۰۰ صفحه شده بود و من هم گفته بودم که خودم کتاب ۷۰۰ صفحه‌ای بخوانم گفتم چه کسی می‌خواهد این‌همه را بخواند از همین رو بیشتر خاطرات را حذف کردم) سوال‌های را برای رفع ابهامات می‌پرسیدند و من هم جواب‌ها را می‌نوشتم و برایشان می‌فرستادم. خیلی هم تمرکز خاصی نمی‌خواست، تقریباً داستان‌ها به‌هم نزدیک بود (جبهه مقاومت و دوران دفاع مقدس) فقط برای تکمیل صحبت‌ها و برای حذفیات این کار انجام می‌شد.

از شهدای بزرگی در کتاب نام برده‌ام و شرمنده خیلی از شهدا هستیم که نام‌شان را در کتاب نیاوردیم. البته دایره‌المعارفی را با عنوان گردان کمیل جمع‌آوری کردیم که گوشه‌ای از افتخارآفرینی شهیدان در آن آمده است

خانم هاشمیان، چرا اسم گیل‌مانا را برای کتاب خاطرات سردار انتخاب کردید؟ قصدی برای انتخاب چنین اسمی داشتید یا اتفاقی به ذهن‌تان رسید؟

هاشمیان: که سردار از خاطراتش صحبت می‌کرد همه اصرار داشتند که خاطرات‌اش را در قالب کتاب منتشر کند و تصمیم سردار هم به دلیل شناختی که از خصوصیات اخلاقی و خانواده‌اش داشتم، من را به عنوان نویسنده خاطرات‌اش انتخاب کرد.

زمانی که کتاب به اتمام رسید و باید عنوان را انتخاب می‌کردیم جلسات زیادی برای اسم کتاب گذاشته شد و حتی نزدیک به ۴۰ عنوان انتخاب کردیم که یکی را اسم کتاب بگذاریم در آن دوران، سردار در گیلان غرب مأموریت بود زمانی که با او تماس گرفتند که سردار کدام اسم را قبول می‌کنید؟ او هم گفته بود که هر اسمی که حاج خانم بگوید! اما من هر اسمی که گفته می‌شد را قبول نکردم به نوعی به دلم ننشسته بود. تا اینکه در جلسه اسم‌گذاری خسته شدم و گفتم من باید بروم خانه، با شما بعداً تماس می‌گیرم. در خانه بودم که با شهدا حرف می‌زدم (در این کتاب بیش از ۱۰۰ نام شهید آمده است از آنان خواستم تا برای اسم کتاب کمکم کنند) از آن‌طرف هم سردار گفته بودند «دوست ندارم عنوان کتاب اسم من باشد. هدف من زنده کردن نام بقیه شهدا است مخصوصاً دو فرمانده ای که من با آن‌ها زندگی کردم و معاونت آن‌ها را بر عهده داشتم. هرچقدر من راوی این کتاب هستم اما نمی‌خواهم به نام من تمام شود.» دلم خیلی گرفته بود همین‌طور که با شهدا صحبت می‌کردم احساس کردم چیزی به قلبم خورد و اسم گیل‌مانا به ذهنم آمد همان لحظه به سردار زنگ زدم و اسم را گفتم! گفت: عالی است همین اسم باشد! بعد به خانم رامهرمزی زنگ زدم و اسم را که گفتم از اسم بسیار خوششان آمد.

سردار، برای سوال پایانی و جمع‌بندی صحبت‌هایتان از شهدایی که در کتاب گیل‌مانا نام بردید، بگویید!

سردار حق‌بین: از شهدای بزرگی در کتاب نام برده‌ام و شرمنده خیلی از شهدا هستیم که نام‌شان را در کتاب نیاوردیم. البته دایره‌المعارفی را با عنوان گردان کمیل جمع‌آوری کردیم که گوشه‌ای از افتخارآفرینی شهیدان در آن آمده است.

ما باید از شهدایمان در قالب این کتاب‌های فرهنگی بگوییم دشمنان می‌خواهند مقدس بودن جنگ را بردارند و به‌گونه‌ای دفاع مقدس ما را کمرنگ کنند و در تلاش هستند اما می‌بینیم که مردم هم به‌راحتی تن به خواسته آن‌ها نمی‌دهد، جوانان ما تمام این اتفاقات را تحلیل می‌کنند که شهدای ما آگاهانه و داوطلبانه برای دفاع از میهن‌شان رفتند، ما باید بدانیم که توانایی دشمن همیشگی نیست و نمی‌تواند فشار بیاورد ما باید سیاه‌نمایی آن‌ها را خنثی کنیم و در زمینه فرهنگی خودمان را قوی‌تر.

ثبت نام در مجمع

برچسب ها :

ناموجود
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.

مساجد