تاریخ انتشار : شنبه 13 دی 1399 - 4:36
کد خبر : 80933

روایت تصویری محله‌های تاریخی تبریز « در کوچه های یاد »

روایت تصویری محله‌های تاریخی تبریز « در کوچه های یاد »

به گزارش مجمع رهروان امر به معروف ونهی از منکر استان اصفهان به نقل از شنبه ایرنا، هادی لزیری عکاس تبریزی در کتاب “کوچه یادها”، علاوه بر بناهای تاریخی ارزشمند تبریز، جریان زندگی روزمره مردم، خریدهای صبحگاهی، اجتماع و بازی کودکان، صحبت های اهالی و کسبه در بازارچه ها، نوع پوشش و بافت قدیمی محله ها

به گزارش مجمع رهروان امر به معروف ونهی از منکر استان اصفهان به نقل از شنبه ایرنا، هادی لزیری عکاس تبریزی در کتاب “کوچه یادها”، علاوه بر بناهای تاریخی ارزشمند تبریز، جریان زندگی روزمره مردم، خریدهای صبحگاهی، اجتماع و بازی کودکان، صحبت های اهالی و کسبه در بازارچه ها، نوع پوشش و بافت قدیمی محله ها را از دریچه لنز دوربین خود به تصویر کشیده است.

این کتاب با در نظر گرفتن جغرافیای ناریخی تبریز در ۹ فصل شامل ۹ محله تدوین شده است؛ محلات قدیمی و به نامی چون نوبر، خیاوان، ششگلان، سرخاب، دوه چی، امیرخیز، راسته کوچه، اهراب و مارالان از جمله عکس های ثبت شده در این کتاب است.

هادی شفائیه، استاد فقید دانشگاه تهران و بنیانگذار تدریس و تعلیم آکادمیک عکاسی در ایران مقدمه‌ای بر این کتاب نوشته است.

وی در این مقدمه آورده است:« ۶۰ سال پیش با خرید دوربین لایکا که اولین مدل سنکرنیزه آن بعد از جنگ جهانی دوم بود، به گروه مشهور لایکائیست که در آن زمان تشخصی به شمار می‌رفت پیوستم. به یاد عکاس مشهور فرانسوی ( اوژن آتژه ) که از سال ۱۸۵۷ تا ۱۹۲۷ زندگی کرده و از سال ۱۹۰۰ شروع به عکاسی از پاریس کرده و وضع مالی خوبی نداشت و فقط با درآمد همسرش زندگی می‌کرد.

در سال درگذشت او، موزه «ابنیه تاریخی پاریس » ۲ هزار شیشه نگاتیف از آثار او را به دست آورد. تصاویر چاپ شده‌اش در موزه کارناواله پاریس، در کتابخانه تاریخ شهر پاریس، در کتابخانه ملی فرانسه و در موزه هنر مدرن نیویورک که مالک باقی‌مانده بنیاد آتلیه آتژه است، هزاران چاپ هنگام درگذشت عکاس خریداری شده است، نگهداری می‌شود.

در کنار در منزل او در پاریس تابلویی با این نوشته به چشم می خورد: «اوژن آتژه» عکاسی مدرن در این خانه زندگی کرده است که با دوربین فانوسی چوبی و سه پایه آن هزاران هزار عکس بر روی نگاتیف های شیشه ای از پاریس عکس گرفته بود و من تبریزی با دوربین ظریف جواهر گونه لایکا چرا از شهر خودم تبریز عکس نگرفته باشم؟

 اولین جایی که در نظر داشتم چند نکته در ارتفاعات معروف به «قله» بود. در آنجا وقتی کوچه ها و خانه ها و چند دکانبه پایان می‌رسید، تپه ای بود که بر فراز آن درختانی به ردیف کشیده می شد، در پای آن ها جوی آبی روان بود در پایان به داخل «ناو» یک آسیا می ریخت که در انتهایش سنگ آسیاب را می چرخاند و وقتی خارج می‌شد به ناو دوم می ریخت که آن هم به نوبه خود سنگ آسیاب دوم را به حرکت در می آورد و چون خارج می‌شد با ریختن به ناو سوم بالاخره سنگ آسیاب سوم را می‌چرخاند.

اما من که پای قله رسیدم جز درختان خشک و سنگ های پوشیده از گرد و خاک و ناوهای شکسته و خشک چیزی ندیدم! بالاتر از آنجا، گورستان قدیمی با سنگ قبر های کوتاه و بلند پر از نقش نوشته ها، دومین هدفم بود اما وقتی رسیدم با زمین صاف و بولدوزری شده در گوشه مواجه شدم.

 سومین هدف، قهوه خانه ای بود کمی دورتر در ضلع جنوبی تپه؛ این قهوه خانه میعادگاه سحرخیزان اهل دل بود که با قرار قبلی در انتهای خیابان منصور به هم می پیوستند و شاد و خندان صحبت کنان با آنجا میامدند.  این قهوه خانه بالکنی داشت وسیع با چشم‌اندازی گسترده و مشرف باغ های توت معروف قله، برگ‌های این درختان بر اثر وزش باد زیر و رو می شد و چون امواج دریا منظره بدیعی به وجود می‌آورد.

آنچه در باره این قهوه خانه مد نظر من بود صندلی‌ها، نیمکت ها و میزهای چوبی آن بود که بر اثر گذشت زمان و تحمل باد و باران و نور خورشید آثار این عوامل را بر خود داشتند و تاریخی بودند!

 آن روز وقتی قدم در این بالکن گذاشتم یک باره آن همه خاطرات پرکشید و رفت؛ در حالی که آمال و آرزوها و هدف هایم برباد رفته بود بر روی یکی از آن صندلی های فلزی جای گرفتم؛ امروز گویا همه آنجا ساختمان و آپارتمان است؛ نه باغی، نه باغچه ای، نه درختی، نه آسیابی و نه گورستانی .. و در یک کلمه نه تاریخی!

ترمینال « لیقوان – تبریز» چهارمین هدفم بود. دهقانان لیقوان محصولات خود را که عمدتا کاسه های گل رس سرخ رنگ زیبا بود، به تبریز می آوردند و در مقابل مسجد کبود که میدانگاهی بود، عرضه می‌کردند. ساختمان نیمه خرابه مسجد با کاشی های بسیار زیبا و منحصر به فرد با محصولات گل سرخ زیبایی چشمگیری داشت در حالی که این منظره را در مخیله داشتم بدانجا رفتم. اما میله‌های آهنین زنگ زده بدریخت که در فاصله کمی از مسجد، چون زندان به دور آن کشیده شده بود، چنان در ذوقم زد که معطل نکردم، در دوربین را بستم و به این کار خاتمه دادم… تبریز شکست خورده بود…!

ثبت نام در مجمع

برچسب ها :

ناموجود
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.

مساجد