تاریخ انتشار : شنبه 13 خرداد 1396 - 20:13
کد خبر : 7110

انکار و جحود سبب خروج از اسلام است

انکار و جحود سبب خروج از اسلام است

  ۵. بررسی و نقد روایت پنجم امام صادق (ع) فرموده‌اند: «ان علیاً (ع) باب هدی من عرفه کان مؤمناً و من خالفه کان کافراً و من أنکره دخل النار» (برقی، ۱۳۷۰: ۱/۸۹).[۸] اینکه مخالفت با باب هدایت، یعنی حضرت علی (ع) در این روایت کفر به شمار آمده، موجب شده است بحرانی از آن،

 

۵. بررسی و نقد روایت پنجم

امام صادق (ع) فرموده‌اند: «ان علیاً (ع) باب هدی من عرفه کان مؤمناً و من خالفه کان کافراً و من أنکره دخل النار» (برقی، ۱۳۷۰: ۱/۸۹).[۸] اینکه مخالفت با باب هدایت، یعنی حضرت علی (ع) در این روایت کفر به شمار آمده، موجب شده است بحرانی از آن، کفر فقهی مخالف را برداشت کند (بحرانی، ۱۴۰۵: ۵/۱۷۷ و ۱۸۲). اما برخلاف روایات پیشین، انکاری که در این روایت مطرح است چه‌بسا شامل انکار از سر جهل نیز باشد؛ زیرا در آن روایات به جهل و گمراه‌بودن منکر تصریح شده بود اما در این روایت سخنی از جهل به میان نیامده تا بگوییم انکار، به معنای انکار از سر علم و یقین است (گلپایگانی، ۱۴۱۳: ۲۳۹).

۶. بررسی و نقد روایت ششم

امام باقر (ع) فرموده است: «ان العلم الذی وضعه رسول اللّه (ص) عند علی (ع) من عرفه کان مؤمناً و من جحده کان کافراً» (حرّ عاملی، بی‌تا: ۲۸/۳۴۵).[۹]

۷. بررسی و نقد روایت هفتم

صدوق در کتاب‌های التوحید و اکمال الدین و اتمام النعمه، از امام صادق (ع) آورده است: «الامام علم بین اللّه عز و جل و بین خلقه من عرفه کان مؤمناً و من أنکره کان کافراً» (صدوق، ۱۳۹۵: ۲/۴۱۲).[۱۰] بحرانی کوشیده است با این دو روایت نیز کفر فقهی مخالف را اثبات کند (بحرانی، ۱۴۰۵: ۵/۱۷۷ و ۱۸۲). برخلاف روایات پیشین، باید گفت انکاری که در این دو روایت مطرح است چه‌بسا شامل انکار از سر جهل نیز باشد؛ زیرا در آن روایات به جهل و گمراه‌بودن منکر تصریح شده بود اما در این دو روایت سخنی از جهل به میان نیامده تا بگوییم انکار، به معنای انکار از سر علم و یقین است (گلپایگانی، ۱۴۱۳: ۲۴۰). ضمن اینکه در این دو روایت نیز، در مقابل واژه «کافراً»، از «مؤمناً» استفاده شده که دلالت بر کفر کلامی دارد.

۸. بررسی و نقد روایت هشتم

صدوق در کتاب امالی حدیثی آورده که آن را به پیامبر اکرم (ص) اسناد داده است؛ هنگامی که ایشان به حذیفه یمانی فرمودند: «یا حذیفه انّ حجّه اللّه علیکم بعدی علی بن ابی طالب علیه السلام، الکفر به کفر باللّه سبحانه، والشرک به شرک باللّه سبحانه، والشک فیه شکّ فی اللّه سبحانه، والالحاد فیه إلحاد فی اللّه سبحانه والانکار له إنکار للّه سبحانه والایمان به ایمان باللّه تعالی، لأنّه أخو رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و وصیه و امام أمّته و مولاهم و هو حبل اللّه المتین و عروه الوثقی الّتی لا انفصام لها» (صدوق، ۱۴۱۷: ۲۶۴).[۱۱] بحرانی جملات این روایت، همچون «الکفر به کفر بالله» و … را با کفر فقهی مخالف مطابق دانسته است (بحرانی، ۱۴۰۵: ۵/۱۷۷ و ۱۸۲-۱۸۳).

در دلالت این روایت می‌توان خدشه کرد؛ زیرا مطابق ظاهر کلام پیامبر، مراد از کفر به امام علی (ع) همان کفر همراه با علم است. چون خداوند او را پرچم و حجت قرار داده است و شک همراه با علم درباره او، مطابق نص پیامبر (ص)، شک در خداوند است؛ زیرا چنین شکی متوجه صحت نص مد نظر گوینده است. در نتیجه، گویی شاک، به کلام خداوند شک کرده است و بر همین اساس، روایت یادشده دلالت ظاهری بر مقصود مد نظر بحرانی مبنی بر کفر مخالفان ندارد (گلپایگانی، ۱۴۱۳: ۲۳۹).

۹. بررسی و نقد روایت نهم

در کتاب کافی روایتی آمده است که سند آن به صحّاف می‌رسد؛ روزی از امام صادق (ع) درباره آیه «منکم کافر و منکم مؤمن» (تغابن: ۲) پرسیدم؛ ایشان فرمودند: «عرف اللّه تعالی ایمانهم بموالاتنا و کفرهم بها یوم أخذ علیهم المیثاق و هم ذرّ فی صلب آدم» (کلینی، ۱۳۶۲: ۱/۴۲۶).[۱۲] بحرانی کفر ذکرشده در این روایت را بر کفر فقهی مخالف حمل کرده است (بحرانی، ۱۴۰۵: ۵/۱۷۷ و ۱۸۳). در صورتی که در این روایت، امام صادق (ع) از کلمه «ایمان» در کنار «کفر» استفاده کرده و این، حاکی از کفر کلامی است؛ چراکه اگر مراد امام کفر فقهی می‌بود، واژه «اسلام» را به کار می‌برد.

جمع‌بندی

بحرانی کفر یادشده در این احادیث را، با این دلیل که در آنها گاه با واژه «انکار» و گاهی «جحود» از مخالف سخن گفته شده، دال بر کفر فقهی مخالفان دانسته است؛ چون انکار و جحود آنان سبب خروجشان از اسلام شده است و احکام کفر بر آنها منطبق می‌شود. پس مخالفت ایشان از سر عناد است؛ چون حقیقت را در عین وجود، انکار کرده‌اند. بنا بر تصریح علمای لغت، واژه‌های «جحود» و «انکار» در جایی به کار می‌رود که در اثبات حقیقت چیزی ادله و براهین وجود داشته باشد، اما طرف مقابل نپذیرد (همان: ۵/۱۸۴).

اما در پاسخ به بحرانی باید گفت ممکن نیست منظور از کفر در اخبار یادشده، کفر در مقابل اسلام باشد؛ چون شهرت و بلکه اجماعی که در طهارت مخالف بین علما هست، مانع از حمل لفظ «کافر» بر کفر فقهی خواهد شد (نجفی، ۱۴۰۴: ۶/۶۰‌). بنابراین، دلیلی بر ترتّب نجاست ظاهری بر این نوع از کفر نیست؛ دلیل نجاست کفار، یا اخباری است که بر نجاست فرقه‌هایی همچون یهود، نصارا و … دلالت می‌کند یا اجماعی که حاکی از نجاست کافر ‌باشد (اراکی، ۱۴۱۳: ۱/۵۱۸‌).

با این همه، اجماعی در خصوص نجاست مخالف وجود ندارد و روایات نیز بر نجاست مخالف دلالت نمی‌کند. مثلاً اخبار فراوانی در دست است دال بر حلّیت پوست و گوشت حیوان ذبح‌شده (حر عاملی، بی‌تا: ۱۶/۲۹۴) در بازار مسلمانان (همان: ۲/۱۰۷۲)؛ حیوانی که یا در سرزمین اسلامی بوده یا ذبح‌کننده اظهار اسلام کرده است (همان: ۱۶/۲۹۲).

 این روایات ثابت می‌کند که عنوان «مسلمان» بر مخالف صدق می‌کند؛ چون آنها همانند دیگر مسلمانان با شیعیان معاشرت و اختلاط داشته‌اند و بدون اینکه حکم نجاست بر آن بار کنند، از ذبیحه همدیگر تناول می‌کرد‌ه‌اند (انصاری، ۱۴۱۵: ۵/۱۲۳‌). ضمن آنکه تلازمی هم بین کفر و نجاست نیست: در هیچ‌ جایی از روایات مذکور دیده ‌نشده که اگر کسی را کافر دانستند، حکم به نجاست وی دهند (صافی گلپایگانی، ۱۴۲۷: ۲/ ۲۰۰-۲۰۱).

با این تفاصیل، اگر قائل به طهارت مخالف نشویم، کفر در روایات یادشده را کفر کلامی تلقی خواهیم کرد (حکیم، ۱۴۱۶: ۱/۳۹۴‌)؛ البته اگر قائل به مسلمان‌بودن مخالف شویم، دلیل بر این نیست که آنها هیچ مشکلی ندارند. طبق نظر برخی از علمای امامیه، کفر به دو نوع دنیوی و اخروی نیز تقسیم می‌شود (نجفی، ۱۴۰۴: ۶/۶۰‌)؛ بنابراین و با توجه به سیاق روایات یادشده، اگر آنها را کافر بدانیم، کفرشان از نوع اخروی خواهد بود.

با تأمل در این اخبار، به‌قطع درمی‌یابیم که ائمه (ع) می‌خواستند با سخنان خویش چنین وهم و خیالی را از بین ببرند که مخالفان مذهبی، با گفتن شهادتین، در این دنیا در سلک مسلمانان قرار می‌گیرند؛ اما به دلیل خطایی که در خصوص امامت حضرت علی (ع) مرتکب شده‌اند، در آخرت همانند کافران با آنها رفتار خواهد شد و از اجر اخروی محروم می‌شوند (خویی، ۱۴۱۸: ۲/۸۴‌).

بحرانی به این نظر که مخالف، در ظاهر مسلمان ولی در حقیقت کافر است و در آخرت کافر به شمار می‌آید اشکالی وارد کرده و می‌گوید: دلیلی بر این ادعا نداریم؛ مگر اینکه آن را درباره منافقان صدر اسلام صادق بدانیم و از کفر، معنایی مراد کنیم که در زمان مطرح‌شدن این واژه استعمال می‌شده و کفری را در نظر داشته باشیم که با اسلام مباینت داشته باشد. احکام چنین کفری متفاوت خواهد بود؛ چراکه این، همان معنای حقیقی کفر است (گلپایگانی، ۱۴۱۳: ۲۴۱).

اما انصاف این است که بگوییم این ایراد بحرانی وارد نیست؛ زیرا هیچ راهی نداریم مگر اینکه این اخبار را جمع کنیم؛ چراکه برخی روایات از کفر مخالفان سخن می‌گوید و برخی دیگر بر مسلمان‌بودن به‌ شرط پذیرش شهادتین تصریح دارد. نقدی اساسی که می‌توان به بحرانی وارد کرد این است که اصلاً سخنی از روایاتی به میان نیاورده که در آنها به مسلمان‌شدن به ‌شرط اظهار شهادتین اشاره شده است. در حالی ‌که این روایات تصریح می‌کنند که ولایت، شرط ایمان است نه شرط اسلام و نیز معیار و ملاک مسلمان‌بودن، شهادت به توحید و نبوت است (همان: ۲۴۱-۲۴۲).

البته شاید بتوان کفر یادشده در این روایات را بر مراتب کفر حمل کرد؛ چراکه اسلام، ایمان، کفر و شرک در کتاب و سنت در معانی و مراتب مختلفی به کار رفته است. این مطلب را می‌توان از آیات قرآن دریافت؛ مثلاً از آیات شریفه «قالت الأعراب آمنا قل لم تؤمنوا ولکن قولوا أسلمنا ولما یدخل الایمان فی قلوبکم» (حجرات: ۱۴) و «فمن اسلم فاولئک تحرّوا رشداً» (جن: ۱۴) و «ان الدین عند اللّه الاسلام» (آل عمران: ۱۹) و «فان اسلموا فقد اهتدوا» (همان: ۲۰) و «فمن یرد اللّه ان یهدیه یشرح صدره للاسلام» (انعام: ۱۲۵).

 همچنین از روایتی که می‌گوید: «اسلام، به قول و فعل است و این مطلبی است که مردم تمام فِرَق بدان معتقدند» (کلینی، ۱۳۶۲: ۲/۲۶)؛ در روایت دیگری آمده است: «اسلام یعنی شهادت به یگانگی خداوند و پذیرش رسالت پیامبر (ص)» (همان: ۲۵)؛ و در نقل دیگری آمده است: «خداوند برای اسلام عرصه و جایگاهی واسع، نور، حفاظ و یاور قرار داد» (همان: ۴۶)؛ و در نقل چهارمی آمده است: «اسلام عریان است و لباس آن حیا است و زینت آن وفاداری و مروت، و بزرگواری آن عمل صالح، و برتری آن تقوا است و هر چیزی اساسی دارد و دوستی ما اهل بیت، اساس اسلام است» (همان: ۴۶)؛ و در روایت دیگر، علی (ع) فرموده‌اند: «اسلام را به گونه‌ای معرفی خواهم کرد که پیش از این کسی معرفی نکرده است و پس از آن معرفی نخواهد کرد: اسلام همان تسلیم است و تسلیم همان یقین و یقین همان تصدیق و پذیرش است و پذیرش همان اقرار و اقرار یعنی عمل‌کردن و عمل یعنی کاری را به بهترین نحو انجام‌دادن» (همان: ۴۵).

 بنابراین، اسلام و ایمان مراتبی دارند و به موازات هر مرتبه از مراتب اسلام و ایمان، مراتبی برای شرک و کفر وجود دارد. کلینی در اصول کافی ابوابی با نام‌های «وجوه الکفر»، «وجوه الشرک» و «ادنی الکفر والشرک» گنجانده و برای کفر و شرک مراتبی اعلام کرده است.

بدین‌منظور کفر و شرک بر چنین کسانی اطلاق شده است: بر غیر امامی (همان: ۴۰۱) و نیز بر کسی که کفران نعمت کند (همان: ۳۸۹) و نیز بر کسی که به دستورهای خداوند عمل نکند (همان) و نیز بر تارِک نماز از سر سهو و انکار (حر عاملی، بی‌تا: ۴/۴۱) و همچنین بر کسی که تکلیفی به گردن داشته اما آن را انجام نداده است (کلینی، ۱۳۶۲: ۲/۳۸۴) و نیز بر کسی که بر حضرت علی (ع) عصیان کرده (همان: ۱/۴۳۷) و بر زناکار و شراب‌خوار (همان: ۵/۱۲۳) و هر کس که رأیی را بدعت گذارد؛ چه به واسطه آن محبوب و چه مبغوض شود (همان: ۲/۳۹۷) و همچنین بر کسی که به سخنِ یاوه‌گویی که از زبان شیطان سخن می‌گوید گوش کند (همان: ۶/۴۳۴) و نیز بر ریاکاری که در روایات، لفظ «مشرک» درباره او استفاده شده است (همان: ۱/۴۳۷)؛ زیرا هر ‌که غیر از خداوند در دلش باشد مشرک است (همان: ۲/۲۹۵).

در روایات، تمامی اینها از مصادیق کفر و شرک دانسته شده است؛ اینکه کدام کفر مد نظر باشد، به وجوه و مراتب آن برمی‌گردد. با این اوصاف، آیا بحرانی می‌تواند بگوید هر کس که در این روایات لفظ «مشرک» یا «کافر» برای او به کار رفته، نجس است؟! آیا به این نکته توجه نکرده که در هیچ‌ کدام از این روایاتی که به آنها تمسک کرده است، سخنی نیست از اینکه هر کس حضرت علی (ع) را بشناسد مسلمان و هر کس وی را نشناسد کافر است؛ بلکه در تمام آن روایات، لفظ «مؤمن» و «کافر» به کار رفته و لفظ «کافر» در برابر «مسلِم» فرق می‌کند با «کافر» در برابر «مؤمن»؟!

بنا بر تصریح موسوی خمینی، حق و انصاف آن است که این نوع روایات از جنس روایات واردشده در زمینه فقه نیست؛ و خلط بین این دو زمینه، بحرانی را به چنین اشتباهی انداخته است. بنابراین، صاحب وسائل الشیعه این روایات را در باب نجاسات نیاورده، زیرا این نوع از روایات در مسائل فقهی مفید فایده نیستند (موسوی خمینی، ۱۴۲۱: ۳/۴۳۴‌ – 435).

علاوه بر این، روایات فراوانی داریم که بر روایات گذشته حاکم‌اند و برتری اعتباری دارند و شکی باقی نمی‌گذارند که اطلاق لفظ «کافر» بر مخالفان نه‌تنها بر کفر فقهی دلالت ندارد، بلکه با توجه به برخی روایات می‌توان مخالف را طاهر دانست؛ مانند موثقه سماعه از امام صادق (ع) که شخصی پرسید: از ایمان و اسلام برایم بگویید؛ آیا این دو با یکدیگر تفاوت دارند؟ امام صادق (ع) فرمودند: «ایمان با اسلام نسبت اشتراک دارد اما اسلام با ایمان چنین نیست». پرسش‌‌کننده توضیح بیشتری خواست.

 امام صادق (ع) فرمودند: «اسلام همان شهادت به یگانگی خداوند و پذیرش پیامبری محمد (ص) است و با حصول آن، خون‌ها محترم و اموری مانند نکاح و ارث جاری می‌گردد و گروهی از مردم چنین‌اند» (کلینی، ۱۳۶۲: ۲/۲۵). از این حدیث برای اثبات این موضوع استفاده می‌شود که ولایت فراتر از دایره اسلام است و در دایره ایمان تعریف می‌شود؛ لذا مخالف، که امامت حضرت علی (ع) را قبول ندارد، مسلمان هست اما مؤمن نیست؛ چون امام صادق (ع) اشاره کرده‌اند که شرط مسلمانی، پذیرش توحید و نبوت است.

حمران بن اعین از امام باقر (ع) نقل می‌کند که فرمودند: «ایمان چیزی است که در قلب جای می‌گیرد و به خداوند متعال ابراز می‌شود و با عمل به دستورهای خدا و تسلیم‌بودن در برابر اوامر الاهی تصدیق می‌شود و به اجرا در می‌آید. اما اسلام یعنی هر آنچه از قول و فعل ظاهر شود و مردم از هر مذهب و فرقه‌ای بر همین حال هستند و به وسیله آن، خون‌ها محترم و حفظ می‌شود و احکام میراث و نکاح جاری می‌گردد … ». حمران پرسید: آیا مؤمن بر مسلمان از جهت فضایل، احکام و حدود و … برتری دارد؟ فرمودند: «خیر؛ آن ‌دو (مؤمن و مسلمان) در این امور یکسان‌اند، ولی مؤمن بر مسلم برتری دارد» (همان: ۲۶).

نیز روایت سفیان بن سمط که می‌گوید مردی از امام صادق (ع) درباره تفاوت بین اسلام و ایمان پرسید. امام صادق (ع) جوابی نداد. بار دیگر پرسید و امام (ع) جوابی نداد. پس در راه به یکدیگر رسیدند و مرد در حال کوچ‌کردن بود و گویا به سفری می‌رفت.

امام (ع) از او پرسید: «گویا سفری در پیش داری؟». گفت: آری. امام (ع) فرمود: «به منزل ما بیا». مرد که به خانه امام (ع) رفت، از فرق بین ایمان و اسلام پرسید. امام (ع) فرمود: «اسلام همان ظاهری است که مردم بر آنند: شهادت به وحدانیت خدا، نبوت پیامبر (ص)، نماز، زکات، حج و روزه ماه مبارک رمضان؛ اسلام این است. اما ایمان، معرفت این اموری است که مسلمان باید از آنها آگاه باشد و چنانچه شخص، معرفت ظاهری اسلام را داشت اما به این امور معرفت پیدا نکرده بود، مسلمان است اما گمراه» (همان: ۲۴).

روایات بسیار دیگری نیز با این مضمون (همان: ۲۴-۲۸)[۱۳] وجود دارد که بعضاً به سبب حاکمیت اعتباری آنها با برخی از روایاتی که بحرانی عرضه کرده است تعارض‌ دارد. همچنین، روایات بسیاری وجود دارد در باب استفاده از مایعات و جامداتی که یقین داریم با دست مخالفان تماس یافته است. مثلاً روغن، ماست و آب انگوری که دو‌سوم آن رفته باشد و نیز پنیر، پوست، گوشت و …؛ روایاتی که از حد تواتر می‌گذرد (حکیم، ۱۴۱۶: ۱/۳۹۵‌).

 این روایات ناظر به کفر فقهی نیست، چون بر حسب ارتکاز متشرعه، تقابل کفر و اسلام مانند تقابل ملکه و عدم ملکه است؛ در حالی ‌که ماهیت اسلام چیزی نیست جز شهادت به وحدانیت خدا، تصدیق نبوت و اعتقاد به معاد. مؤلفه دیگری در اسلام شرط نیست، خواه شخص، ولایت داشته باشد یا نداشته باشد؛ زیرا امامت از اصول مذهب به شمار می‌آید نه از اصول دین (موسوی خمینی، ۱۴۲۱: ۳/۴۳۵-۴۳۸)؛ یعنی امامت مانند نبوت نیست که ضرورتی دینی باشد و منکر آن کافر قلمداد شود (انصاری، ۱۴۱۵: ۵/۱۲۵‌).

اهل سنت، به گواهی تمام فرقه‌ها، مسلمان به شمار می‌آیند (مکارم شیرازی، ۱۴۲۴: ۴/۱۶۱)[۱۴] و انکار اسلام آنان، انکار امری آشکار نزد تمام پیروان این فِرق است. آنچه در روایات از کافربودن مخالفان آمده، در حقیقت، کفر نیست و مراد، جاری‌نکردن احکام ظاهری اسلام است؛ زیرا علاوه بر بطلان این دیدگاه، به دلیل ناسازگاری با روایات مستفیضه و حتی متواتر پیشین که واضح و روشن‌اند، معاشرت شیعیان با مخالفان از همان عصر ائمه (ع) تا به امروز انکارشدنی نیست و نمی‌توان عنوان «تقیه» بر آن گذاشت.

پس لازم می‌آید در این روایات کفر مخالفان و تنزیل آنان از حد اسلام را یا ناظر به مسائل غیرظاهری مانند ثواب روز قیامت تفسیر کنیم که روایت صیرفی بدان تصریح دارد، یا این تنزیل را در مراتب پایین‌تر قائل شویم؛ مراتبی که با احکام ظاهری ارتباط ندارند (موسوی خمینی، ۱۴۲۱: ۳/۴۳۵-۴۳۸).

قاسم صیرفی از امام صادق (ع) نقل می‌کند که آن حضرت فرموده است: «جان به وسیله اسلام محترم شده و حفظ می‌شود و به وسیله آن، امانات ادا می‌شود و نکاح حلال می‌گردد. اما ایمان ثواب و پاداش دارد» (کلینی، ۱۳۶۲: ۲/۲۴).[۱۵] منظور حضرت از «تؤدّی به الامانه» چیست؟ مگر نه اینکه امانت را باید به غیرمسلمانان نیز برگرداند، پس تأکید امام (ع) به چه دلیل است؟ احتمال دارد نوعی تأکید به مسلمانان باشد؛ چون ادای امانت در حق همه باید رعایت شود، ولی در حق مسلمان حتماً باید رعایت شود. این خود نشان از آن دارد که امام (ع) مخالف را در زمره مسلمانان در نظر گرفته است (مکارم شیرازی، ۱۴۲۴: ۴/۱۶۱).

نتیجه‌

بحرانی با تمسک به برخی روایات، کفر فقهی مخالف را اثبات می‌کند. ائمه در همه این روایات، مخالفان امامتِ حضرت علی (ع) را کافر خطاب کرده‌اند. لفظ «کفر» به‌کاررفته در این روایات موجب شد بحرانی، مخالف را کافر فقهی و نجس بداند.

در بررسی روایت‌های مذکور مشخص شد که سند برخی از آنها ضعیف است؛ ولی هیچ‌ کدام از روایت‌ها از لحاظ دلالی بر موضوع مد نظر بحرانی، یعنی کفر فقهی مخالف، دلالت نمی‌کند. در تمام این روایات، الفاظ «کفر» و «کافر» در مقابل «مؤمن» و «ایمان» آمده است که این خود نشان می‌دهد ائمه، کفر فقهی مخالف را در نظر نداشته‌اند. اگر امام قصد داشت مخالف را کافر و نجس معرفی کند، از مشتقات اسلام به جای ایمان استفاده می‌کرد. اگر مخالف در عصر ائمه، کافر فقهی بود، حتماً ائمه تدابیر مهمی برای تفکیک شیعیان از اهل سنت می‌اندیشیدند؛ در حالی ‌که نه‌تنها چنین نشده، بلکه همه مخالفان همانند دیگر مسلمانان در کنار شیعیان زیسته‌اند و از ذبیحه‌های همدیگر تناول کرده‌اند و از بازار مشترک بهره برده‌اند.

در زمان حج، که شیعیان تعاملات نزدیکی با مخالفان داشتند، چگونه عمل می‌کردند؟ تا به حال جایی دیده نشده که شیعیان از مخالفان پرهیز کنند؛ در حالی ‌که همه چیز به دست آنها است. سیره ائمه (ع) و اصحاب ائمه این بوده است که با مخالفان تعامل داشته باشند و با هم غذا بخورند و هم‌مجلس شوند. در این موقعیت‌ها، مجال تقیه وجود نداشت که بخواهیم مسئله را، بنا بر احتمال برخی از علما، از باب تقیه توجیه کنیم. بنا بر اعتقاد امامیه، هر کس شهادتین را بر زبان جاری کند، مسلمان است و این را اهل سنت انجام داده‌اند. ضمناً اسلام مخالف، در میان علمای امامیه، به‌ویژه علمای معاصر، شهرت دارد. بنابراین، روایاتی که بحرانی برای کفر فقهی مخالف به آن استناد کرده، از لحاظ سندی و محتوایی خدشه‌پذیر است و از آنها کفر فقهی مخالف مذهبی فهمیده نمی‌شود.

پی‌نوشت‌ها:

۸. «علی (ع) باب هدایت است؛ هر کس وی را شناخت مؤمن و هر کس با وی مخالفت کند کافر و هر کس منکر وی شود به آتش جهنم وارد خواهد شد».

۹. «هر کس به آن علم و دانشی که پیغمبر خدا نزد حضرت علی ابن ابی طالب (ع) نهاده معتقد باشد، مؤمن است و کسی که منکر آن باشد، کافر خواهد بود».

۱۰. «امام، علمی است بین خداوند و مردمان؛ پس هر کس وی را بشناسد مؤمن و هر کس او را انکار کند کافر است».

۱۱. «ای خذیفه، حجت خداوند بر شما بعد از من علی ابن ابی طالب (ع) است. کفر به او کفر به خداوند متعال است و شرک به او شرک به خداوند متعال و شک به او، شک به خداوند متعال. هر کس از او رو گرداند از خداوند متعال رو گردانده و هر کس او را انکار کند خداوند متعال را انکار کرده و هر کس به وی ایمان بیاورد به خداوند متعال ایمان آورده است؛ زیرا وی برادر رسول خدا (ص) و وصی و امامِ امت او است. پیامبر (ص) مولای آنان است و ریسمان محکم خداوند و دست‌آویز مستحکمی که هرگز از جا کنده نخواهد شد».

۱۲. «خداوند ایمان و کفر آنان را از طریق دوستی‌شان با ما شناخته است؛ آن روزی که در عالم ذر از آنان میثاق گرفت».

۱۳. باب ۱۴ موسوم به «بَابُ أَنَّ الْإِسْلَامَ یحْقَنُ بِهِ الدَّمُ وَ أَنَّ الثَّوَابَ عَلَی الْإِیمَانِ» و باب ۱۵ موسوم به «بَابُ أَنَّ الْإِیمَانَ یشْرَک الْإِسْلَامَ، وَالْإِسْلَامَ لَایشْرَک الْإِیمَانَ».

۱۴. روایت سفیان بن السمط به‌صراحت می‌گوید مخالفان، مسلمان‌اند؛ پس احکام اسلام همچون مناکح، مذابح و طهارت بر آنها جاری است.

۱۵. قال: سمعت أبا عبد اللّه (ع) یقول: الاسلام یحقن به الدم و تؤدّی به الأمانه و تستحلّ به الفروج والثواب علی الایمان.

مراجع

قرآن کریم.

ابن بابویه قمی (صدوق)، محمد بن علی (۱۳۹۵). کمال الدین و تمام النعمه، تهران: انتشارات اسلامیه.

ابن بابویه قمی (صدوق)، محمد بن علی (۱۴۰۶). ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، قم: دار الشریف الرضی.

ابن بابویه قمی (صدوق)، محمد بن علی (۱۴۱۷). الامالی، تهران: مؤسسه بعثت.

اراکی، محمدعلی (۱۴۱۳). کتاب الطهاره، قم: مؤسسه در راه حق.

انصاری، مرتضی (۱۴۱۵). کتاب الطهاره، قم: کنگره جهانی بزرگداشت شیخ اعظم انصاری.

بحرانی، یوسف (۱۴۰۵). الحدائق الناضره فی أحکام العتره الطاهره، قم: دفتر انتشارات اسلامی.

برقی، احمد بن محمد (۱۳۷۰). المحاسن، تهران: دار الکتب الاسلامیه.

حر عاملی، محمد بن حسن (بی‌تا). وسائل الشیعه، بیروت: دار احیاء التراث العربی.

حکیم، سید محسن (۱۴۱۶). مستمسک العروه الوثقی، قم: دار التفسیر.

خویی، سید ابوالقاسم (۱۴۱۸). التنقیح فی شرح العروه الوثقی، قم: لطفی.

راغب اصفهانی، ابوالقاسم حسین بن محمد (۱۴۲۶). مفردات الفاظ القرآن الکریم، تحقیق: صفوان عدنان داوودی، قم: انتشارات ذوی‌القربی.

صافی گلپایگانی، علی (۱۴۲۷). ذخیره العقبی فی شرح العروه الوثقی، قم: گنج عرفان.

طبرسی، فضل بن حسن (۱۴۱۵). تفسیر مجمع البیان، لبنان: مؤسسه الاعلمی للمطبوعات.

کلینی، محمد بن یعقوب (۱۳۶۲). الکافی، تهران: انتشارات اسلامی.

گلپایگانی، محمدرضا (۱۴۱۳). نتائج الأفکار فی نجاسه الکفار، قم: دار القرآن الکریم.

مکارم شیرازی، ناصر (۱۴۲۴). کتاب النکاح، قم: انتشارات مدرسه امام علی بن ابی طالب (ع)

موسوی خمینی، روح‌اللّه (۱۴۲۱). کتاب الطهاره، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی.

نجفی، محمد حسن (۱۴۰۴). جواهر الکلام فی شرح شرائع الاسلام، بیروت: دار احیاء التراث العربی.

نویسندگان:

محمد انصاری: دانش‌آموخته دکتری شیعه‌شناسی، دانشگاه ادیان و مذاهب

مهدی فرمانیان: دانشیار گروه مذاهب کلامی، دانشگاه ادیان و مذاهب

پژوهشنامه مذاهب اسلامی شماره ۶

انتهای متن/

ثبت نام در مجمع

برچسب ها :

ناموجود
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.

مساجد