مانند سید جمالالدین اسدآبادی همیشه در غربت و تبعید بود
– اخبار رسانه ها – به گزارش مجمع رهروان امر به معروف ونهی از منکر استان اصفهان به نقل از گروه رسانه های خبرگزاری تسنیم، روزهایی که بر ما گذشت، تداعیگر سالروز شهادت عالم مجاهد و اولین شهید محراب، آیتالله سید اسدالله مدنی بود. این موسم سالگرد، با روزهای عزاداری و تعطیلات تاسوعا و عاشورا
به گزارش مجمع رهروان امر به معروف ونهی از منکر استان اصفهان به نقل از گروه رسانه های خبرگزاری تسنیم، روزهایی که بر ما گذشت، تداعیگر سالروز شهادت عالم مجاهد و اولین شهید محراب، آیتالله سید اسدالله مدنی بود. این موسم سالگرد، با روزهای عزاداری و تعطیلات تاسوعا و عاشورا همراه بود و مانع از انتشار بهنگام این صفحات گردید. با قبول اینکه تا چندین روز پس از هر مناسبتی، ذکر آن در رسانهها و افواه جاری است، هماینک گفتوشنود با آیتالله سیدهادی خسروشاهی درباره شهید آیتالله مدنی را به شما تقدیم میداریم. امید آنکه تاریخپژوهان انقلاب و عموم علاقهمندان را مفید و مقبول آید.
شهید آیتالله مدنی، همگام و مشوق شهید سید مجتبی نواب صفوی
آغازین دیدار آیتالله سیدهادی خسروشاهی با شهید آیتالله سیداسدالله مدنی، با ذکر و خاطره شهید سید مجتبی نواب صفوی گره خورده است. بهواقع راوی به دلیل علاقه دیرین به رهبر فدائیان اسلام، فرصت این دیدار نخست را مغتنم شمرده و در این باره از شهید مدنی سؤالاتی مطرح نموده است. آنچه در فراز اول پاسخهای استاد خسروشاهی میبینید، بازگویی بخشی از همین تاریخچه است: «من البته سالها با نام و کار ایشان غیاباً آشنایی داشتم، ولی آشنایی حضوری با شهید آیتالله مدنی به تابستان ۱۳۴۳ برمیگردد که برای دیدار بعضی از دوستان به همدان رفته بودم. در آنجا با برادر عزیز و ارجمند، آیتالله شیخ محمدمهدی آصفی (رحمه الله) که از نجف اشرف برای ییلاق و دیدار اقوام آمده بودند، دیداری داشتم و ایشان به من گفتند که: آیتالله مدنی هم به همدان آمدهاند و در روستای دره مرادبیگ هستند و اگر مایلید به دیدار ایشان برویم. بیتردید پاسخ من مثبت و مشتاقانه بود و همراه ایشان به دره مرادبیگ- که آب و هوای لطیفی داشت- رفتیم و در یک خانه روستایی که ایشان در آن سکونت اختیار کرده بودند، خدمت ایشان رسیدیم و البته طبق روش حسنه میهماننوازی نجفیها که حتماً از هر واردی با صبحانه، ناهار و شام پذیرایی میکنند، از ما دعوت کردند که ناهار را همانجا صرف کنیم. من در آن چند ساعتی که در آنجا بودم، ایشان را مردی خلیق، با معنویت، متواضع و دارای تمام اخلاق حسنه نبوی یافتم و همین سرآغاز آشنایی حضوری بود. وقتی آیتالله آصفی مرا معرفی کرد، آیتالله مدنی خیلی خوشحال شد و با شعف خاصی گفت که: من به این خاندان ارادت دارم. پدرشان آیتالله سید مرتضی خسروشاهی مردی مبارز بر ضد رضاخان، شخصیتی وارسته و فقیه و ملا و باتقوا و در کل منطقه آذربایجان مورد احترام همگان بود و اخوی ایشان آیتالله سید احمد خسروشاهی هم وقتی من در قم تحصیل میکردم، از فضلا و علمای معروف بودند و سمت استادی مرا داشتند و من معالم الاصول و اللمعهالدمشقیه (در فقه) را در خدمت ایشان تلمذ کردم. ایشان از لحاظ اخلاقی و سیر و سلوک معنوی هم صاحب مقاماتی بودند و در پرورش و ساختار فکری و روحی من تأثیر خاصی به یادگار گذاشتند. در آن جلسه، من سؤالاتی را مطرح کردم و ایشان پاسخهای مفصلی را بیان کردند. مثلاً من شنیده بودم که شهید نواب صفوی برای سفر به ایران و مباحثه با احمد کسروی هزینه سفر نداشته و آیتالله مدنی با فروش بعضی از کتابهای خود خرجی راه ایشان را تأمین کرده و مبلغی هم برای تهیه سلاح برای استفاده در صورت لزوم به ایشان پرداخت نموده که البته کل آن مبلغ چیزی بالغ بر چند ده دینار هم نمیشده است. به گفته آیتالله شهید مدنی، شهید نواب صفوی پس از مطالعه کتابهای کسروی در رد تشیع و پایهگذاری آیین جدیدی مانند بهائیگری به نام آیین پاکدینی! تصمیم میگیرد که به ایران سفر کند و برای ارشاد کسروی رودررو با او به مباحثه بپردازد و همین هدف را با آیتالله مدنی که از معاریف حوزه علمیه نجف بود و در شدت غیرت و حمیت اسلامی از دفاع از حریم دین مشهور عام و خاص به شمار میرفت، در میان میگذارد. آیتالله مدنی ضمن تشویق و ترغیب شهید نواب صفوی، هزینه سفر او را هم تأمین میکند و ایشان عازم ایران میشود که بقیه داستان را در این زمینه هم نوشته و البته بعضیها اضافه کردهاند که مرحوم آیتالله سید ابوالقاسم خوئی و مرحوم آیتالله سید محمود شاهرودی- از مراجع عظام- هم در این امر نقش و سهمی داشتهاند.»
پیشگامی دیرین در امر به معروف و نهی از منکر
نخستین شهید محراب علاوه بر مکانت علمی و مقبولیت بالا در مجامع حوزوی و علمی، در عرصه امر به معروف و نهی از منکر نیز به غایت فعال بوده است. آیتالله سید هادی خسروشاهی در پاسخ به پرسش ما درباره پیشینه مبارزات فرهنگی و سیاسی شهید آیتالله مدنی چنین میگوید:
«آیتالله شهید مدنی از آغاز زندگی اجتماعی خود، همیشه در راه ارشاد مردم و امر به معروف و نهی از منکر پیشگام بود و به هر منطقهای که سفر میکرد یا میرفت یا تبعید میشد، این اصل اساسی اسلام را اجرایی مینمود و فقط به موعظه و نصیحت اکتفا نمیکرد. مثلاً در آذرشهر یا همان دهخوارقان، پس از نخستین سفر که از نجف اشرف برگشت، طی یک سخنرانی در مسجد اخطار کرد که اگر تا ۱۵ روز دیگر، بساط کارخانه مشروبسازی در این شهر برچیده نشود، خود مردم آن را با خاک یکسان خواهند نمود. هنوز این ضربالاجل به پایان نرسیده بود که در مورد ضرورت جلوگیری از گسترش بدحجابی یا بیحجابی در شهر هشدار داد و از همین جا بود که رئیس شهربانی آذربایجان، طی گزارشی به مرکز، درباره اخلالگریهای حاج سید اسدالله مدنی کسب تکلیف نمود و دستگیری و تبعید وی را خواستار شد. رئیس شهربانی آذرشهر، در تاریخ ۲۶ /۷/ ۱۳۳۱ به استانداری تبریز چنین مینویسد: آقای میر اسدالله مدنی اهل آذرشهر که مدتی در نجفالاشرف تحصیل کرده، به تازگی به آذرشهر وارد و خود را مجتهد و تحصیلکرده نجفالاشرف و یکی از علمای برجسته معرفی، مردم را دور خود جمع و راجع به حجاب و لباس و کلاه متحدالشکل و همچنین خطر کارخانه مشروبسازی در آذرشهر را به مردم تفهیم میکند، به طوری که روز ۲۵ ماه جاری باز در مسجد اجتماع بوده و میر اسدالله اظهار داشته که دولت راجع به بستن کارخانه مشروبسازی ۱۵ روز مهلت گرفته بود که کارخانه را به کلی بسته و در آذرشهر مشروب نباشد؛ چون امروز مهلت دولت منقضی شده، در صورتی که تا فردا ۲۶ ماه جاری بستن کارخانه عملی نشود، من اجازه میدهم که اهالی خودشان اقدام و هر کس جلوگیری و اذیت کند، از کشته شدن نترسیده و مضایقه ننمایند. با اغتشاشاتی که فعلاً در آذرشهر برپا شده، سه چیز را میتوان پیشبینی نمود که اغتشاش برطرف گردد: اول اینکه اگر آقای میر اسدالله فوراً از آذرشهر خارج شود، تشنجات بهکلی برطرف و در غیاب مشارالیه هر کس بخواهد تشنجاتی نماید، مأموران فعلی میتوانند جلوگیری نمایند، البته در صورتی که وجود میراسدالله در آذرشهر نباشد. دوم اینکه آقای میر اسدالله تقاضاهایی را که مینماید، به موقع اجرا گذارده شود که تشنجات برطرف گردد، ولی این موضوع آنها را جری نموده و هر روز چیزی را که منافی مقررات است، تقاضا خواهند کرد و مدام مأموران در زحمت خواهند بود. سوم اینکه عدهای مکفی از قبیل سرباز و ژاندارم و پاسبان به آذرشهر اعزام شود و دستور صریح صادر گردد که هر کدام از اهالی یا خود آقای میراسدالله بخواهد برخلاف مقررات عملی نماید و اظهاراتی بکند، بدون هیچ اغماضی، مرتکب جلب و تحت تعقیب قرار بگیرند؛ و ضمناً اینجانب که به آذرشهر وارد شدم، یک نفر ژاندارم از مأموران کمکی شهربانی را که مشروب صرف و در خارج تظاهرات میکرده، اهالی ژاندارم مذکور را کتک زیادی میزنند که مریض میباشد. در خاتمه معروض میدارد که اگر راجع به آقای میراسدالله اقدامی نشود، هر روز از این اتفاقات رخ خواهد داد و ممکن است همین امروز یا فردا در موضوع کارخانه از طرف اهالی بنا به دستور میراسدالله اقدامی نمایند و مأموران در زحمت باشند.
علاوه بر این، در گزارش دیگر رئیس شهربانی آذرشهر در این باره چنین آمده است:
«محترماً پیرو گزارش معروضه شماره ۲۷۰- ۵/۷/۳۱ به عرض میرساند برابر گزارش مأمور آگاهی، آقای میر اسدالله مدنی مجدداً روز ۹ ماه جاری مطابق با ۱۱ ماه محرم در مسجد حاجی کاظم، در موقع وعظ و خطابه اظهار داشته که عدهای از جوانان با شهامت آذرشهر مکرر به اینجانب مراجعه و اظهار داشتهاند که ما حاضر و آماده هستیم کارخانه مشروبسازی را از آذرشهر برچیده و بهکلی از بین برداریم، ولی من معتقدم که معتمدین محل قبلا با رؤسای دوایر دولتی به این عمل اقدام و کارخانه مذکور را از آذرشهر بردارند، والا از این تاریخ تا ۱۵ روز دیگر مهلت داده میشود اگر کارخانه مشروبسازی از آذرشهر تخلیه نشود، اینجانب مقدور هستم که کارخانه مزبور را بهکلی از بین برده و به وجود کارخانه خاتمه دهم و هر کس در این راه کشته شود، شهید محسوب میشود… آقای مدنی نفوذ زیادی در آذرشهر پیدا کرده و ممکن است در سر موعد ۱۵ روز، غفلتاً در موقع وعظ و خطابه در مساجد حرفهای تحریکآمیز اظهار نموده و اهالی را وادار به غارت کارخانه مشروبسازی نماید… این اخطار آیتالله مدنی، به رغم فشار و تهدید اوباش رژیم ادامه مییابد، ولی با سفر ایشان به تبریز و ممانعت از مراجعت به آذرشهر، به نتیجه مطلوب نمیرسد، ولی اصل موضوع مورد تأیید علما عظام و مردم مسلمان ایران به ویژه آذربایجان، قرار میگیرد.»
تبعیدهای فراوان در طریق مبارزه
همانگونه که در فراز پیشین اشارت رفت، پیشینه مبارزات فرهنگی و سیاسی شهید آیتالله سید اسدالله مدنی، به گذشتههای دور میرسد. او در طریق آشنایی مردم با وظایف سیاسی و اجتماعی خود، رنجهای فراوان به جان خرید و پذیرای تبعیدهای گوناگون بود. آیتالله سید هادی خسروشاهی درباره تاریخچه این دشواریها و تبعیدها چنین میگوید:
«شهید آیتالله مدنی، در واقع مانند سید جمالالدین اسدآبادی، سیدی همیشه در غربت و همیشه در تبعید بودند؛ یعنی به دنبال مبارزات آشکار و علنی، ایشان در هر شهری که میرفتند یا تبعیدگاهی که فرستاده میشدند، مبارزه را آغاز میکردند و در نتیجه مجدداً توسط ساواک یا شهربانی منطقه دستگیر و به منطقه دیگری تبعید میشدند که از آن جمله است تبعید به شهرهای: خرمآباد، همدان، گنبد کاووس، نورآباد ممسنی، بندر کنگان و سرانجام سقز و مهاباد؛ و آخرین مرحله از دستگیری و تبعید ایشان در ماههای قبل از پیروزی انقلاب اسلامی بود که ایشان در تبریز، همراه دیگر علما، به ویژه آیتالله شهید سید محمد علی قاضی طباطبایی، دامنه مبارزه را گسترش داد و همین امر، موجب شد که ساواک مرکزی، طی تلگرام رمز، از ساواک آذربایجان شرقی – تبریز- خواست که آیتالله مدنی اگر با مذاکره و به طور مسالمتآمیز! تبریز را ترک ننمود، ایشان را دستگیر و به تهران اعزام کند. البته مبارزه ایشان علیه رژیم ادامه مییابد و فرمانداری نظامی تبریز از ایشان میخواهد که تبریز را ترک کند و ایشان به رغم اینکه به ظاهر میگوید به قم خواهد رفت، در تبریز میماند و به اصطلاح آنها به تحریکات خود ادامه میدهد و در نتیجه آیتالله مدنی، توسط فرمانداری نظامی تبریز شبانه دستگیر و از تبریز اخراج میگردد و به دنبال این اقدام، مردم آذربایجان به حرکت درمیآیند و به تظاهرات و راهپیمایی میپردازند و علمای تبریز هم طی بیانیهای این اقدام را به شدت تقبیح میکنند. آیتالله مدنی پس از دستگیری و اخراج از تبریز، نخست به قم رفت و سپس به همدان برگشت و تا پیروزی انقلاب در استان همدان، نقش تأثیرگذار و پر ارزشی را به عهده گرفت تا تاریخ و چگونگی آن را اغلب دوستان میدانند.»
واپسین دیدارها قبل از شهادت
آیتالله سید هادی خسروشاهی در خاتمه گفت وشنود به واپسین دیدارها و خاطرات خویش از شهید آیتالله سیداسدالله مدنی اشارت دارد که برخی از آنها، واجد درسهای اخلاقی فراوان است. وی در پاسخ به این پرسش که آخرین دیدارهای شما با شهید آیتالله مدنی در دوران پیروزی انقلاب و پس از آن چگونه انجام شد، اظهار میدارد:
«اتفاقاً علاوه بر ملاقاتها و دیدارهای مختلف در نجف و قم و تهران و تبریز که اغلب معمولی یا به اصطلاح عبوری! بود، در دوران پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، یک بار دیگر هم ایشان را، در تابستان دیگری – حدود سال ۱۳۵۰ یا ۱۳۵۱- باز در همدان که رفته بودم، ملاقات کردم… ولی این دیدار در دره مرادبیگ نبود بلکه در همدان و در مدرسه معصومیه آیتالله آخوند ملا علی همدانی بود که من به دیدار آخوند رفته بودم و اتفاقاً دیدم که آیتالله مدنی هم در آنجا حضور و جلوس دارند و علما و طلاب به دیدارشان میآیند. من یکی دو ساعتی در جلسه دید و بازدید ایشان شرکت کردم و بعد به دیدار خصوصی با آیتالله آخوند همدانی، به دفتر ایشان رفتم که چند نفر از طلاب و فرهنگیان هم حضور داشتند. اتفاقاً در آن ایام، حسن معصومی یکی از فرزندان آیتالله آخوند همدانی که از مبارزین چپگرا بود، زیر شکنجه یا در یک درگیری کشته شده بود و من ضمن تسلیتگویی به معظمله – که باز از دوستان اخوی در دوران تحصیل در حوزه علمیه قم بودند – از ایشان خواستم که شرح حال و عکس فرزندشان را بدهند تا ما توسط دوستان دانشجو در خارج از کشور، به معرفی نامبرده و افشای جنایت رژیم بپردازیم- همانطور که شهادت آیتالله سعیدی خراسانی را توسط مسئولان انجمنهای اسلامی دانشجویان در آلمان که در رأس آنها برادر عزیز آقای صادق طباطبایی قرار داشت، با عکس و تفصیل، در اروپا منعکس ساخته بودیم. – ولی آیتالله آخوند که پیدا بود محظوری دارند، با تحفظی خاص گفتند: من اطلاع دقیقی از ماجرا ندارم. متأسفانه مدتها بود که از فرزندم اصولاً خبر نداشتم تا اینکه این حادثه پیش آمد و الان هم ضرورتی ندارد که به این امر بپردازیم و مشکلات دیگری پدید آید؟… بعدها که اسناد ساواک به دست آمد، معلوم شد که موضوع درخواست من از آیتالله آخوند همدانی، عیناً به ساواک همدان گزارش شده و ساواک همدان هم آن را به مرکز منعکس نموده است و شاید آیتالله آخوند همدانی از حضور مأموری آگاه بودند که تمایلی به ارائه اطلاعات نداشتند. آخرین ملاقات ما با آیتالله مدنی مربوط به زمانی است که طبق معمول پس از پیروزی انقلاب در تابستان به تبریز رفته بودم، اخوی بزرگوار آیتالله آقا سید احمد خسروشاهی مدتی قبل به رحمت حق پیوسته بود و مسجد پدری ما در بازار، امام جماعت نداشت. دوستان و مریدان! پدر و اخویها، اصرار داشتند که من خود در تبریز بمانم و جای پدر و برادر را بگیرم و به پیشنمازی! بپردازم یا به قول آنها «مسجد را اداره کنم ولی، چون بنده روحیه پیشنمازی و یا اداره مسجد را متأسفانه ندارم- و چه خوب گفتهاند که خلقالله للحروب رجالا – و للمحراب را هم که خود نوعی حرب است را باید به آن افزود- به هر حال پیشنهاد را نپذیرفتم و گفتم بهتر است که از آیتالله مدنی دعوت کنیم که هم مرد حرب است و هم اهل محراب، در مسجد ما اقامه جماعت و مردم را ارشاد کنند. مسجد ما در راسته بازار تبریز، تقریباً یک قرن و نیم پیش توسط مرحوم جد بزرگوار آیتالله آقا سید محمد خسروشاهی، پس از مراجعت از نجف ساخته شده و محل اقامه نماز و تشکیل جلسات وعظ و تبلیغ توسط ایشان و بعد پدربزرگ و ابوی و اخویها بود و مورد توجه و تجمع اهالی بازار و دیگر حقیقتجویان و تقوا پیشگان قرار داشت و اصولاً بحثهای هفتگی پدر من همیشه از موضوع تقوا آغاز میشد و با مسئله تقوا پایان مییافت. اتفاقاً آیتالله مدنی هم تبلور عینی تقوا بود و هنگامی که ما از سوی خاندان تقاضا کردیم که ایشان در این مسجد اقامه جماعت کنند، آن را بدون هیچ قید و شرط و خطکشی مرسوم! پذیرفتند و تا شهادت مرحوم آیتالله قاضی، این افاضه ادامه یافت، اما پس از آن حادثه، علاوه بر مسائل امنیتی که در منطقه شلوغ راسته بازار امکان مراعات آنها وجود نداشت، مسئله منصوب شدن ایشان برای امامت نماز جمعه، از طرف امام خمینی (ره) هم باعث شد که اقامه نماز جماعت در این مسجد را ترک نمایند و متأسفانه مدت کوتاهی هم از این ماجرا نگذشته بود که خود ایشان نیز توسط منافقین پس از اقامه نماز جمعه، در محراب عبادت، به شهادت رسیدند، فطوبی له و حسن مآب.»
منبع: روزنامه جوان
برچسب ها :
ناموجود- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰