تاریخ انتشار : شنبه 16 اردیبهشت 1396 - 10:21
کد خبر : 5741

فرماندهی که از خود چیزی نگفت

فرماندهی که از خود چیزی نگفت

روز نو : «سر یکی از کوچه‌ها سنگری دیدیم، مرد ارتشی جوانی داخل سنگر نشسته بود و با بی‌سیم صحبت می‌کرد. هفت، هشت سرباز و چند نفر شخصی دور و برش بودند. نزدیکتر شدیم. کف سنگر چند تا بی‌سیم دیگر هم بود که مرد ارتشی هر دقیقه با یکی از آنها صحبت می‌کرد. دقت که

روز نو :

«سر یکی از کوچه‌ها سنگری دیدیم، مرد ارتشی جوانی داخل سنگر نشسته بود و با بی‌سیم صحبت می‌کرد. هفت، هشت سرباز و چند نفر شخصی دور و برش بودند. نزدیکتر شدیم. کف سنگر چند تا بی‌سیم دیگر هم بود که مرد ارتشی هر دقیقه با یکی از آنها صحبت می‌کرد. دقت که کردم متوجه شدم، زخمی است. رنگ و رویش پریده، خستگی از سر و رویش می‌بارید. زیر پای راستش که پانسمان بود، یک بلوک سیمانی قرار داده بودند و دمپایی به کف پایش بسته بود انگشتان پای زخمی‌اش کبود و متورم از پانسمان بیرون زده شده بود. بچه‌ها گفتند این اقارب پرست است.» (برگرفته از کتاب «دا»، خاطرات سیده زهرا حسینی از مقاومت خرمشهر.)

در سال‌های ۵۵ و ۵۶ در حالی که دوران نوجوانی را در اصفهان سپری می‌کردم گاهی به مسجد ملک در مجاورت محل سکونت‌مان برای نماز می‌رفتم با علی اقارب پرست برادر کوچکتر شهید آشنا بودم، خانواده آنها بخصوص پدر بزرگوارشان و مادر گرامی‌شان از کسانی بودند که بسیار مورد احترام اهالی محل بودند و فرزندان این خانواده حاصل لقمه حلال و پاکی بودند که پدر زحمتکش از دسترنج خود در سفره خانواده می‌گذاشت در آنجا برای نخستین بار شهید اقارب پرست را دیدم. علی آقا به من گفته بود یکی از برادرانش ارتشی است و البته یکی دیگر از برادرانشان هم دبیر دینی در دبیرستان ادب بود. با دیدگاه آن مقطع سنی انتظار داشتم با چهره‌ای خشن از یک افسر ارتش روبه‌رو شوم. ولی نخستین برخورد من با ایشان در مسجد بود. چهره‌ای مصمم، مهربان و با صلابت داشت محاسن کوتاهی هم در صورت داشت. بعد‌ها به علی آقا گفتم مگر ارتشی‌ها نباید هر روز محاسن خود را با تیغ اصلاح کنند، چرا حسن آقای شما محاسن دارد؟ گفت برادرم در مرخصی که هست صورت خود را نمی‌تراشد.
او گفت برادر ارتشی‌اش هر روز بعد از نماز صبح دعا بسیار می‌خواند و معتقد بود به لحاظ شرایط خاص محیط خدمت در ارتش باید هر روز صبح با خواندن این دعاها خود را به خدا بسپاریم که لغزشی در ما ایجاد نشود و دچار کبر و غرور نشویم و با این ادعیه‌ خود را واکسینه سازیم.زمان سپری شد، انقلاب اسلامی در ۲۲ بهمن ماه سال ۵۷ به پیروزی نشست و به فاصله ۲۰ ماه پس از آن جنگ خانمانسوزی از جانب صدام دست نشانده ابرقدرت شرق و غرب به کشور‌مان تحمیل شد. من در آن سال پس از اخذ دیپلم به دانشکده افسری ارتش رفتم و دوباره با نام و اثر شهید حسن اقارب پرست برخورد کردم. دانشکده افسری به سبب تلاش و مجاهدت شهید سرلشکر سید موسی نامجو و شهید اقارب پرست و شهید یوسف کلاهدوز (قائم مقام سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و همدوره شهید) و دوستان دیگرشان به محیطی سرشار از معنویت و مجاهدت تبدیل شده بود. به طوری که همه جا به نام فیضیه ارتش از آن یاد می‌شد و جوانانی انقلابی و با ایمان را جذب کرده و در کنار آموزش‌های نظامی، علمی و مذهبی فرماندهان آتیه ارتش را با پرورش انقلابی آماده خدمت به کشور می‌کرد. به نحوی که در ادامه جنگ تحمیلی افسران فارغ‌التحصیل این دانشگاه نقش بسیار مهمی را در جنگ ایفا کردند و با رشادت و شجاعت از میهن اسلامی دفاع کرده و تعداد زیادی از آنان به درجه رفیع شهادت نائل آمدند یا به کسوت جانبازی و آزادگی نائل شدند و هم‌اکنون نیز نظام جمهوری اسلامی ایران از خدمات شماری از آنان بهره‌مند است.
در ایام نوروز سال ۱۳۶۳ برای شرکت در جبهه‌های جنگ راهی منطقه جنوب شدیم .در حسینیه لشکر ۹۲ زرهی اهواز بار دیگر شهید اقارب پرست را دیدم. این باراما با لباس نظامی و کلتی که به کمر بسته بود و با درجه سرهنگی، جانشین و معاون عملیاتی لشکر بود که برای توجیه ما آمده بود. با محاسن کامل و چهره‌ای به مراتب مصمم‌تر و نورانی تر، فرصت نبود نزدیک‌تر بروم و خودم را معرفی کنم. از دور محو تماشای این بزرگمرد بودم که با وقار خاصی صحبت می‌کرد و به سؤالات حاضران پاسخ می‌داد. لشکر ۹۲ به تازگی در عملیات خیبر شرکت کرده بود، عملیاتی که به مدت ۸ روز در نبردی سنگین و بسیار دشوار در یک منطقه نامناسب صورت پذیرفته و او همچنان درگیر بود.
روز ۲۵ مهر ماه سال ۱۳۶۳ اخبار ساعت ۲ بعدازظهر اعلام کرد سرهنگ اقارب پرست همراه با تعداد دیگری از همراهان خود (سرهنگ علیایی، سروان محمد صدیق فرایی، ستوان مرتضوی) صبح امروز در جزیره مجنون به علت اصابت گلوله خمپاره دشمن به شهادت رسیدند. این خبر خیلی زود در همه محافل پیچید و موجی از اندوه همه آنانی که به شکلی او را می‌شناختند فرا گرفت. اگر چه شهادت برای او سعادتی ابدی بود ولی حضور او با این همه شایستگی و ویژگی‌های منحصر به فرد می‌توانست منشأ خدمات دیگری برای ارتش و نظام اسلامی باشد.
مجلس بزرگداشت شهید در تهران در مسجد ارک و با حضور انبوه مردم و مسئولان عالیرتبه نظام برگزار شد.
 اگر چه شهید حاج حسن اقارب پرست به لحاظ روحیه خاص و تقوای شاخص حاضر به بیان خدمات و فعالیت‌های خود در جریان پیروزی انقلاب اسلامی و تشکیل هسته‌های مقاومت در ارتش و همچنین نقش مؤثرش در جلوگیری از فروپاشی ارتش به دست دشمنان انقلاب پس از استقرار نظام و تشکیل کمیته نظامی امام در ارتش نبود و هیچگاه از حضور خود در حماسه مقاومت خرمشهر در کنار شهید جهان آرا، سرهنگ شریف النسب، سردار قربانی و نیروهای مردمی خرمشهر کلامی بر زبان نیاورد، حتی با اصرار دوستان و همرزمان خود راضی به انجام مصاحبه با شهید آوینی در حماسه پیروزی ذوالفقاری آبادان در نهم آبان ماه سال ۵۹ که نقش کلیدی در آن پیروزی داشت هم نشد. لیکن بیان خاطرات از سوی کسانی که به شکلی با شهید آشنایی داشته‌اند مانند آنچه در ابتدای  کتاب «دا» دربخش مقاومت خرمشهر از او نقل کرده‌اند مؤید فرازهایی از زندگی پر بار و سرشار از درس و آموزه‌های عملی اوست که می‌تواند راهگشا و الگویی خالص برای جوانان این مرز و بوم باشد.به همت بنیاد شهید و امور ایثارگران در سال ۹۲ ویژه نامه شاهد یاران با عنوان «سردار بی‌نشان» در خصوص معرفی این شهید والا مقام منتشر شد که در آن دوستان و همرزمان شهید به بیان خاطرات خود از ایشان پرداخته‌اند، این ویژه نامه با بیانات رهبر معظم انقلاب در خصوص نقش شهید اقارب پرست در حماسه خرمشهر که در نماز جمعه مورخه ۲۲ فروردین ماه سال ۸۲ ایراد کرده‌اند و در مورد شهید می‌گویند که او افسر ارتشی بسیار متعهدی بود … شروع شده و در ادامه به نقش شهید در شکل‌گیری و عملکرد وی در کمیته استقبال از امام در ارتش پرداخته و سپس به نحوه شکل‌گیری هسته‌های مقاومت در ارتش و نقش شهید اقارب پرست در این مورد می‌پردازند. حضور شهید اقارب پرست در حماسه مقاومت خرمشهر از زبان همرزمانش در ارتش و سپاه شنیدنی است. همچنین دوران تصدی این شهید والا مقام در مسؤلیت اداره دوم ارتش و حضور دوباره و داوطلبانه‌اش در جنگ ولی این بار در کسوت جانشین لشکر که از زبان همسنگرانش نقل شده است. خصایل اخلاقی و سبک زندگی شهید اقارب پرست بسیار درس آموز است و به همین مقدار بسنده می‌کنم که جمله اطرافیانش، اعم از همسر، فرزندان، افراد فامیل، همقطاران نظامی، همسنگران و اهالی محل همگی از او راضی بودند و از خوش اخلاقی‌هایش خاطرات زیادی دارند.سرانجام لحظه عروج عارفانه شهید اقارب پرست فرارسید و او در خط مقدم جبهه و در جزیره مجنون به شهادت رسید و نامه هرگز پست نشده همسر گرامی‌اش خطاب به او به دستش نرسید.
 

 

ثبت نام در مجمع

برچسب ها :

ناموجود
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.

مساجد