وقت نماز؛ زمان ملاقات خدا(خوان حکمت)
ذات اقدس اله گذشته از اینکه احکام و قوانین اخلاق را در قرآن بیان کرده انسان متخلِّقی که تمثّل اخلاق الهی است به نام وجود مبارک پیغمبر(ص) را هم به ما معرفی کرد. از قدیمیترین سورههای مکّی سوره قلم است که در آن آیه کریمه (إِنَّکَ لَعَلَی خُلُقٍ عَظِیمٍ)(۱) آمده، بعد به ما دستور دادند
ذات اقدس اله گذشته از اینکه احکام و قوانین اخلاق را در قرآن بیان کرده انسان متخلِّقی که تمثّل اخلاق الهی است به نام وجود مبارک پیغمبر(ص) را هم به ما معرفی کرد. از قدیمیترین سورههای مکّی سوره قلم است که در آن آیه کریمه (إِنَّکَ لَعَلَی خُلُقٍ عَظِیمٍ)(۱) آمده، بعد به ما دستور دادند که (لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ)(۲) پس در اوایل بعثت یعنی همان اوایل سوَر مکّی فرمودند او دارای خُلق عظیم است بعد هم در سوره احزاب ما را به تأسّی به آن حضرت دعوت کردند.
ضرورت فراگیری جوامع الکلم
آنچه وظیفه ما در این تأسّی است آن است که ببینیم وجود مبارک آن حضرت اخلاق علمیشان چگونه بود و اخلاق عملیشان چگونه بود، طرح این دو نکته برای آن است که در فضای عمومی فقط همان اخلاق عملی نافع است ولی در فضای حوزوی و دانشگاهی، گذشته از آن اخلاق عملی، اخلاقهای علمی هم لازم است. از نظر اخلاق علمی، وجود مبارک پیغمبر(ص) طبق بیان نورانی که خودش فرمود، فرمود: «اعطیت جوامع الکلم»(۳) این جزء مختصّات آن حضرت است.جوامعالکلم یعنی انسان، محقّقانه حرف بزند ، نه بیبرهان چیزی را تصدیق کند، نه بیبرهان چیزی را تکذیب کند، نه زائد بر مقدار لازم سخن بگوید، نه کمتر از مقدار لازم حرف بزند بشود جوامعالکلم، اگر کسی نداند چه چیزی بگوید یا چطور حرف بزند یا درباره چه چیزی حرف بزند،این واجد جوامعالکلم نیست؛ جوامعالکلم همان قوانین اساسی است یعنی چیزی که خیر دنیا و آخرت مردم را به همراه دارد، هم مُتقن است، هم بازده خوبی دارد که فرمود: «اعطیت جوامع الکلم» این به منزله قانون اساسی است، آن وقت قوانین دیگر از این جوامعالکلم استنباط میشود. به ما که در حوزه و دانشگاه هستیم گفتند شما سعی کنید جوامعالکلم را یاد بگیرید یعنی قانون اساسیِ آن رشتهتان را یاد بگیرید که فروعات علمی آن رشته از آن قانون اساسی که به منزله ریشه است استنباط بشود.
پیامبر خدا ، معلم بشریت
خدای سبحان وجود مبارک پیغمبر(ص) را به عنوان مبیّن و معلّم معرفی کرد، فرمود: (یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَهَ)، (۴) (أَنزَلْنَا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ)(۵) وجود مبارک حضرت هم در طیّ این ۲۳ سال عمر پربرکتش هم تعلیم داشت ،هم تبیین داشت؛ آنجا که مطلب نظری باید به بدیهی برگردد آنجا را با تعلیم حل میکرد، آنجا که مطلب، قابل برهان نبود توضیح میخواست ، تنبیه میخواست ،روشن کردن میخواست، آنجا را به عنوان تبیین، عهدهدار بود. بخش وسیع جوامعالکلم، به معرفتشناسی برمیگردد که انسان راه شناختش چه باشد. اگر راه شناختش فقط در محدوده حس و تجربه حسی بود، این در برابر وحی موضع میگیرد، چون با معیار او هماهنگ نیست (یک) و آنچه خود دارد به همان بسنده میکند (دو) و نه تنها بسنده میکند به آن فرحناک است (سه) که این یک علم مذموم است چون جزء جوامعالکلم نیست.
فرمود آیات الهی، احکام الهی وقتی میآید، عدهای که در حدّ حس و تجربه آگاهی دارند از علوم مادی برخوردارند و سقف علمشان در حدّ حس و تجربه است (فَرِحُوا بِمَا عِندَهُم مِنَ الْعِلْمِ)(۶) همین علمی را که دارند به آن خوشحالند؛ چون بالاتر که مسئله وحی و علوم وحیانی است را ادراک نمیکنند و آن را طرد میکنند(۷)به همین مقداری که در حقیقت کفِ دانش است اکتفا میکنند.اما وجود مبارک حضرت همانند سایر انبیا(علیهم السلام) آمدند گفتند علمِ حسّی و تجربه حسّی کف دانش است، این لازم است ولی کافی نیست، از این بالاتر،علم تجریدی است اگر آن علم تجریدی را پشتسر گذاشتید علمهای شهودی هم هست ولی بالأخره علم تجریدی به برهان عقلی باید برسد اینها که از علم تجربی به عنوان سکّوی پرش استفاده کردند به علم تجریدی استدلالی عقلی رسیدند…..اینها اخلاقِ علمی حوزویان و دانشگاهیان است که هم خودشان را نجات میدهند هم نجات جامعه به عهده اینهاست، اما اخلاق عملی، مقدور دیگران هم میباشد چه اینکه عدهای این راه را رفتند. آنچه مخصوص پیغمبر(ص) است آن نه مقدور کسی است نه ما را دعوت کردند که شما تأسّی کنید مسئله نبوت، مسئله رسالت، خصائصالنبی آنها چیزی نیست که آن حضرت برای ما الگو باشد یا بتوانیم یا بخواهیم تأسّی کنیم، آن مسائلی که برای تعلیم و تربیت ما کارآمد و نافع است آنها معیار تأسّی است.
فلسفه معراج رفتن
در بخشهای اخلاق عملی وجود مبارک پیغمبر(ص) معراج رفت ، از مرحله طبیعت به ماورای طبیعت عروج کرد، به (دَنا فتدلّی)(۸) رسید خیلی از معارف را از نزد علی حکیم فراگرفت. اصلِ معراج رفتن یعنی انسان ترقّی کند بالا برود، این جزء مختصات انبیا نیست، آن نبوّت و مقام رسالت و وحییابی است که مخصوص آنهاست و اما اصلِ ترقّی و عروج به معنای جامع ،مخصوص آنها نیست لذا وقتی حضرت به معراج تشریف بردند رهاورد سفر معراجشان همین نمازهای واجب شبانهروز بود که صبح چقدر، ظهر چقدر، عصر چقدر، مغرب چقدر و عشا چقدر، این دستورات نماز از معراج آمده اینها سوغات معراج حضرت است ،بعد به ما گفتند: «الصلاهًْ معراج المؤمن»(۹) یعنی این نماز آمده پائین تا شما با تمسّک به این نماز عروج کنید و بالا بروید اگر صلات، معراج مؤمن است انسان میتواند به اندازه شایستگی خود ترقّی کند با ملکوتیها تماس بگیرد.قرآن کریم به ما دستور میدهد که شما با ملکوت عالَم رابطه داشته باشید ،بعد فرمود ملکوت عالم تنها در آسمانها نیست ،هیچ چیزی نیست که بیملکوت باشد… پس پیشانی و ملکوت هر چیزی به دست بیدستی خداست ،آن را با علم تجربی نمیشود فهمید، آن را با علم تجریدی و با معراج میشود فهمید که «الصلاه معراج المؤمن».
زیارت خدا به هنگام نماز
مرحوم شیخ صدوق(ره) درکتاب شریف توحید نقل میکند که وجود مبارک امیرالمؤمنین(ع) فرمود «قد قامت الصلاهًْ» یعنی «حان وقت الزیارهًْ»(۱۰) ما به اعتاب مقدس که میرویم ائمه معصومین(علیهم السلام) را زیارت میکنیم زیارت آنها تابع زیارت ذات اقدس اله است. زیارتنامه مؤمن در پیشگاه خدای سبحان همین نماز است که او را میستاید. زیارت بنده نسبت به خدای سبحان همان وقتی است که مؤذّن میگوید «قد قامت الصلاهًْ» پس نماز میشود زیارت ذات اقدس الهی و این زیارت با عروج آمیخته است، برای اینکه خود نماز که زیارتنامه مؤمن است از معراج و از جای بلند آمده تا ما را به جای بلند دعوت بکند، بنابراین اخلاقِ عملی آن حضرت هم در سایه عروج است، اگر کسی بعد از گذشت مدتها نماز خواندن در خود عروجی احساس نکرد بداند در جای دیگر مشکل دارد، این نماز، اول انسان را عروج نمیدهد اول (إنَّ الصَّلاهًْ تَنْهَی عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنکَرِ)(۱۱) است یا رفع است یا دفع یا نمیگذارد انسان به تباهی تن در بدهد یا اگر آلوده شد او را تطهیر میکند اگر کسی ـ خدای ناکرده ـ با خواندن نماز نه از رفع خطر بهرهای برد نه از دفع خطر، این هنوز به مرحله (تَنْهَی عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنکَرِ) نرسیده، این نماز دیگر «الصلاهًْ معراج المؤمن» نیست ،اگرتوانست از فحشا و منکر برهد، آلوده نباشد ،با زبان طیّب و طاهر، با چهره طیّب و طاهر، با سر طیّب و طاهر با پای طیّب و طاهر به زیارت خدای سبحان برود آن وقت نماز او میشود «الصلاهًْ معراج المؤمن». در کتابهای اسرارالصلاهًْ میگویند معنای مسح سر این است که خدایا هر خاطره باطلی که من در سر پروراندم الآن دارم آن را شستشو میکنم تا با مغز پاک، سر پاک، خاطرات پاک به حضور تو بیایم ،این برای سر؛ با مسح پا هم عرض میکند خدایا هر جائی که نباید میرفتم و قدم گذاشتم، هر قدمی که نباید برمیداشتم و برداشتم، هر اقدامی که مرضیّ تو نبود به سویش رفتم، من دارم این پا را از آنها تطهیر میکنم(۱۲) از سر تا پا، از پا تا سر پاک شدم تا به زیارت تو بیایم ،گفتند معنای وضو این است.بنابراین اخلاقِ علمی ما حوزویان و دانشگاهیان در جوامعالکلم متمرکز بودن است و نتایجش هم آن است اخلاق عملی مشترک ما و دانشگاهیان و توده مردم در طلیعه امر بهرهمندی از (إِنَّ الصَّلاَهًَْ تَنْهَی عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنکَرِ) است بعد هم در پایان امر نیل به «الصلاهًْ معراج المؤمن» است و انسانی که عروج کرده چه حرف بزند چه حرف نزند رفتار او در جامعه آموزنده است (وَجَعَلْنَا لَهُ نُوراً یَمْشِی بِهِ فِی النَّاسِ) کم نبودند عالمان دین که وجود آنها در یک محل، کار یک امامزاده را میکرد از بس طیّب و طاهر بودند، مردم وقتی طیّب و طاهر را ببینند، شیفته طهارت او خواهند بود.
بیانات حضرت آیت الله جوادی آملی (دامظله) در جلسه درس اخلاق در دیدار با جمعی از دانشجویان و طلاب، قم؛ ۹/۳/۱۳۹۲
مرکز اطلاع رسانی اسرا
۱. قلم، ۴. 2. احزاب، ۲۱. 3. من لا یحضره الفقیه، ج۱، ص۲۴۱.
۴. بقره، ۱۲۹؛ آلعمران، ۱۶۴. 5. نحل،۴۴. 6. غافر، ۸۳. 7. بقره، ۱۰۱.
۸. نجم، ۸. 9. التفسیر الکبیر، ج۱، صص۲۲۶ و ۲۳۳.
۱۰. التوحید شیخ صدوق، ص۲۴۱. 11. عنکبوت، ۴۵.
12. ر.ک: اسرارالعبادات (قاضی سعید قمی)،ص۲۳ و ۲۴.
خوان حکمت روزهای یک شنبه منتشر میشود.
برچسب ها :
ناموجود- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰