یوسف صدیق(ع) و برهان پروردگار
سیدابوالحسن موسوی طباطباییدر نوشتار حاضر، نویسنده ضمن نقد و بررسی انگارههای مطرح شده پیرامون دو مبحث «برهان پروردگار» و قصد زلیخا و «حضرت یوسف(ع)» که از مهمترین مباحث مرتبط با داستان حضرت یوسف(ع) در قرآن کریم هستند، به تحلیل و تبیین این دو موضوع میپردازد.«و آن زن که یوسف در خانه او بود، از او
سیدابوالحسن موسوی طباطبایی
در نوشتار حاضر، نویسنده ضمن نقد و بررسی انگارههای مطرح شده پیرامون دو مبحث «برهان پروردگار» و قصد زلیخا و «حضرت یوسف(ع)» که از مهمترین مباحث مرتبط با داستان حضرت یوسف(ع) در قرآن کریم هستند، به تحلیل و تبیین این دو موضوع میپردازد.
«و آن زن که یوسف در خانه او بود، از او تمنای کامجویی کرد درها را بست و گفت: «بیا (بسوی آنچه برای تو مهیاست!)» (یوسف) گفت: «پناه میبرم به خدا! او [عزیز مصر] صاحب نعمت من است مقام مرا گرامی داشته (آیا ممکن است به او ظلم و خیانت کنم؟!) مسلّماً ظالمان رستگار نمیشوند!» (یوسف ـ ۲۳)
«آن زن قصد او کرد و او نیز- اگر برهان پروردگار را نمیدید- قصد وی مینمود! اینچنین کردیم تا بدی و فحشا را از او دور سازیم چرا که او از بندگان مخلص ما بود!» (یوسف ـ ۲۴)
سوره یوسُف(ع) زیباترین و لطیفترین قصههای قرآن است که در سطر سطر خود، رمزها و عبرتهای ناب فراوان نهفته دارد. خداوند در ابتدای سوره، از آن به «احسن القصص» یعنی «زیباترین داستانها» یا «نیکوترین قصه سرایی» تعبیر فرموده است. این قصه، مفاهیم فراوانی چون محبت و حسادت، عفّت و فحشا، امانت و خیانت، عشق و نفرت و وصال و فراق را در بالاترین حد آنها داراست. قصه یوسُف(ع) به علت ظرفیتهای فراوان و شیرینی منحصر به فرد خود، مورد توجه بسیاری از مورخان، مفسران، شعرا و قصه پردازان بوده و شرح و تفسیرهای زیادی به صورت نظم و نثر از آن شده است که پارهای از این شروح، تحت عنوان یوسف و زلیخا تدوین گردیده مانند یوسف و زلیخای جامی و یوسف و زلیخای نظامی که هر دو بصورت نظم است.
سوره یوسف سرگذشت شگفتانگیز پیامبری الهی است که از خامه نقاش ازل مانند جمال دل آرای او تراوش نشده و از صدف خلقت چون دُردانه وجود او بیرون نیامده است. مطابق پارهای از روایات دو سوم حُسن آفرینش از آنِ یوسف است و ثلث دیگر نصیب همه عالمیان. با این وجود، گاه قعر چاه از رخ زیبای او منور شد و گاه کُنج زندان از وجود نازنین او گلستان. گاه توفان حسادت بر گل عارضش غبار غم فراق نشاند و گاه از گلخن اتهام بر دامان پاکش وسمه خیانت نشست. اما این همه فراز و نشیب با صبر آن جناب و امداد و دستگیریهای خداوند مهربان به شاهراه سلامت منتهی شد و یوسف صدیق(ع) از امواج بلاها، قهرمان و روسفید بیرون جست. پایان خوش این قصه به وضوح میرساند که سرانجام، حق پیروز است و تلخیِ صبر، نتیجهای شیرین خواهد داشت.
قرآن به موضوعاتی از قبیل نام زلیخا، قصه جوان شدن وی پس از دوران پیری، بینا شدن پس از نابینایی و نیز ازدواج وی با حضرت یوسف(ع)،اشارهای نفرموده بلکه این گونه مسائل متکی به روایات است. قرآن کریم از این زن، به عنوان «همسر عزیز» یاد میکند. گفته شده نام اصلی وی، راعیل بوده که لفظی عبری میباشد و زلیخا از ماده «زلخ» به معنای لغزیدن، واژهای است عربی. گویی پای دل وی در عشق یوسف(ع) لغزید و به این صفت مشهور شد.
یکی از فرازهای بسیار مهم و حساس این داستان، هنگامی است که زلیخا درها را بست و یوسف(ع) را به سوی خود فراخواند. قرآن حکیم، متعرض این قسمت میشود ولی برخلاف داستانهای عشقی که مجالس خلوت آنها، مشحون از کلمات و عبارات هوس آلود و تحریککننده است، به گونهای عفیف و کریمانه آن را نقل میفرماید که انسان به جای تأثیر گرفتن از فضای گناه آلود زلیخا، از عظمت روح و کرامت و پاکدامنی یوسف(ع) حیرتزده میشود و از خود میپرسد چگونه یوسف(ع) با زیبایی فوق بشری خود و سن جوانی که اوج جوشش غرایز است، در مسیر سیل بنیان کنی که همسر عزیز مصر به راه انداخت، ایستادگی کرد و عفت ورزید و در آن لحظه حساس در پاسخ زلیخا، به خدا پناه برد و با گفتن «معاذَ الله» دعوت پر هوس و گناه آلود وی را رد نمود. قرآن کریم ضمن بیان این درخواست از سوی زلیخا و رد آن توسط یوسف(ع)، میفرماید: «وی یوسف را قصد کرد و یوسف نیز اگر برهان پروردگار خویش را ندیده بود، قصد او کرده بود.» توقف مفسران در این آیه و مباحثی که ذیل آن ارائه نمودهاند، مشخص میکند که دو نکته در خور تأمل در این آیه وجود دارد:
۱ـ منظور از قصد یوسف (هَمَّ بها) چیست؟
۲ـ برهان پروردگار چه بوده است؟
این مقاله به شرح و توضیح سؤالهای مطرح شده میپردازد.
الف – «وَ لقَد هَمّت به وَ هَمّ بها…»
زُبیدی در شرح قاموس، «هَمّ» را به معنای در نظر گرفتن، اراده کردن و عزم بر کاری نمودن میداند و نیز صاحب مجمع البیان «هَمّ» را این گونه معنا میکند «تصمیم بر انجام و نیز خُطور شیء به ذهن، هر چند به مرحله تصمیم نرسد.» علامه طباطبایی در تفسیر گرانسنگ خود میفرماید: «هَمّ» در مواردی به کار میرود که مانعی در راه عملی ساختن قصد و اراده باشد.
اقوالی را که در شرح و تفسیر «قصد یوسف نسبت به زلیخا» بیان شده با وجود پراکندگی و تفاوت با یکدیگر، میتوان در سه دسته کلی جای داد که ضمن بررسی هر دسته، به نقد نظریههای نادرست میپردازیم.
نظریه اول: برخی منافقان و دشمنان دین که خواهان تحریف و بیاعتبار شدن قرآن بودهاند، در این قسمت، خرافات و سخنان شرم آوری نقل کرده اند؛ از جمله اینکه یوسف (ع) تا مرحلهای با زلیخا همراهی نمود و در اجابت خواستهاش با او موافقت کرد و حتی العیاذ بالله اقدام به برهنه شدن نمود. این گروه، عبارات مستهجنی را که قلم از بیانشان شرم دارد به یوسف صدیق(ع) نسبت داده و این سخنان را تفسیر «و همّ بها» گرفتهاند.
اما حقیقت این است که انبیا(ع)، معصوم و به دور از گناهند. آنان حجابهای ظلمانی این عالم را شکافته و به مقام قرب پروردگار راه یافتهاند. آنجا یکپارچه نور و روشنی است و ظلمت معصیت و گناه را در آن سراپرده راهی نیست. انبیا(ع) در این مقام، مستغرق جمال الهی و مبهوت حضور و لقای او هستند و در این موقعیت، کوچکترین اسائه ادبی نسبت به محفل سراپا حضور رب جلیل، گناهی بزرگ محسوب میشود. اما آنچه که قرآن به عنوان خطا و گناه از برخی انبیا(ع) یاد نموده، در حقیقت عبارت است از «ترک أولی» یعنی «ترک عملی که شایسته است انجام دهند.»
قرآن کریم به دنبال بیان ترک اولای پیامبرانی مانند حضرت آدم(ع) و یونس(ع)، توبه و انابه آنان را نیز ذکر نموده است. چه اگر پیامبری در یک لحظه کوتاه، عملی دون شأن نبوت خویش انجام دهد، در پی آن با استغفاری طولانی از پروردگار متعال، طلب بخشایش میکند. اما درخصوص حضرت یوسف(ع) نه تنها چیزی که دلالت بر لغزش آن جناب در خلوت زلیخا نماید، در قرآن ذکر نشده بلکه خداوند او را با عباراتی زیبا ستوده است. آیا میتوان تصور کرد خداوند حکیم کسی را که اقدام به معصیت نموده با ثنای بلیغ یاد کند؟ به عنوان نمونه:
– «به نقل از حضرت یوسف میفرماید: «پروردگارا! زندان از آنچه که زنان مرا به آن میخوانند برایم خوشتر است.» (آیه ـ ۳۳)
– «و از قول زلیخا میفرماید: «من خود از وی تقاضای مراوده نمودم و او عفت ورزید.» (آیه ـ ۳۲)
– «و نیز بار دیگر به نقل از همسر عزیز میفرماید: «الآن حقیقت آشکار شد. من به خواهش نفس با یوسف، عزم مراوده داشتم و او البته راستگوست.» (آیه ـ ۵۱)
– «و شهادت کودکی که به معجزه لب به سخن گشود و گفت: «اگر پیراهن یوسف از پشت دریده، زن دروغگوست و یوسف از راستگویانست.» (آیه ـ ۲۷)
– و همچنین میفرماید: «ما بدی و فحشا را از او بگردانیدیم و او از بندگان مخلص ماست.» (آیه ۲۴)
نظریه(های) دوم: ۱ـ از آنجا که قرآن (همّ) را یکبار به زلیخا و یکبار به یوسف(ع) نسبت داده؛ (و لقد هَمّت به و هَمّ بها) برخی همّ (= قصد) آنها نسبت به یکدیگر را متفاوت معنی کردهاند. تفسیر حدایق الحقایق به برخی از این معانی متفاوتاشاره دارد. از جمله:
– همّت به حراماً و همّ بها حلالا: زلیخا از راه حرام قصد یوسف را کرد و یوسف اراده حلال نمود.
– همت به سِفاحاً و هم بها نکاحاً: زلیخا قصد زنا کرد و یوسف اراده ازدواج نمود.
– همت به بالمضاجعه و هم بها بالمفارقه: زلیخا قصد هم آغوشی نمود و یوسف اراده جدا شدن کرد.
– همّت به قراراً و هم بها فرارا: زلیخا اراده ماندن و همراهی یوسف نمود و یوسف قصد فرار کرد.
گذشته از اینکه راه اثباتی برای اینگونه تأویلات وجود ندارد، ترتیب خود آیه کریمه نیز موافق با آنها نیست زیرا میفرماید: زلیخا قصد یوسف نمود و یوسف نیز اگر برهان پروردگار را نمیدید، قصد وی مینمود. پس با تأویلات فوق، معنای آیه چنین میشود: یوسف هنگامی که برهان پروردگار را دید، از قصد حلال یا فرار منصرف شد! بدیهی است که هیچ کس موافق این معنی نیست.
۲ـ برخی نیز «قصد یوسف» را تعبیر به کتک زدن یا کشتن زلیخا نمودهاند. بدین معنا که هنگامی که یوسف(ع) پافشاری زلیخا را برای رسیدن به خواستهاش دید و دریافت که نصیحت در او تأثیری ندارد و از طرفی راه فرار نیز بسته بود، خواست که او را مجروح ساخته یا به قتل رساند که عبارت (همَّ بها= یوسف قصد او نمود)اشاره به این تصمیم است. اما خداوند با نشان دادن برهان خود، او را از آنچه در سر داشت منصرف کرد. زیرا در صورت کوچکترین تعرضی نسبت به زلیخا، علاوهبر تهدید جان یوسف(ع) از سوی نزدیکان آن زن، این خود دلیلی قوی میشد که یوسف(ع) قصد تجاوز داشته و بدین ترتیب متهم به بیعفتی میگردید.
این گروه برای اثبات مدعای خود، ذیل آیه را شاهد گرفتهاند که خداوند فرمود: «ما سوء و فحشاء را از یوسف برطرف ساختیم.» آنها – سوء – را به معنای قتل یا ضرب و جرح زلیخا و – فحشاء – را متهم شدن و اثبات گناه یوسف تأویل کردهاند. اما این دلیل، درست نیست زیرا فحشا به معنای زنا و گناه زشت است و نه اتهام به گناه و بدنامی.
نظریه سوم: آنچه از آیه شریفه بر میآید، این است که زلیخا قصد داشت از یوسف کام گیرد اما یوسف چنانچه برهان پروردگارش را نمیدید، عزم او مینمود (یعنی فقط تصمیم میگرفت، بدون آنکه مرتکب عملی شود) اما چون برهان پروردگار را دید حتی خیال تصمیم هم نکرد.
حال فرض کنیم در خلوت وسوسهانگیز زلیخا که به تعبیر لطیف علامه طباطبایی(ره) نجات یوسف از آن چیزی شبیه به معجزه بود، اگر برهان پروردگار مشاهده نمیشد چه پیش میآمد؟ آیا یوسف صدیق قدم در جهت خواسته زلیخا مینهاد؟ پاسخ روشن است. هرگز! چرا که او در زمره معصومین است. عصمت جدای از حفظ انبیا در برابر گناه و خطا، آیینه ایست که حقایقاشیا را نیز به آنان میشناساند. لذا در روایات آمده است که پیامبر و امام به علت وقوف بر باطن پلید معاصی، نه تنها تن به گناه نمیدهند بلکه فکر ارتکاب آن نیز در مخیله شان نمیگنجد. با این وجود، انبیا بشرند و همه غرایز بشری چون خشم و شهوت و عشق و نفرت – و البته در حد کمال – در آنان نهفته است. و اساساً اگر یوسف(ع) در رویارویی با زلیخا خنثی و تهی از غرایز بشری بود، خروج سرفرازانه او از آن مجلس، مستوجب مدح خداوند نبود. تأیید این مطلب روایتی است در نورالثقلین از امام رضا(ع) است که مأمون از آن حضرت پرسید «مگر شما قائل به عصمت انبیا نیستید؟ فرمود آری. پرسید پس مقصود خداوند از اینکه میفرماید «وَلقد هَمَّت به وَ هَمَّ بها» چیست؟ امام(ع) فرمود یوسف اراده زلیخا را میکرد اگر برهان پروردگار خود را نمیدید اما او معصوم بود و معصوم اراده گناه نمیکند.»
بنابراین، تصور اینکه لحظهای فکر جناب یوسف(ع) از حق منصرف شده باشد، ظلم و اهانت به این پیامبر صدیق است. اما به نظر میرسد جمله شرطی موجود در آیه نیز فرضی برای یک امر محال باشد. یعنی اینکه فرمود اگر برهان پروردگار را نمیدید، عزم بر زلیخا مینمود؛ این شرط (اگر…) تصوری است از یک موضوع ناممکن و غیرعملی. زیرا پیوسته خداوند از معدن بیپایان فیض خود به بندگان شایسته و مخلص، مدد میرساند و همانگونه که وعده فرموده، همواره مدافع اهل ایمان و تقوا است. لذا تنها و بییاور ماندن حضرت یوسف(ع) در آن لحظه پر آشوب، برخلاف سنت الهی است. و چه بسا جمله «لو لا ان رأی برهان ربه» در آیه کریمه، توجه دادن بندگان به منبع اصلی فیض و نجات است. یعنی در همه حال، رهایی از گرفتاریها به مدد خدای رحمان و رحیم میسر میباشد. البته قابلیت بندگان نیز شرط پذیرش فیض الهی است و هر چقدر این قابلیت افزونتر باشد، امداد پروردگار هم قویتر و عینیتر خواهد بود.
پس ماحصل آنچه گفته شد، این است که یوسف صدیق در مقابل تقاضای زلیخا به خاطر دیدن برهان پروردگار، لحظهای فکرش منحرف نشد. او که وجودش لبریز از محبت خداوند بود و خویش را سرشار از حضور پروردگار میدید، زلزله ویرانگر زلیخا کوچکترین لرزهای بر اندام ایمانش وارد نساخت و پیوسته مستغرق ذکر حق بود.
ب – برهان
قرآن میفرماید جناب یوسف (ع) برهان پروردگار خود را دید. در کتب لغت از برهان به «محکمترین دلیل ها» تعبیر کردهاند. مفسرین در باب اینکه برهان پروردگار چه بوده بسیار مختلف و متنوع سخن گفتهاند. زیرا خود قرآن درباره چیستی آن خاموش مانده ست. خلاصه نظریاتی را که در این باره ارائه شده میتوان در تقسیمات زیر بیان کرد:
نظریه اول: منافقانی که در قسمت قبل ذکری از آنها گذشت و دیدیم که در توجیه «عزم یوسف نسبت به زلیخا» چه تهمتهای ناجوانمردانهای به آن حضرت زده بودند، در اینجا نیز خاموش ننشسته و در تفسیر «برهان» پروردگار سخنان بیپایه و اساسی زده و در دنباله تهمتهای خود مهملات دیگری بافتهاند، از جمله:
– حضرت یوسف العیاذ بالله تصمیم به مخالطت با زلیخا گرفت که ناگهان دیوار شکافته شد و صورت یعقوب(ع) پدیدار گشت که انگشت به دندان میگزید و به آواز بلند فرزند خود را از این عمل نهی میکرد.
– میان یوسف و زلیخا دستی پیدا شد که بر آن آیاتی از قرآن در نهی از زنا و حضور و نظارت ملائک و همچنین رجعت به سوی پروردگار نوشته شده بود.
– خداوند جبرئیل را فرستاد و فرمود بنده ام را پیش از آلوده شدن به گناه دریاب. جبرئیل نیز آمد و متعجب و انگشت گزان او را نهی کرد.
– همان طفلی که بر طهارت یوسف گواهی داد به زبان گویا، خطاب کرد کهای صدیق! بر گِرد این عمل مگرد.
– در پارهای از اقوال بیان داشتهاند که بر سقف خانه، آیاتی در مذمت زنا حک شد که یوسف با دیدن آن متنبه گردید. در نقلهای مختلف دیگر، ظاهر شدن این آیات را روی دیوار یا زمین ذکر نمودهاند.
– برخی نقل نمودهاند که جناب یعقوب(ع) ظاهر شد و کف دست خود را به سینه یوسف نهاد.
– گروهی گفتهاند جبرئیل پَر خود را بر پشت یوسف زد تا وی از شهوت تهی گردد.
– دیدن اژدها، حوریهای از بهشت و پرواز مرغی بهشتی که همگی یوسف را از زنا بازداشتهاند، اقوال مختلف دیگری است که در دیدن برهان پروردگار گفته شده.
– عدهای نیز اینطور نقل کردهاند که پیاپی آیات و براهینی به یوسف میرسید اما او توجهی نمیکرد و از راهی که در پیش گرفته بود، منصرف نمیشد تا آنکه خداوند جبرئیل را فرستاد که او را از این عمل شنیع باز دارد!
این سخنان هیچ ارزشی ندارد و همگی، ساخته و پرداخته دشمنان و یهودیان قصه پردازیاست که با وارد کردن اسرائیلیات در تفسیر و تأویل قصههای انبیا، به دنبال تحریف قرآن و انحراف حق بودهاند.
صاحب تفسیر کشاف پس از ذکر بیشتر این تفاسیرِ سیاه و آلوده به شدت اظهار تأسف میکند و در بخشی از مطالب خود میگوید: «در قرآن که حجت بر سایر کتب و تصدیقکننده آنهاست، خداوند تمام و کمال قصه یوسف را آورده که صالحین تا پایان جهان در عفاف و پاکدامنی به یوسف(ع) اقتدا کنند. اما خداوند خوار و ذلیل گرداند کسانی را که در کتاب هایشان سوره احسن القصص را به جایی رسانیدند که پیامبر و مقتدای مؤمنان، اراده زنا کرد و… خداوند سه مرتبه او را نهی نمود و بارها آیات کوبنده قرآن را برایش خواند و توبیخ عظیم کرد و وعید عذاب شدید داد اما او متنبه نشد تا آنکه جبرئیل را فرستاد تا وی را به جبر نهی کند. راستی اگر بیشرمترین زشت کاران و بدکارترین افراد به کوچکترین چیزی که از یوسف نقل کردهاند برخورد میکرد، نبضش از حرکت باز میایستاد و اعضایش خشک میشد. راستی اینان چه مذهب زشت و چه گمراهی آشکاری دارند!»
و علاوهبر اینها لازم است بپرسیم، کسی که در مقابل خلوتی هوسآلود زانو بزند و عنان از دست دهد، آیا جایی برای دیدن برهان پروردگار باقی گذاشته است؟
نظریه دوم: در تفسیر نورالثقلین حدیثی از امام سجاد(ع) نقل شده که همسر عزیز، لباسی بر روی بت موجود در اتاق انداخت. یوسف پرسید این چه کاری بود؟ گفت: «از بت شرم میکنم که ما را ببیند.» یوسف گفت: «تو از موجودی که نه میشنود و نه میبیند و هیچ درکی ندارد حیا میکنی، اما من از کسی که آدمی را آفریده شرم نکنم؟» و این چنین شد که خداوند فرمود: «اگر برهان پروردگارش را نمیدید…»
گذشته از اینکه علامه طباطبایی این گونه روایات را غیرقابل اعتماد و از جعلیات معرفی میکند، پوشاندن بت، ارتباطی با مقوله برهان پروردگار ندارد بلکه این عمل از اعتقاد یک بتپرست برخاسته و ممکن است یک موحد با دیدن آن، درس بگیرد.
نظریه سوم: برخی در توجیه برهان، اقوالِ تا اندازهای مشابه آوردهاند. از جمله:
– حجت خدا در تحریم زنا و علم به عذابی که مستحق زناکار است.
– آنچه که خداوند از آداب انبیا و اخلاق اصفیا و عفاف و صیانت نفس از پلیدیها قرار داده است.
– مقام نبوت و عصمت که مانع از گناه است.
این اقوال نیز دلیل کافی برای اثبات ندارند. زیرا تحریم زنا و آداب انبیا و عصمت از گناه، موضوعاتی نبوده که در آن خلوت بر یوسف، عرضه شود. بلکه اینها حقایقی است که نبوت هر پیامبری مبتنی بر آن است و جناب یوسف(ع) نیز از ابتدا آراسته به اخلاق انبیا و دارای عصمت بوده و به تحریم زنا وقوف داشته است و اساسا خودداری او در لحظه اول رویارویی با زلیخا به جهت علم بر حرمت شدیدی است که نسبت به زنا داشته و از اینها گذشته، در آیه مورد بحث کلمه رؤیت(= دیدن) آمده که تصریح میفرماید یوسف به مشاهدههایی نایل گردیده است.
نظریه چهارم: بسیاری از مفسران نازک اندیش، برهان پروردگار را یک نوع امداد و کمک الهی دانستهاند که در آن لحظه حساس به سراغ یوسف(ع) آمد.
علامه طباطبایی(ره) میفرماید: «این برهان از قبیل علمهای متعارف یعنی علم به حُسن و قُبح و مصلحت و مفسده افعال نبوده زیرا این گونه علمها، گاهی با ضلالت و معصیت جمع میشود. (همچنانکه بسیاری از افراد را میبینیم که با علم به ضرر مادی یا معنوی یک عمل، به آن مبادرت میکنند)
پس یقینا آن برهانی که یوسف(ع) از پروردگار خود دید، همان برهانی است که خداوند به بندگان مخلص خود نشان میدهد و آن نوعی از علم مکشوف و یقین مشهود و قابل رؤیت است که نفس آدمی با دیدن آن، چنان مطیع و تسلیم میشود که دیگر به هیچ وجه میل به معصیت نمیکند.»
پس هیچ استبعادی ندارد که در آن لحظه، حجابها کنار رفته و حضرت یوسف(ع) به مشاهده عالم نورانی ملکوت نایل آمده باشد.
تفسیر شریف حدایق الحقایق نیز با عبارات عرفانی خود مؤید این سخن است: «بزرگان گفتهاند که درستترین اقوال در – برهان – این است که دل، زشتی معصیت و چشم، سرانجام بد آن را ببیند اما پیامبران در بازایستادن از ارتکاب معاصی، حاجتی به مشاهده امور محسوسه ندارند که این مقام انسانهای مادون انبیا است. اما ارباب حقیقت در تفسیر – برهان – چنین گفتهاند که در حین تلاش زلیخا به قصد انجذاب خاطر شریف حضرت یوسف، حق تعالی حجاب بطون از جمال ظهور برداشت تا به تمامی، نظر یوسف مشغول به مشاهده انوار تجلیات مصروف گشت و از رؤیت زلیخا و التفات به وی به کلی باز ماند.»
اما هنوز جایاشکالی اساسی وجود دارد. یعنی چنانچه گفته شود اگر عصمت به تنهایی مانع انجام گناه است و حضرت یوسف(ع) قدرت امتناع داشت، پس اصولا چه نیازی به رؤیت برهان خداوند به عنوان امداد غیبی بود؟
این سؤال نوعی تعارض بین «عصمت» و «برهان» را بیان میدارد که با وجود یکی از دیگری بینیاز هستیم اما دقت در آیات مشخص مینماید که این دو، یکدیگر را نفی نمیکنند بلکه مکمل هم هستند. یعنی همانطور که قبلااشاره شد، چنانچه یوسف(ع)، برهان پروردگار را نمیدید نزدیک بود در اندیشه او عزم بر ارتکاب گناه ایجاد شود و این کمترین حالت لغزش برای یک پیامبر معصوم، بسی عظیم است و رؤیت برهان به جهت زدودن اندک غباری است که از تأثیر آن مجلس، بر آینه درون یوسف مینشست و حتی اگر قائل شویم که این حالت نیز برای جناب یوسف رخ نمیداد، در آن شرایط سخت، تجلی برهان پروردگار باعث قوت قلب و ازدیاد یقین او میشد که بیش از پیش، خود را در احاطه انوار لطف حق ببیند. نشان دادن برهان میتواند به مثابه جایزه و چشم روشنی نیز در قبال این عمل تحسین برانگیز یوسف باشد که با ابراز شدیدترین حالت قابل تصور از عفت ورزی، خداوند بلافاصله عمل او را تأیید و ستایش میفرماید.
این مقاله را با گفتاری زیبا از تفسیر المیزان خاتمه میدهیم؛ «هر چند واقعه یوسف و همسر عزیز یک اتفاق خارجی بوده که میان آن دو واقع شده ولی در حقیقت کشمکشی است که میانه حب و شوریدگی الهی و عشق و دلدادگی حیوانی اتفاق افتاده و این دو نوع عشق بر سر یوسف(ع) با هم مشاجره کردهاند. هر یک از این دو طرف، سعی میکرده یوسف را به سوی خود بکشاند و چون کلمه «الله» دست بالای هر کلمهای است، لاجرم بُرد با او شده و یوسف سرانجام دستخوش جذبهای آسمانی و الهی گشته و محبت الهی از او دفاع کرده است.»
برچسب ها :
ناموجود- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰