آوینی، قاصد انقلاب اسلامی بود/ مرتضی، فردیدی نبود «امام رضا»یی بود/ ماجرای ملاقات آوینی با «آقا»
خبرگزاری فارس، علیرضا ملوندی، آزاده لرستانی: اواخر سال ۱۳۶۵ با یکی از دوستانش به گروه جهاد تلویزیون رفت، گروه جهاد تلویزیون همان گروهی بود که با همین نام برنامههایش هفتهای یکبار پخش میشد و در گذر زمان نامش به «روایت فتح» تغییر یافت، زمانی که به حضور شهید آوینی رسید، تقریباً یک ساعتی صحبت کردند
خبرگزاری فارس، علیرضا ملوندی، آزاده لرستانی: اواخر سال ۱۳۶۵ با یکی از دوستانش به گروه جهاد تلویزیون رفت، گروه جهاد تلویزیون همان گروهی بود که با همین نام برنامههایش هفتهای یکبار پخش میشد و در گذر زمان نامش به «روایت فتح» تغییر یافت، زمانی که به حضور شهید آوینی رسید، تقریباً یک ساعتی صحبت کردند و بعد شهید آوینی گفت: شما باید دیگر اینجا بمانید از اینجا نروید و همین سرآغاز فعالیتی شش ساله شد که تا شهادت شهید آوینی ادامه داشت، وی علت این مسأله را نوع تحصیلاتش میداند، چرا که تحصیلاتش از طریق آموزش و پرورش نبود، سید شهیدان اهل قلم معتقد بود بیشتر افرادی که در سیستم آموزش و پرورش تحصیل میکنند تحت تأثیر آن جریانی که در گذشته آموزش و پرورش را هدایت میکرد قرار میگیرند و خواه ناخواه آموزشها آنها را به سمتی میبرد که گرایشات غربی دارد، البته این رماننویس انقلاب در ادامه صحبتهایش این گونه ابراز میدارد: اینطور نبود که بخواهم خودم را مبرا کنم، ولی قبل از آن مکتبخانه رفته بودم، قرآن یاد گرفته بودم و با دیوان حافظ آشنا شده بودم، بعد از طریق روزنامه و مجله پیش آمده بودم تا رسیده بودم به اینکه نوشتن را آغاز کنم، اولین قصه کوتاه را سال ۵۷ نوشتم و اولین کار جنگ را سال ۶۷ چاپ کردم، البته قبل از آن نوشته بودم، به شهید آوینی دادم، نگاه کردند و این گونه بود که در کنار میز شهید آوینی در گروه جهاد تلویزیون، یک صندلی دیگر اضافه شد، جهانگیر خسروشاهی سابقه حضور در مجله سوره، دو دوره عضویت در شورای بررسی کارگاه قصه و رمان حوزه هنری، عضویت در پژوهشگاه فرهنگ و هنر اسلامی دارد، در سال ۱۳۷۷ به عنوان داور جشنواره فیلم دفاع مقدس و حدود ۱۵ دوره یا بیشتر به عنوان داور جشنواره انتخاب کتاب دفاع مقدس حضور داشته است و در سال ۱۳۸۳ نیز داوری انتخاب کتاب دفاع مقدس دفتر ادبیات داستانی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی را عهدهدار بوده است، به مناسبت شهادت سیدمرتضی آوینی بر آن شدیم با وی که از دوستان و همکاران سید شهیدان اهل قلم است گفتوگویی انجام دهیم که مشروح این گفتوگوی دو ساعته در ادامه میآید:
بروید طبقه چهارم این ساختمان و یک نفر شبیه من آنجاست/علل تحول آوینی
*بعد از پذیرش قطعنامه روال کارتان تغییر نکرد؟
– مدتی را با هم در این فضا کار کردیم تا اینکه قطعنامه پذیرفته شد و بعد از «سراب»، شهید آوینی به من گفت: به خیابان سمیه بروید، ساختمان سمعی و بصری حوزه آنجا بود که الان دانشگاه سازمان تبلیغات روبروی ناجا شده است. گفتند بروید طبقه چهارم این ساختمان و یک نفر شبیه من آنجاست، برادر ایشان سیدمحمد واقعاً خیلی شبیه ایشان بود، زمانی که ما وارد شدیم هنوز شماره یک سوره چاپ نشده بود، باز ما اینجا رفتیم خدمت سیدمرتضی آوینی و تا پایان اینکه سوره تعطیل و قفل شد؛ یعنی سال ۷۲ که ایشان شهید شد و هفت شماره بعد از آن با آقای سیدمحمد چاپ شد، آنجا بود، بعد از آن در سوره قفل شد و تمام؛ این نوع آشنایی من با ایشان بود یعنی حدود سال ۶۶ تا سال ۷۲، حدود ۶ سال خدمت ایشان بودم.
* چه عاملی باعث اشتراک شما و شهید آوینی شد که شما وارد کار شدید؟ ویژگیهای شخصیتی و کاری شهید آوینی را چگونه دیدید؟
-قبل از انقلاب، شهید آوینی یک انسانی است که کاملاً ادبیات و هنر قبل از انقلاب را خوب میشناسد، خودش هنرمند است، در میان کسانی که قبل از انقلاب نام و نشانی در ادبیات و هنر داشتند، آوینی کاملاً شناخته شده است، ایشان در دانشکده هنرهای زیبا تحصیل کردند، در مجامع شعری و ادبی حضور پیدا کرده است، سیدمرتضی وقتی در جبهه انقلاب اسلامی وارد شد و فعالیت کرد، کسی نبود که آشنا با ویژگیهای هنر نباشد. با آغاز انقلاب، چهره مبارک حضرت امام خمینی(قدس سره) در حقیقت نقطه تحول سیدمرتضی آوینی محسوب میشود. یعنی ایشان در نامهای که اوایل انقلاب به برادرش نوشت-برادر ایشان در آمریکا مقیم بود- و توضیحاتی که در آن نامه دادند، در حقیقت علل تحول خودش را شرح داد، مرتضی در حقیقت با عنایت اهلبیت(ع) به سمت انقلاب آمد و از همان آغاز هم مسئولیتش را اینطور احساس کرد که دوربین بردارد و برود نقاطی که ممکن است انقلاب از آنجا ضربه بخورد و مورد هجوم واقع شود، برود آنجا را تصویربرداری کند.
آوینی قاصد انقلاب بود/دشمن به تخریب آوینی روی آورده است
بنابراین سیدمرتضی در آغاز انقلاب سراغ غائله فارس رفت که خوانینی ایجاد کرده بودند و «خان گزیدهها» را گرفت و کار کرد، اگر این مستند را ببینید، در مییابید شهید آوینی دقیقاً جایی رفته که انقلاب مورد هجوم قرار گرفته است، فقرا، مستمندان و مستضعفین مورد ستم از طرف خوانین و کسانی که خودشان را به اصطلاح بالاتر و برتر از مردم معمولی میدیدند، قرار گرفتهاند، آنجا میرود و شروع به تصویربرداری این مسائل میکند، یعنی وقتی کسانی که تحت ستم قرار گرفتهاند، برای شما توضیح میدهند که خان، ما را مثلاً با سگ داخل گونی قرار میداد و کتک میزد، برای اینکه ما بپذیریم هر چه آنها میگویند، این نشان میدهد شهید آوینی نقاطی که از آنجا انقلاب مورد هدف واقع میشد و ضربه میخورد را میشناخته و با هنر این را میخواست منتقل کند. به تعبیر دیگر آوینی قاصد انقلاب بود، برای رهبران و مردمی که پای انقلاب ایستاده بودند، میخواست ضرورتهایی را که مردم باید از آن مطلع باشند به آنها منتقل کند. پس از آن شهید آوینی به سیستان و بلوچستان رفت و مستند «هفت قصه از بلوچستان» را ساخت، در حقیقت همان داستان خوانین فارس است؛ اما به نوع دیگری، قبرهایی که در آن کشته شده از ستم را دفن کردهاند، شهید آوینی تصویربرداری میکند، میرود پیرمردی را پیدا میکند که آن پیرمرد باور نمیکرده در طول عمر، یک متر زمین نصیبش شود، الان که پیر شده و به واسطه انقلاب صاحب زمین شده است، میگوید: من به همه چیز رسیدهام، این پیرمرد زیر آفتاب برهنه است؛ نه از این جهت که میخواهد برهنه باشد بلکه تنپوشی ندارد که بپوشد، آوینی کنار فقرا و مستضعفین با ایمان ژرف و یقین کامل ایستاد. من فکر میکنم دشمنی با یقین و ایمان آوینی مسألهای است که الان عدهای را برانگیخته که علیه آوینی کار کنند تا بلکه بتوانند راه او را که راه شهدا و انقلاب اسلامی است، تحریف کنند.
آوینی وقتی هیچ اِبایی ندارد که با هنرش از ولایتفقیه دفاع کند، با کاری که شائبهای در آن نیست، وقتی این اعتقاد را دارد، الان مورد هجوم واقع میشود، برای اینکه آوینی را خرابش کنند و تحریفش کنند، آوینیای که رهبر معظم انقلاب برای تشییع جنازه ایشان میآید و در حوزه هنری میگوید دلم گرفته بود (به نقل میگویم) به همین خاطر برای تشییع جنازه آوینی آمدم، یعنی این قدر رهبر معظم انقلاب غصهدار از شهادت شهید آوینی بودند که بلند شدند و برای تشییع جنازه آمدند، مع الذالک امروز این حرفهایی که درباره شهید آوینی مطرح شده است را میبینید.
ما در صدر اسلام شهیدی داریم که صبح ایمان آورده، قبل از ظهر به جهاد رفته و شهید شده است و این شهید یک بار نماز در دوران مسلمان بودنش نخوانده است، الان اگر کسی بیاید نسبت به این شهید عیب و ایراد بگیرد نشان میدهد نسبت به این شهید حسادت دارد، من میخواهم بگویم حتی از مذهبیها و متدینان ممکن است کسانی باشند که با نگاه سطحی نتوانند به آن عمقی که آوینی داشت برسند، بنابراین فکر میکنند که باید با انتشار اسم او برخورد کرد، یعنی بچههایی هستند که ممکن است اهل دیانت باشند، اما نگاه سطحی داشته باشند، آن کاری که آوینی در عمق انجام داد، یعنی اینکه آوینی سراغ باطن اسلام رفت. سراغ مطالبی درباره اسلام رفت که از علامه طباطبایی وجود دارد، به دیدار علما مانند آیتالله حسنزاده آملی و آیتالله جوادیآملی رفت، خواندن درسهای حوزه علمیه تا جایی که ایشان بتواند تا حدودی مسائل را بداند اما در مسائل اجتهادی ایشان مقلد امام و رهبر معظم انقلاب بود، پس آوینی میدانست کجا باید برود، وقتی این ماجراها را داشت انجام میداد، جنگ شروع شد. آوینی با همان دوربین و با همان بچهها در خرمشهر حاضر شد، یعنی دوباره در همان جبههای که انقلاب داشت میجنگید، آوینی در آن جبهه حاضر شد و «حقیقت»ها را ساخت.
* بعد از جنگ هم آوینی در همان جبههای که انقلاب داشت میجنگید به «سوره» رفت؟
-اصلاً شهید آوینی عمرش را در جبهه، در جایی که درگیری با دشمن و ضدانقلاب بود، حضور داشت، چه قبل از جنگ و چه بعد از جنگ، ایشان ۸۰ برنامه برای جنگ ساخت که ۱۳۴ قسمت تلویزیونی است، این ۱۳۴ قسمت از تلویزیون پخش شده است، شاید مهمتر از کارهایی که آوینی در زمینه مستند انجام داد، مسائل فوقالعاده اساسی از طرف ایشان در مجله سوره مطرح شد، یعنی اینکه وقتی ایشان دید انقلاب نیاز به این نوع سربازی فرهنگی دارد، در جبهه فرهنگ در مقابله با روشنفکری و غربزدگی ورود کرد.
ببخشید آقا مرتضیاش کم است
* الان بحث تحریف آوینی مطرح است که وی را به آوینی مستندساز جبهه تقلیل دادهاند و آوینی سال ۶۷ تا ۷۲ به فراموشی سپرده شده، یعنی آوینیای که در جدال شدید با مدرنیته است، به شدت سیاستهای فرهنگی وقت را نقد میکند، دیگر نمیخواهند باشد، آوینیای که اگر الان مطرح کنیم میگویند این تندور و افراطی است، منشأ این سخنان چیست؟
– باید توجه کرد که متفکر بودن شهید آوینی مهم است. اینکه شما فرمودید میخواهند آوینی را تقلیل دهند به یک مستندساز جنگ، ما در زمان جنگ چند گروه مستندساز در تلویزیون داشتیم؟ فقط روایت فتح نبود، ما «ایران در جنگ» را داشتیم که چهارشنبهها از ابتدای جنگ پخش شد تا پایان جنگ، آقای آشتیانی مجری آن بود و بچهها خیلی زحمت میکشیدند، برنامه سپاه بود که به طور مرتب در زمان جنگ پخش میشد و دربرگیرنده تصاویر جنگ بود و زحمت کشیده بودند، برنامههای فوقالعاده دیگری هم داشتیم، مثلاً گزارشهای خبری که آن زمان در دوران جنگ پخش میشد. مثلاً وقتی بگویند فلان قرارگاه عملیات انجام داده است، گزارش پخش میشد، به نظر شما چرا کارهایی که گروههای دیگر انجام دادند، خیلی باقی نماند و مطرح نشد؟ مثلاً گزارشهای ایران در جنگ را مثل روایت فتح را به صورت سیدی بفروشیم، نه به این معنا که کار آن بچهها کمارزش باشد، اصلاً اینگونه نیست، من میخواهم بگویم جنس کار آوینی متفاوت بود.
روایت فتح در حقیقت ذات دفاع مقدس را از طریق غلبه بر تکنولوژی منتقل کرد
یک زمانی در کلاسهای آقای آوینی در همان گروه جهاد، ایشان از بچهها میپرسد روایت فتح چه تفاوتی با دیگر برنامههای جنگ تلویزیون دارد؟ یکی از بچههای کلاس، آقای مصطفی دالایی که از افراد برجسته روایت فتح دوران دفاع مقدس است میگوید: ببخشید آقا مرتضیاش کم است. یعنی آن برنامههایی که دارد ساخته میشود آقا مرتضیاش کم است، یعنی در آنها آقا مرتضی وجود ندارد.
ببینید مستندهای آوینی یک کار غریب در دوران مدرنیته است، اینکه دوربین با فیلمبردار یکی میشود و اتفاقاتی که میافتد و سیدمرتضی با تعبیر «مستند اشراقی» از آن یاد میکرد، مستندسازان متفکر از آن الهام میگیرند و استاد مددپور در این باره کتابی با نام «سینمای اشراقی» نوشتهاند، من میخواهم بگویم مستند روایت فتح در دوران دفاع مقدس در حقیقت ذات دفاع مقدس را از طریق غلبه بر تکنولوژی فیلم مستند به مردم منتقل کرد و بین دفاع مقدس و کربلا پیوند گسستناپذیر ایجاد کرد، شما گفتارمتنهای ایشان را ببینید در کنار اروند بچههای رزمنده دارند حرکت میکنند، آوینی میگوید اینجا کناره اروند است، اینها بچههای قرن ۱۴ هجری قمری هستند و بعد میگوید جهان منتظر اینها بوده، زمین بلا انحصار در کربلا ندارد، بلکه تمام زمان و زمین در حقیقت از آبشخور کربلا دارد سیراب میشود؛ البته اینها مضامینی است و از این دست بسیار در گفتار متنها موجود است، آوینی مستندساز جنگ تحلیل نشده است تا بگوییم آوینی را از آوینی متفکر به آوینی مستندساز تقلیل دادند، البته مقالات آوینی، بُعد دیگری از مبارزه آوینی با روشنفکران غربزده است.
ماجرای تمجید مخالف آوینی از دیدگاه او
* بالاخره یک نفر روایتگر جنگ بوده و زحمت کشیده!
-اگر شما «گنجینه آسمانی» را ببینید، گنجینه آسمانی گفتارمتنهای سیدمرتضی آوینی در مستندهای جنگ است، شما گفتارمتنها را ورق بزنید و ببینید، ببینید اصلاً غیر از اینکه نوع فیلمبرداری روایت فتح، نوع مونتاژی که آقای آوینی انجام دادند، خود گفتارمتن میآید اضافه میشود، مثلاً «شب عاشورایی»، «پاتک روز چهارم» یا فیلمهایی از این دست را ببینید، این فیلمها متفاوت است با فیلم مستندی که الان ساخته میشود، مثلاً راجع به درمان بیماریها با زالو، الان ببینید چه کارهای سخیف و سطح پایینی دارد انجام میشود در خیلی از جاهایی که کار مستندسازی انجام میدهند فقط برای اینکه کاری انجام داده باشند، صرف انجام یک کار، یک شغل، یک مأموریت معمولی در واقع روایت فتح نیست و خودش آن تفکری که شما به آن اشاره میکنید اگر کسی بتواند به باطن مستندهای روایت فتح آقا مرتضی برسد، در حقیقت آن تفکر را میتواند درک کند، کتابی نوشتهام به نام «بر ستیغ جبال فتح» که انتشارات روایت فتح این کتاب را منتشر کرده است و درباره هر کدام از فیلمهای سیدمرتضی آوینی بعد از ۹۰۰ صفحه یادداشتبرداری خصوصی که خودم از این کارها برداشتم یعنی حدود سه سال مستندهای روایت فتح را دیدم و از آنها یادداشتبرداری کردم، بعد از آن ۹۰۰ صفحه، ۱۸۰ صفحه کار منتشر شده است که سعی کردم بعضی از این نکات را در آنجا ذکر کنم.
حالا آوینیای که در مجله «سوره» آمد، آوینیای است که از دوران جنگ آمده و قلم به دست گرفته و اعجابی را در مقالات و مسائل ادبی، در مسائل گفتمانی روز مطرح میکند، در مقابل آن، آن زمان مجله «آدینه»، مجله «دنیای سخن» و بعضی دیگر از مجلات را داشتیم که سعی میکردند مبانی جمهوری اسلامی و مبانی انقلاب اسلامی را بزنند، مقالهای در یکی از این مجلات منتشر شد به نام «حکومت آسان» و این را کسی نوشت که الان در ایران نیست و نامش را هم نمیخواهم ببرم، آقای آوینی یکی دو شماره بعد از این مطلب، در جواب او مقالهای به نام «تحلیل آسان» نوشت و اصلاً ساختار آن مقاله، حکومت آسان را متعلق به غربیها دانست و این مقاله را نقد کرد، چنان که صاحب مقاله گفت تا کنون چنین نقدی از کار من انجام نشده است! یعنی اصلاً در مقابل آوینی ماند، گفت مگر میشود یک نفر این گونه نقد شجاعانه و عملی بنویسد و مقاله مرا نقد کند؟! و البته یک کارهایی هم کرد مثلا در فیلم «مرتضی و ما»ی آقای پوراحمد، همین آقا آمد از آقای آوینی تعریف کرد و بعد از آن متأسفانه دیگر در سیر غربزدگی که بود، او را بردند و به هر حال از این کشور رفت و متأسفانهخاک به چشمه خورشید پاشید و رفت و خودش در آن حد ساقط شد.
شهید آوینی با نام مستعار «سجاد شکیب» درباره گرافیک مینوشت
*آوینی و «سوره»
-آوینی در مجله مستقر شد و شروع به گردآوری بچههای هنرمندی کرد که دل در گرو انقلاب اسلامی داشتند، هدف مجله «سوره» را در سرمقاله دوم مجله، تضارب آرا و تعاطی افکار معرفی کرد و شروع کرد حتی از کسانی که مخالف بودند آنجا مطلب چاپ کرد، من به دو نمونه اشاره میکنم که آقای آوینی از چه کسانی مطلب چاپ کرد:
یک تحقیق را مجله سوره در مورد ویدئو انجام داد، آن زمان ویدئو خیلی موضوعیت داشت، آقای آوینی میگفت من از ویدئو و ماهواره نمیترسم، در مقاله «انفجار اطلاعات» سیدمرتضی توضیح کامل راجع به ویدئو و ماهواره دارد، سردبیر یکی از مجلاتی که نام بردم؛ یعنی «دنیای سخن» و «آدینه» مطلبش را با یقین به اینکه مطلبش چاپ نمیشود فرستاد و آقای آوینی مطلبش را کامل چاپ کرد، البته با اشارهای که خودش نوشت و با جوابی که میداد، ولی ترسی از بیان نظر مخالف نداشت در مجلهشان و با قدرت و قوت کار میکرد.
یکی از مواردی که نظر مخالف را چاپ کرد، این بود که یک آقایی که در مجله سوره کار میکرد، بعد از مدتی یک دلخوری پیش آمد و یک مجله دیگری رفت و یک مطلبی برای مجله سوره با عنوان «داستانم را چاپ کنید آقای سردبیر» نوشت و فرستاد، بدون تردید وی فکر میکرد اصلاً داستانش در سوره چاپ نخواهد شد، اصلاً موضوع داستان همین است که سوره این داستانی که الان برایش میفرستد را چاپ نمیکند، بلافاصله آقای آوینی این داستان را چاپ کرد. درست است که مورد انتقاد قرار گرفت و در یک روزنامه مقالهای با این عنوان «کمی هم به خدا فکر کنید آقای سردبیر» نوشتند، ولی آقای آوینی آنجا ماند و این کار را انجام داد.
از جمله کارهایی که وی انجام داد این بود که توانستند بچه مسلمانان را یکی یکی در تمام هنرهایی که آن زمان بود، جمع کند؛ مثلاً مهمترین آنها گرافیک و تجسمی بود، فوقالعاده بچههای قوی آنجا جمع شدند و مقالات نوشتند و آن مقالات منشأ خیر برای گرافیک انقلاب اسلامی شد و خود آقای آوینی با نام مستعار «سجاد شکیب» درباره گرافیک چه مطالب زیبایی نوشت!
در ادبیات داستانی آقا سیدمرتضی بچههای بسیار خوب و ارزشمند را آنجا آورد و مطلب نوشت و باعث شد تشکل ایجاد شود، خانم زواریان سردبیر قسمت داستانی مجله بود و بعدها مجله ادبیات داستانی به طور مستقل به وجود آمد و اخیراً حوزه آن را تعطیل کرده، وقتی من علت را پرسیدم، گفتند بودجه نداریم، به هر حال و متاسفانه تنها مجلهای که داشت درباره ادبیات داستانی بچه مسلمانها کار میکرد، تعطیل شد.
در فرهنگ عامه، آقای محمدعلی علومی در مجله سوره مطلب مینوشت و مثالهایی که در فرهنگ عمومی مردم بود آنجا گرد میآورد و همین شاید منشأ شد که آقای علومی در ادبیات داستانی مطرح شود، یک فردی که الان من حداقل ۴، ۵ رمان خوب دیدم که وی کار کرده، مثلاً نمونهاش «پریباد» است. وی تکنگاریهای کوچک فرهنگ مردم را در مجله سوره انجام داد. در سینما آقای فراستی و آقای معززنیا و آقای روزبهانی که الان نورپرداز تلویزیون است، مشغول بودند، سپس در آنجا ویژهنامههای سینما به نام «نقد سینما» منتشر شد، سپس ویژهنامههایی که درباره هیچکاک و دیگران منتشر شد، ولی نقد سینماهای دوران سیدمرتضی را خواهش میکنم ببینید، در تئاتر آقای نصرالله قادری چه کارهای ارزشمندی انجام داد، اینها زیر نظر سیدمرتضی آوینی انجام میشد و با نظارت ایشان، در بخش تئاتری که روشنفکران روی صحنه میآوردند، بلافاصله نقد حضوری میشد، نقد حضوری یعنی آقای قادری بلند میشد، سراغ کارگردان آن نمایش میرفت و مینشست با او صحبت میکرد و از کسانی که یادم هست قطبالدین صادقی، پری صابری و کارهایی که دیگران اجرا میکردند، میرفت و درباره کار او نقد حضوری میکرد، اشکالات را در میآورد و مانند روز روشن بود که چه بر سر فرهنگ کشور میرود و مقالات ارجمندو علمی و دینی مینوشت و قسمت تئاتر را درست میکرد و به محض اینکه تئاتر روی صحنه تمام میشد، نقدش روی گیشه حاضر بود تا بچه مسلمانها ببینند این تئاتری که الان وجود دارد، داستانش این است، ارشاد آن زمان طوری بود که میخواست همه چیز را آزاد کند، البته ارشاد آن زمان با مجله سوره درگیری داشت و منجر به مسائلی شد که در حوصله این گفتار نیست، خیلی اشاره نمیکنیم.
حسین چرا صدای اذان در مجله نمیآید؟/روایتی از نمازخواندن آقامرتضی
در بخش تئاتر مجله سوره، یک بخشی به نام «نقد تئاتر» شروع به انتشار کرد، این مجله واقعاً تمام اهالی تئاتر را که دل در گرو انقلاب داشتند، حول خودش متحد کرد و توانست در تئاتر تمرکز ایجاد کند، یکبار داشتم مقالهای را ویرایش میکردم در یکی از ویژهنامههای تئاتر به نام «رقص چهائو در پرولیا» در شماره اول ویژهنامه تئاتر به سردبیری آقای آوینی و با کار آقای نصرالله قادری، این مقالهای درباره یک رقص آئینی سنتی در هند که شبیه تئاتر است بحث کرده بود، مقاله درباره یک موضوع شرکآلود صحبت میکند، من این را با ناراحتی و نگرانی پیش سیدمرتضی آوینی بردم، گفتم سیدجان با این کاری که من دارم میکنم بهشت ممکن است نصیب من شود؟ من دارم یک مقاله شرکآلود را ویرایش میکنم که برود در ویژهنامه چاپ شود؟ گفت: بله! برای اینکه جهت کلی کار کا روشنگری است و جهت توحیدی است و در راه رهبری داریم حرکت میکنیم، این عبادت محسوب میشود و نگرانی من را رفع کرد.
یک آدمی که اینطور در تمرکز ایجاد کردن و کانون درست کردن برای بچهها مسلمانها گام برداشته بود تا با هم حرف بزنند و در مجله سوره تبادل فکر کنند، در مجله بعدازظهر که میآمدید میدیدید هر کسی از هر نحله هنری بود، در حقیقت به عشق آوینی آنجا جمع شده بود و صحبت میکرد و در حقیقت این مجله چه قدرتی داشت و آوینی رودربایستی نداشت برای اینکه بیان کند من نماز میخوانم، ترسی از اینکه اعلام کند من نماز میخوانم نداشت، فیلم سر به مهر که یک نفر خجالت میکشد و لحظه آخر یک نماز قضایی هم میخواند و اشکالی ندارد کار خودش را دارد میکند و مخاطب خودش را دارد، اما سید مرتضی یک روز به حسین سلامتمنش که مسئول مالی مجله بود، گفت: حسین! چرا صدای اذان در مجله نمیآید؟ گفت: چه کنم؟ گفت یک رادیو بخرید از وقتی قرآن برای اذان شروع میشود ـ یعنی آوینیای که با روشنفکرترین قشر در دوران دانشجوییاش و دوران گذشتهاش بوده و الان هم بعضی از آنها آمدند با او مرتبط شدند، مثلا آقای مسعود الفتهرانی، ما از او مطلب چاپ میکردیم، ایشان جزء همشاگردیهای آقای آوینی بود یا بعضی دیگر که آمده بودند مطلب به سوره میدادند، یعنی تعجب میکردند که این آدم واقعاً اینقدر مستقیم و با استقامت در راه انقلاب اسلامی و اینکه رودربایستی نکند، از اینکه بگوید من یکی از فدائیان این انقلاب خدا کند باشم ـ صدای قرآن بلند شود، بعد اذان گفته شود و بعد آقای آوینی بدود و برود نماز بخواهد، اگر کسی در دستشویی بود و آقای آوینی نمیتوانست برود وضو بگیرد و به نماز برسد، در وقتی که خودش میخواهد نماز بخواند، روبروی ما سوره نوجوان بود که آقای سرشار و آقای مؤمنی مسئولش بودند، میرفت آنجا سریع وضو میگرفت یا یک طبقه دیگری وضو میگرفت و میآمد و در یکی از اتاقها میایستاد و در سوره نماز جماعت برقرار میشد و نماز جماعتی که آوینی میخواند نماز جماعتی نبود.
در مجله سوره وقتی آوینی نماز میخواند، وقتی قنوت میگرفت اشک از صورت آوینی میآمد و از ریش او میچکید نه یک روز که حالا بگوییم حالا آقای آوینی آن روز خوب بوده است، واقعاً از ته قلب با حضرت مهدی(عج) و حضرت رضا(ع) مرتبط بود، با ائمه مرتبط بود، گاهی سفارش میکرد و من هم میشنیدم که میگفت در هفته حداقل دو بار برای حضرت اباعبدالله الحسین(ع) اگر روضه نمیتوانید برگزار کنید نوار روضه بگذارید و گریه کنید، یکی دو بار در هفته وگرنه قلب قسی میشود، مانند سنگ میشود و دیگر میخشکد و جاری نمیشود و شما اهل قساوت میشوید، ایشان به دیگران میگفت و من میشنیدم و من الان حرف ایشان را نقل میکنم؛ یعنی در همان مجله و در همان فضایی که مجله آدینه و گردون و دنیای سخن نقد میشد و تفکرات لیبرالیستی و نئولیبرالیستی نقد میشد، زرشناس مطلب مینوشت، ناظرزاده کرمانی، میرشکاک و دیگری مطلب مینوشت، در این مجله سیدمرتضی نماز جماعت میخواند و سفت و محکم این کار را پیگیری میکرد و انجام میداد.
*جای مجلات فرهنگی بچه مسلمانها در دکه خالی است
بنابراین به نظر من امروز مبرمترین وظیفه دشمنان انقلاب این است که یکی یکی بچههایی که مؤثر بودند، بازوهای فرهنگی انقلاب اسلامی بودند را خراب کنند و حالا دانشجویان، بچههای متدین و کسانی که اهل اعتکاف هستند مثلاً کتابهای آوینی را میخوانند، میگویند آوینی این است، این طوری بوده، آن طوری بوده، فلان بوده که این چهرهها را خراب کنند و قلع و قمع کنند، برای اینکه یکی یکی بازوهای فرهنگی انقلاب را قطع کنند، به نظر میرسد که اکنون برخی مسئولان فرهنگی غافل شدند از اینکه چند تا مجله مناسب فرهنگی داشته باشیم، ولی الان خط روشنفکران غربزده مجلهشان روی دکه روزنامهفروشی است، اگر کارکرد مجله کاغذی به خاطر فضای مجازی و اینترنت تمام شده است، چرا آنها دارند چاپ میکنند؟ آنها ممکن است در فضای مجازی از ما هم فعالتر باشند، پس چرا مجله کاغذی آنها روی دکه قرار دارد؟ چرا ما نداریم که اگر یک بچه مسلمان بخواهد قصهاش را چاپ کند جایی برای چاپ قصهاش نیست! یک صفحه فرهنگی هم که روزنامهها دارند یک صدم مطلب بچه مسلمانها هم در آن جا نمیشود اگر فرض کنیم آنها مطلب بچه مسلمانها را چاپ کنند!
سیدمرتضی در آخر عمر تغییر کرد، منتها از فرش به عرش رسید
* یک مسالهای از سوی کسانی که بچه مسلمان هم هستند مطرح میشود اینکه شهید آوینی در اواخر عمرشان تغییر کرد، در این مورد بگویید که شهید آوینی چطور بودند؟ آیا تغییر کردند؟ بعضی میگویند به گذشته برگشته بودند، یعنی نسبت به روشنفکری نرمتر شده بودند؟
-بله! این درست است! آقای آوینی اواخر عمرشان تغییر کردند! من در کتابی که درباره شهید باکری نوشتم ـ من دو کتاب درباره شهید باکری نوشتم یکی «همیشه با هم» و آقای آوینی این کتاب را خواندند و توفیق بود در زمان ایشان چاپ شد، یک کتاب هم «غروب آبی رود» است که سوره مهر چاپ کرد ـ میگویند شهید باکری سال آخر عمرش به مشهد رفت و آنجا از حضرت رضا(ع) برات شهادت را گرفت، اینکه میگویم نقل معتبر دوستان ایشان است، یعنی من ۲۰۰ مصاحبه برای این کتاب کار کردم، میگویند آقای باکری بعد از آن سفر مشهد دیگر باکری قبل نبود، تغییر کرده بود، دیگر بیمحابا بود، نه اینکه باکری مسائل نظامی را رعایت نمیکرد و میرفت خاکریز دستش را بلند میکرد و به بعثیها میگفت: من باکری هستم بزنید، نه! مثلاً با بچهها از دجله عبور کرد، در شهرک عراقیها رفت، گفت: من باید با بچههایم آن طرف باشم، هر چه با او صحبت کردند و گفتند شما باید این طرف دجله باشی، چون جای پای ما آن طرف سفت نشده است، رفتن شما درست نیست، گفت: من باید با بچههایم آن طرف بروم، شهید احمد کاظمی از طرف قرارگاه مأمور شد برود آقای باکری را برگرداند، اما باکری گفت: تمام بچههای بسیجی من دارند پَرپَر میشوند من چگونه برگردم! نمیآیم احمد تو بیا، این جمله از شهید باکری معروف است، من عیناً این تغییر را در آوینی بعد از جنگ دیدم، یعنی گریه آوینی چند برابر شده بود و معلوم نیست آوینی از کجا یک اطمینانی پیدا کرده بود که لقاء عند رب خواهد داشت، بار اول که رفته بود فکه و برگشته بود، یعنی وقتی شروع کردند تفحص بروند و آن قتلگاه را آوینی دید، قتلگاه جایی بود که بچههای ما شهید شده بودند و زخمیهای ما را عراقیها جمع نکرده بودند و استخوان بچههای ما همین طور روی زمین بود، آمد به من گفت: فلانی یک جایی پیدا کردم بهشت است در فکه، در منطقه من از این به بعد ۲۰ روز در ماه آنجا هستم و میخواهم بروم آنجا بگردم و برای این شهدای مظلوم کار کنم و بعد ۱۰ روز میآیم مجله و کار مجله را کمکم واگذار میکنم و بعد در آن ۱۰ روز مجله را بررسی میکنم و ۲۰ روز در منطقه خواهم بود، بله! آوینی تغییر کرده بود، هر که گفته راست گفته آوینی تغییر کرده بود، ولی تغییرش به سمت شهادت بود و این را الان شهادت میدهم و در قیامت هم خواهم بود که تغییر به سمت انبیا و ائمه علیهم السلام را در آوینی دیدم. تغییر از زمین به سوی عرش به سوی شهادت.
گاهی کل برنامه «روایت فتح» رد میشد
*در نقلی گفته شده است که شهید آوینی نسبت به شخص مدیر صداوسیمای آن زمان و رئیس حوزه هنری آن زمان گلایههایی داشتند، درست است؟
-آقای محمد هاشمی همان زمانی که روایت فتح ساخته میشد، همه برنامهها را میدیدند، از طرف ایشان برنامهها را میدیدند و به برنامهها اشکال میگرفتند و خیلی از برنامههای روایت فتح را برمیگرداندند و یک مقدار حذفی میدادند یا کل برنامه رد میشد و آن زمان هم این گونه نبود که سیستم دیجیتال باشد و یا نرمافزار باشد که شما کم و زیاد یا جابجا کنید، اصلاً اینطور نبود، مینشستند و اینها را دوباره میدیدند و در میآوردند و هزار مشکل وجود داشت و نظر آقای محمد هاشمی با روایت فتح فرق میکرد و یک مقدار اذیت میکردند و من شاهد بودم و میدیدم، آقای آوینی خیلی از این ماجرا ناراحت بودند، آقای زم به خاطر بحث مالی آن طور که باید رسیدگی نمیکردند، چون وضع این طور نبود که ضیق مالی باشد.
در سال ۱۳۷۰ بود که تقریباً ۹۰ درصد بچههای سوره به خاطر مسائلی از مجله رفتند و میخواستند مجله را تعطیل کنند و این حرف عین حرف شهید آوینی است و مضمون همین است و میگفتند: اگر من اینجا را با جبهه یکی نمیدانستم یک لحظه اینجا نمیماندم، فکر میکنید اگر اینجا مانند جبهه نبود من میماندم؟ و خودشان یک تنه ایستادند و خدا کمک کرد دوباره عضو و کادر فراهم کردند و مجله هم یک شماره هم به تأخیر نیفتاد و با سردبیری آقای آوینی از تابستان سال ۷۰ تا زمستان سال ۷۱ مجله منتشر شد، بعد از آقای آوینی هم کار چاپ شد که یکی ویژهنامه خود آقای آوینی بود و ۶ شماره دیگر هم چاپ شد که سیدمحمد آوینی سردبیری را تقبل کرد که مجله بعد از هفت شماره دیگر منتشر نشد، یک نکته بگویم بعد از این هفت شماره، آقای میرفتاح سردبیری فصلنامه سوره را برعهده گرفت، این فصلنامه مرتب منتشر شد، بعد آقای میرفتاح رفت مهر را چاپ کرد و دیگر این فصلنامه در حقیقت، در محاق رفت.
*بعد از شهادت ایشان دلتنگشان نشدید که بگویید ای کاش شهید آوینی بود؟
-بله! قطعاً اینطور است، خیلی دلتنگش هستم و همه دوستان نیز دلتنگ ایشان هستند، در افطاریای که بچههای سوره و روایت آنجا جمع میشوند، این دلتنگی یک حال همگانی است؛ یعنی همه نسبت به فقدان آقای آوینی متأثر هستند. مخصوصاً با توجه به شرایطی که وجود دارد ما به آوینیها احتیاج داشتیم و خیلی دلتنگ ایشان هستیم.
دیدیم که میشناسیمش/سر ما و قدمت ای ولیّ عشق
* اگر مثلاً اگر شهید آوینی الان برگردند شما به ایشان چه میگویید؟
-ایشان باید به ما بگوید و خیلی از ما آگاهتر به مسائل هستند، به نظرم ایشان خیلی از کمکاری ما ناراحتاند، من مطئمنم ایشان از کمکاری ما ناراحت هستند و همین الان خیلی عجله دارند برای اینکه بچههای انقلاب خیلی بهتر و قویتر کار کنند و همان مسأله جنگ را کار کردن برای شهدای مدافع حرم را، جنگ رزمندگان را با دشمنان اهل بیت (ع). من بیشتر متأثرم که نتوانستم راه آقای آوینی را ادامه بدهم، متاسفم که از راه آقای آوینی باز ماندهام که راه شهداست، راه امام است و راه رهبری است؛ به هر حال مغفول نماند که آقای آوینی معتقد به حکومت اسلامی و جمهوری اسلامی با ولایتفقیه بودند و این را اصلاً پنهان نمیکردند، اگر مقالات ایشان را ببینید، یک مجموعه مقالاتی درباره ولایتفقیه دارند که در مجله «اعتصام» و مجله «جهاد» منتشر شده است، در مجله جهاد که در مقالات «توسعه و تمدن غرب» منتشر شد و ولایتفقیه ایشان در اعتصام منتشر شد، نمیدانم چرا اقبالی از طرف کسانی که منتشرکننده آثار آقای آوینی هستند به این مقالهها نشد، البته ایشان در کارهای مدرنشان و در کارهایی که در سوره نوشتند جابجا درباره حکومت اسلامی و ولایتفقیه صحبت کردند و اعتقادشان بود که اصلاً شهادت بدون ولی فقیه معنا پیدا نمیکند، اگر حکومت ولایتفقیه نباشد، شهادت معنی ندارد، بلافاصله بعد از رحلت حضرت امام(ره) با آن تأثراتی که ایشان داشتند فیلم «فراق یار» را ساختند، فراف یار را مخصوص رحلت امام خمینی(ره) ساختند، «شنیدهام سخنی خوش که پیر کنعان گفت/ فراق یار نه آن میکند که بتوان گفت» از این شعر نام «فراق یار» را گرفتند و فیلم درباره رحلت حضرت امام(ره) بود. سوره هم یک ویژهنامهای منتشر کرد که بنده توفیق حضور داشتم، در روی آن ویژهنامه پرتو یک شمع است و داخلش شعرهای آوینی است، ایشان قبل از انقلاب شعر میگفتند ولی بعد از انقلاب شعر نمیگفتند، اما برای رحلت امام(قدس سره) شعر گفت و شعرشان در آن ویژهنامه وجود دارد که نام شعرشان «فارالتنور» یک جملهای از آیه قرآن شریف در قضیه حضرت نوح(ع) است.
بعد از اینکه این ایام گذشت، ایشان با حضرت آیتالله خامنهای دیدار کردند، نزدیک ظهر بود که بنده در مجله بود؛ دیدم آقای آوینی خیلی خوشحال برگشتند، گفت: من پیش آقا بودم! خیلی شاد بود، اصلاً شادی ایشان قابل وصف نیست و یک مطلبی نوشتند که در سرمقاله آن شماره با عنوان «دیدیم که میشناسیمش» و البته که برای آقا هم یک نامهای نوشتند که فکر نمیدانم آن نامه منتشر شده است یا نه؛ در مقاله «دیدیم که میشناسیمش»، جمله آخرش این است «سر ما و قدمت ای ولیّ عشق» خب معلوم است برای اینکه الان آوینی بیان نشود و مطرح نشود و چیزی از او گفته نشود، میزنند دیگر، الان هر چه ما جلوتر برویم کار سختتر میشود.
ما باید الان حواسمان جمع باشد، باید کار کنیم، یعنی مثلاً باید بنده اگر اعتقادی به کربلای امام حسین(ع) دارم، امسال سال ۹۶ دو تا کار که آبروی آدم نرود و بشود جلوی دوست و دشمن آن را عرضه کرد، بنویسم و در کتابفروشی بگذارم و إنشاءالله شما کارهای بهتری انجام بدهید، آقای آوینی از کسانی بودند که آثارشان در زمان خودشان منتشر شد و این خیلی نکته مهمی است همه کسانی که میخواهند آوینی را بشناسند به آثار او رجوع کنند و نمیتوان چیزی به آثار ایشان افزود و یا از آن کم کرد.
بعد از شهادت سیدمرتضی، آیتالله جوادیآملی مقالهای نوشتند به نام «سرسلسلۀ سلاله سادات» درباره آقای آوینی، ولی علامه جعفری(ره) چیزی درباره شهادت آوینی نگفتند اما شاید ۲۰، ۲۵ جلسه آقای آوینی منزل ایشان رفتند، بنده هم همراه ایشان بودم با چند نفر دیگر، سیدمرتضی سؤالاتی درباره هنر میپرسید و علامه جعفری جواب میدادند که بعد تبدیل به کتابی به نام «زیبایی و هنر از دیدگاه اسلام» شد و دفتر مطالعات دینی هنر آن را چاپ کرد. مسئول دفتر مطالعات دینی هنر حوزه خود آقای آوینی بود؛ یعنی بنیانگذارش آقای آوینی بود.
هنگامی که سیدمرتضی شهید شد مرحوم مددپور دفتر را اداره می وقتی آقای مددپور سال ۸۳ فوت کردند دفتر تعطیل شد البته شاید می توانستند مسئول دیگری را برای دفتر تعیین کنند و این دفتر ادامه پیدا کند و مطالب درجه اول و بدیع و ارزشمند در مورد هنر که بچه مسلمانها کار میکنند، این دفتر پشت سر هم منتشر کند و این کاری بود که زمین گذاشته شد، کتاب علامه جعفری هم در این دفتر چاپ شد و خیلی کتاب شیرینی است و سؤالاتش را آقای آوینی مطرح کرد و جلسات خیلی ارزشمندی با ایشان بود. متأسفانه کسانی که الان دارند به آقای آوینی تعدی میکنند و ایشان هم الان نیستند به صورت ظاهری که خودشان بیایند و دفاع کنند، البته در قرآن شریف داریم «ان الله یدافع عن الذین آمنوا» حتماً حضرت حق خودش از او دفاع میکند، الان کسانی که دارند این حرفها را علیه شهید آوینی میگویند شاید بگویند اگر اینها را نگوییم در دل ما میماند و تاریخ ناقص میشود و این استناد را میکنند.
مانع بزرگ تحقق شکوفایی هنر اسلامی مدیران نابلد هستند
*با توجه به اندیشههایی که شهید آوینی داشته است به نظر شما بهترین شیوه در تحقق تمدن نوین اسلامی چیست؟
-به نظر من مانع بزرگی سر راه تحقق شکوفایی فرهنگ و هنرِ اسلامی است، با کمال تأسف و شرمندگی باید عرض کنم مانع اصلی برخی مدیرانی هستند که الان زمام مراکز فرهنگی و هنری را در دست دارند، یعنی بودجههایی که به فرهنگ و هنر تخصیص پیدا میکند، این بودجهها متأسفانه به دست افرادی میرسد که مثلاً احساسشان این است اگر این بودجه را صرف این کار کنیم خوب است، در حالی که تخصصی برای صرف بودجه فرهنگی ندارند یا کم دارند، از مشاوران خوبی استفاده نمیکنند و این بودجهها هدر میشود و ای کاش میشد من چند نمونه از اینها در تهران مثال بزنم، وقتی یک مدیری کمی از خودش جرات نشان میدهد، مثلاً جشنواره عماره از آن پیدا میشود، چرا با وجود جشنواره فجر ما نیاز به جشنواره عمار داریم؟
*جشنواره فجری که گاهی از مبانی انقلاب هم فاصله می گیرد؟
-داستان جشنواره فجر مفصل است، من با خبرنگار شبستان راجع به جشنواره فجر مفصل صحبت کردیم، که کدام هدف فرهنگی ما توسط چه کسی، بیان شده که در این جشنواره ما نتیجهاش را واقعاً ببینیم؟ ولی مانع بزرگ تحقق شکوفاییِ فرهنگ و هنر اسلامی برای بیان اندیشههای انقلاب اسلامی، مدیران نابلد هستند، متأسفانه این خیلی مهم است.
فردید و هایدگر برای آوینی موضوعیت ندارد/سیدمرتضی شاگرد امام رضا(ع) بود
* شهید آوینی و برخی دیگر از یاران و دوستانشان مانند شما متصف به فردیدی هستید، با این صفت موافقید؟
-سؤال خوبی بپرسیدید. یک کتابی را انتشارات امیرکبیر به نام «تجلیات دینی در هنر اسلامی» چاپ کرده است، من یک مقدمهای بر این کتاب نوشتم، همه مطلبی که درباره فردیدی بودن آوینی و مددپور است. خیلی کوتاه و مجمل به نظر بنده شهید سیدمرتضی آوینی شاگرد امام رضا(ع) بود. اصلاً فردید و هایدگر برای آوینی موضوعیت ندارد، وقتی نور محمد مصطفی(ص) و اهل بیت(ع) است جایی برای آنها نیست، اصلاً اینها چه کسانی هستند؟ اینها کسانی هستند با فرهنگ خودشان مثلاً فردید با فرهنگ خودش یک حرفهایی گفته است، اگر چه در آن حقیقتی است چنانکه در دیگران فرموده اند: «خذ الحکمه ولو من المشرک»، «اطلبوا العلم ولو بالصین» نه در مورد هایدگر، هر کس دیگری، اصلاً انحصاری نیست، منحصر در مورد آقای آوینی نیست، شهید آوینی در حقیقت دلبسته به جدهاش حضرت فاطمه(س) بود، ولاغیر (از زبان ایشان شنیدم که بیان میکنم وگرنه جرأت نمیکنم بگویم) منتها این طایفه چون غرب را رو به زوال و فانی و تکنولوژی را مظهر از خودبیگانه شدن انسان با اصل خودش میدانستند، سلباً فقط اشتراک پیدا میکنند نه ایجاباً، اصلاً ایجاباً اگر یک کسی با اینها یک قدم برداشت به ظلمات و گمراهی رفته است، سلباً هم هر کسی هر حرفی گفته باشد سلباً بشود از آن استفاده کرد، استفاده میکنیم.
برچسب ها :
ناموجود- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰