علل استنکاف امام علی از پذیرش خلافت
چکیده در پی شورش انقلابیون در سال ۳۵ هجری در شهر مدینه، که به قتل عثمان، خلیفه سوم انجامید، امام علی با اصرار مردم برای پذیرش خلافت مواجه شد. آن حضرت، با اینکه پیش از این همواره به غصب خلافت خویش معترض بود، ابتدا از پذیرش این امر استنکاف میکرد و حاضر نبود امر
چکیده
در پی شورش انقلابیون در سال ۳۵ هجری در شهر مدینه، که به قتل عثمان، خلیفه سوم انجامید، امام علی با اصرار مردم برای پذیرش خلافت مواجه شد. آن حضرت، با اینکه پیش از این همواره به غصب خلافت خویش معترض بود، ابتدا از پذیرش این امر استنکاف میکرد و حاضر نبود امر خلافت را عهدهدار شود؛ اما سرانجام و در پی اصرار مردم، با اکراه این مسئولیت را پذیرفت.
در پژوهش حاضر، تلاش بر این است با تکیه بر سخنان امیرالمؤمنین و با استفاده از دادههای تاریخی، علل خودداری ابتدایی و پذیرش نهایی خلافت از سوی آن حضرت تبیین شود. بهنظر میرسد انحراف خلافت از مسیر اصلی خویش و اوضاع آشفته حکومت در این زمان، امید هرگونه اصلاح امور را از بین برده بود؛ از همین روی حضرت از پذیرش خلافت خوداری میکرد؛ اما حضور و حمایت جدی مردم از ایشان، حجت را بر آن حضرت تمام کرد و ایشان را به پذیرش این مسئولیت متقاعد ساخت.
کلیدواژگان
امام علی (ع)؛ استنکاف؛ عثمان؛ خلافت؛ انحرافات؛ مشکلات
مقدمه
عثمان، خلیفه سوم ـ که در سال ۲۳ هجری و در پی قتل عمر، زمامدار جامعه اسلامی شده بود ـ در سال ۳۵ هجری، بهدست شورشیانی که از حکومت وی بهشدت ناراضی بودند، در خانه خویش کشته شد. (یعقوبی، ج۲، بیتا، ج۲، ص۱۷۵-۱۷۶/ طبری، ج۴، ۱۳۸۷، ص۳۸۳/ دینوری، ج۱، ۱۴۱۰ق، ص۶۲-۶۳) در پی قتل او، انبوه مردم با احساسات پرشور، خلافت را به علی پیشنهاد کردند و از آن حضرت خواستند دست خویش را برای بیعت پیش آورد. آن حضرت ابتدا از پذیرش خواسته آنان خوداری میکرد؛ اما سرانجام تسلیم آنان شد و امر خلافت را برعهده گرفت.
هدف این پژوهش، آشکارسازی علل دقیق این رفتارهاست، که پرسشهای متعددی را در ذهن بسیاری از افراد ایجاد کرده است. در این زمینه نوشتههای پراکندهای در منابع تاریخی و تحقیقات جدید بهچشم میخورد؛ اما تحقیق مستقل و جامعی در اینباره انجام نشده است. در این پژوهش، پیش از پرداختن به علل رد ابتدایی و پذیرش نهایی خلافت توسط علی، باید به موضوعی اشاره کنیم که ارتباطی جدی با این بحث دارد؛ و آن «جایگاه حکومت از دیدگاه امام علی» است.
حکومت از دیدگاه امام علی
هدف حضرت علی از حکومت چه بوده است؟ آیا خواسته ایشان صرف حکومت کردن بر مردم بود؛ یا از دیدگاه آن حضرت، حکومت صرفاً وسیلهای در جهت اهدافی دیگر بوده است؟ پاسخ به این پرسش تا حد زیادی ما را به پاسخی منطقی برای موضوع محل بحث، رهنمون خواهد شد.
توجه به سیره و عملکرد امیرمؤمنان علی نشان میدهد که آن حضرت به هیچ روی حکومت را فقط برای حکومت کردن بر مردم نمیخواست. بلکه هدف آن حضرت از بهدست گرفتن حکومت و قدرت، برپایی عدالت بود. آن حضرت، گرچه سالها از حق زمامداری محروم شده بود، هیچگاه حاضر نبود حکومت را به هر بهایی و با هر بهانهای بهدست آورد.
در واقع، مبنای پذیرش حکومت در نظر او با دیگران تفاوت اساسی داشت. پس از روی کار آمدن ابوبکر و کنارهگیری امام علی، حضرت با اشاره به ارتداد برخی مسلمانان از اسلام، و یاری رساندن خویش به اسلام در چنین شرایطی حکومت بر مردم را کالای چندروزه دنیا معرفی میکند که با سرعتی چون سراب و لکههای ابر، روزگار آن سپری خواهد شد.[۱] (سید رضی، [بیتا] ، نامه۶۲، ص۴۵۱/ دینوری، ج۱، ص۱۷۵/ ثقفی کوفی، ج۱، ۱۳۵۳، ص۳۰۵ و ۳۰۶) آن حضرت در شورای ششنفرهای که عمر تشکیل داد، هرگز حاضر نشد با توسل به دروغ، حاکمیت را بهچنگ آورد.[۲] (ابن ابیالحدید، ج۱، ۱۳۷۸ق، ص۱۸۷/ مقدسی، ج۵، [بیتا]، ص۱۹۲)
علی به هیچوجه دلبسته دنیا نبود. از همین روی، جنبه دنیایی حکومت در نظر ایشان، کمترین ارزشی نداشت. دنیا از نظر آن حضرت، از عطسه بز[۳] (سیدرضی، [بیتا]، خطبه۳، ص۵۰/ شیخ مفید، ج۱، [بیتا]، ص۲۸۹/ شیخ صدوق، ج۱، ۱۳۸۶، ص۱۵۱) یا استخوان خوکی در دست انسان جذامی[۴] (سیدرضی، [بیتا]، ص۵۱۰/ اللیثی الواسطی، ۱۳۷۶، ص۱۴۵) و برگ جویدهای در دهان ملخی[۵] (سیدرضی، [بیتا]، خطبه۲۲۴، ص۳۴۷/ سید مرتضی، ج۳، ۱۴۰۵ق، ص۱۴۰/ اللیثی الواسطی، ۱۳۷۶، ص ۱۴۵) کمتر بود.
حکومت بر مردم، در صورتی برای آن حضرت ارزش داشت که بتواند حقی را اجرا کند و باطلی را فرو نشاند. ابن عباس در دوران خلافت امیرالمؤمنین بر آن حضرت وارد شد. امام در حالی که با دست خویش کفش کهنهاش را پینه میزد، از ابن عباس پرسید: قیمت این کفش چقدر است؟ ابن عباس گفت: هیچ. امام فرمود: ارزش همین کفش کهنه، در نظر من از حکومت و امارت بر شما بیشتر است؛ مگر آنکه با آن عدالتی را اجرا کنم؛ حقی را به ذیحقی برسانم؛ یا باطلی را ازمیان بردارم. (سیدرضی، [بیتا]، خطبه۳۳، ص۷۶/ ابن ابیالحدید، ج۲، ۱۳۷۸ق، ص۱۸۵/ بحرانی، [بیتا]، ص۱۴۵/ سبط بن جوزی، ۱۴۱۸ق، ص۱۱۰)
از دیگر اهداف آرمانی امام علی در بهدست گرفتن حکومت، برپایی نشانههای دین، اصلاح در بلاد، اقامه حدود الهی، و امنیتبخشی به مظلومان[۶] (سیدرضی، [بیتا]، خطبه۱۳۱، ص۱۸۹/ حرانی، ۱۳۶۳، ص۲۳۸/ اسکافی، ۱۴۰۲ق، ص۲۲۷) بوده است. در سال ۳۵ هجری و پس از قتل عثمان، حضرت انگیزه خود از پذیرش حکومت را صرفاً برقراری عدالت اجتماعی (احساس وظیفه در جهت یاری مظلوم و مقابله با ظالم) معرفی میکند. (سیدرضی، [بیتا]، خطبه۳، ص۵۰/ شیخ مفید، ج۱، [بیتا]، ص۲۸۹/ شیخ صدوق، ج۱، ۱۳۸۶ق، ص۱۵۱) آن حضرت در همین زمان و در وقت بیعت مردم با ایشان، در کلامی پس از یاری خواستن از مردم برای اصلاح امور، سوگند یاد کرد که داد مظلوم را از ظالم خواهد گرفت.[۷] (سیدرضی، [بیتا]، خطبه۱۳۶، ص۱۹۴)
اصرار و عزم راسخ امیرالمؤمنین برای برپایی عدالت اجتماعی در جامعه، تا حدی است که میفرماید: «اگر حق مردم را مهریه زنانتان کرده باشید، یا کنیزانی خریده باشید، آن را به اموال عمومی برمیگردانم». (همان، خطبه۱۵، ص۵۷/ ابن شهرآشوب، ج۲، ۱۳۷۹، ص۱۱۰/ شیخ مفید، ج۱، [بیتا]، ص۲۸۹) همچنین در جایی دیگر میفرماید: «ضعیف در نزد من عزیز است تا حقش را از ظالم بگیرم؛ و قوی برایم ناتوان است تا حق مظلوم را از وی بستانم».[8] (سیدرضی، [بیتا]، خطبه۳۷، ص۸۱)
هجوم مردم برای بیعت با امیرالمؤمنین و استنکاف ایشان
پس از قتل عثمان بهدست انقلابیونی که از شهرهای مختلف به مرکز خلافت اسلامی آمده بودند، توجه مردم به علی برای زمامداری جلب شد. آنها با جدیت و سختگیری، خواستار پذیرش حکومت توسط علی بودند. (دینوری، ج۱، ۱۴۱۰، ص۶۵-۶۶/ طبری، ج۴، ۱۳۸۷، ص۴۲۷/ یعقوبی، ج۲، [بیتا]، ص۱۷۹/ ابن اعثم کوفی، ج۲، ۱۴۱۱ق، ص۴۳۴) حضرت علی آنان را هنگام هجوم برای بیعت، به شتران تشنه در اطراف حوضهای آب تشبیه کرده است.[۹] (سیدرضی، [بیتا]، خطبه۲۲۹، ص۳۵۰-۳۵۱/ اسکافی، ۱۴۰۲ق، ص۴۹)
ایشان در پاسخ به تقاضاهای مکرر مردم میفرمود: «دعونی والتمسوا غیری»؛ (سید رضی، [بیتا]، خطبه۹۲، ص۱۳۷/ طبری، ج۴، ۱۳۸۷، ص۴۳۴/ ابن شهرآشوب، ج۲، ۱۳۷۹، ص۱۱۰/ ابن مسکویه، ج۱، 1379، ص۴۵۸) مرا رها کنید و این امر را از دیگری بخواهید.
از محمد بن حنفیه نقل شده است: پس از قتل عثمان، اصحاب پدرم نزد وی آمدند و گفتند: ما برای خلافت، کسی را شایستهتر از تو نمیشناسیم. علی گفت: من وزیر باشم، بهتر از آن است که امیرتان باشم. آنان گفتند: جز بیعت با تو چیزی نمیپذیریم. (بلاذری، ج۲، ۱۴۱۷ق، ص۲۱۰/ طبری، ج۴، ۱۳۸۷، ص۴۲۷) آن حضرت مردم را بهسوی طلحه و زبیر راهنمایی میکرد و از آن دو میخواست خود امر حکومت را بپذیرند. (ابن اعثم کوفی، ج۲، ۱۴۱۱ق، ص۴۳۴-۴۳۵)
حضرت در جمع مهاجران، که طلحه و زبیر نیز حضور داشتند، اظهار داشت: من به هر کسی که شما انتخاب کنید، راضیام؛ ولی آنان گفتند: «ما نختار غیرک»؛ جز تو را نمیخواهیم. (شیخ مفید، ۱۴۱۴ق، ص۱۲/ طبری، ج۴، ۱۳۸۷، ص۴۲۷-۴۲۸/ ابن اثیر، ج۳، ۱۳۸۵، ص۱۹۰/ مغربی، ج۱، ۱۴۰۹ق، ص۳۷۶) به قول یکی از نویسندگان معاصر، «سخنان علی در رد خلافت، با جدیت و از روی اعتقاد بود و قصدش عذرآوردن و بازارگرمی نبود». (زرینکوب، ۱۳۸۵، ص۱۰۵)
در خصوص طلحه و زبیر باید توجه داشت که آن دو، زمینهای برای خود نمیشناختند تا نامزدی خویش را برای خلافت اعلام کنند. در منابع آمده است: علی به طلحه پیشنهاد بیعت داد. طلحه گفت: «انت احق بذلک منّی وقد استجمع لک الناس ولم یجمعوا لی»؛ (شیخ مفید، ۱۴۱۴ق، ص۱۲) تو نسبت به من سزاوارتری. مردم برای تو جمع شدهاند، نه برای من.
مردم طلحه و زبیر را در قتل عثمان متهم میدانستند و از آنها میخواستند در فکر حکومت نباشند.[۱۰] (دینوری، ج۱، ۱۴۱۰، ص۶۵) از همین روی، آن دو پس از مشورت با یکدیگر، در جمع مردم گفتند: ما با هم مشورت کردیم و به خلافت علی راضی هستیم. با او بیعت کنید. (همان/ ابن حبان، ج۲، ۱۳۹۳، ص۲۶۹) رسول جعفریان دراینباره مینویسد: «آنها به بیعت با امام راضی شدند تا از این طریق در حکومت جدید جایی برای خود دست و پا کنند». (جعفریان، ۱۳۸۸، ص۲۳)
علل استنکاف امام علی از پذیرش خلافت
حضرت علی بارها از حق مسلم خویش که دیگران آن را ربودهاند، سخن گفته است.[۱۱] (ابن ابیالحدید، ج۹، [بیتا]، ص۳۰۸/ مطهری، ۱۳۷۶، ص۱۵۳) اما چرا در این زمان خواستار در اختیار گرفتن حق خویش نیست؟ چرا مردم را از خویش میراند و آنها را بهسوی دیگران هدایت میکند؟ اگر آن حضرت از طرف رسول خدا به امامت و پیشوایی نصب شده، چرا این گونه سخن گفته است؟
در پاسخ باید گفت: آنچه در این زمینه مورد توجه قرار گرفته است و میتوان بهعنوان علل استنکاف حضرت به آنها اشاره کرد، عبارتاند از:
۱. عوامل نگرانکننده و آشفتهساز
بهنظر میرسد مهمترین علت استنکاف امام علی از پذیرش خلافت، سلسله عواملی است که در گذشته رخ داده و طبیعتاً سبب آشفتگی اوضاع پیشرو و نگرانی آن حضرت شده بودند.
آن حضرت دلیل خویش را در نپذیرفتن خلافت، آیندهای مبهم و آشفته دانسته است. ایشان پس از رد خواسته مردم، فرمود: ما به استقبال چیزی میرویم که چهرههای مختلف و جهات گوناگونی دارد؛ دلها در برابر آن استوار، و عقلها ثابت نمیماند. (سید رضی، [بیتا]، خطبه۹۲، ص۱۳۷/ طبری، ج۴، ۱۳۸۷، ص۴۳۴/ ابن شهر آشوب، ج۱، ۱۳۷۹، ص۳۷۸/ ابن مسکویه، ج۱، ۱۳۷۹، ص۴۵۸)
پرسش اساسی در اینجا این است که چرا حضرت علی اوضاع پیشرو را آشفته میدید؟ مگر در جامعه چه اتفاقاتی رخ داده بود که ایشان اینگونه اظهار ناامیدی میکرد و از پذیرفتن حکومت اکراه داشت؟
بهنظر میرسد محرومیت ۲۵ ساله امیرالمؤمنین از حق خویش، حکمرانی خلفا، و فاصله ایجاد شده بین مردم و اسلام واقعی، اوضاع جامعه را در این زمان بهشدت دستخوش تغییر کرده بود؛ بهگونهای که علی با ژرفنگری خاصی آینده را بهشدت تاریک و مبهم، و راه اصلاح را دشوار میدید. سیدجعفر شهیدی با اشاره به همین نکته مینویسد: «در این ۲۵ سال که از رحلت پیامبر میگذشت، هیچ سالی نامناسبتر از این سال برای خلافت علی نمینمود. برخی سنتها دگرگون شده و برخی حکمها معطل مانده و درآمد دولت در کیسه کسانی ریخته شده که در این مدت رنجی برای اسلام و مسلمانان بر خود ننهاده بودند». (شهیدی، ۱۳۸۸، ص۶۶)
پس از رحلت پیامبر اکرم تا سال ۳۵ هجری، آموزههای اسلامی و سنت نبوی بسیار تغییر کرده بودند؛ مفاسدی در جامعه بهصورت فرهنگ عمومی درآمده بود؛ انحرافات دینی شدت یافته بود؛ بنیامیه بر بسیاری از امور سلطه یافته بودند؛ با قتل عثمان، فتنهای در جامعه برپا شده بود؛ سیره خلفا که در مواردی مخالف سیره نبوی بود، بهشدت در میان مردم نفوذ یافته بود و روحیه رفاهطلبی و توجه به دنیا و زراندوزی، بسیاری از افراد را از حقیقت دور ساخته بود.
از سویی علی بهشدت به اخلاق و سیاست اخلاقی پایبند بود و نمیخواست با دغلکاری و سیاستبازی امور خویش را سروسامان دهد.[۱۲] از همین روی، آن حضرت احساس میکرد در چنین شرایطی نمیتوان بهآسانی فضایی مناسب برای تغییر و اصلاحات بهوجود آورد. از اینرو، در ابتدا از پذیرفتن امر خلافت خودداری میورزید.
۱-۱. انحرافات دینی خلفا: حاکمیت ۲۵ ساله خلفا و به تبع آن انحرافات دینی، فاصله گرفتن از اسلام، زنده شدن ارزشهای جاهلی، رواج اسرائیلیات، منع تدوین احادیث نبوی و کنار گذاشتن اهلبیت پیامبر، موجبات نگرانی جدی امام علی را فراهم آورده بود. این انحرافات در حالی به بهانه مصلحتگرایی در جامعه پدید آمده بودند، که رسول خدا تمسک به قرآن و عترت و عدم جدایی میان این دو را بارها به مسلمانان گوشزد فرموده بود.[۱۳] (نسائی، ۱۳۸۲، ج۱، ص۸۸/ ابن کثیر، ج۵، ۱۴۰۷ق، ص۲۲۹/ طبرانی، ج۵، [بیتا]، ص۱۵۴)
حضرت علی در کلمات خویش، بهصراحت از حاکمیت احکام جاهلیت و گرایش به بدویت، و اینکه از اسلام و ایمان جز نامی نمانده، سخن گفته است[۱۴] (سیدرضی، [بیتا]، خطبه۱۹۲، ص۲۹۸/ مجلسی، ج۳۴، ۱۳۶۳، ص۲۳۲) و از شکسته شدن قوانین و پیمانهای الهی، و در عین حال بیاعتنایی مردم به این امر گله دارد.[۱۵] (سیدرضی، [بیتا]، خطبه۱۰۶، ص۱۵۴/ اسکافی، ۱۴۰۲ق، ص۲۷۶/ حرانی، ۱۳۶۳، ص۲۳۸)
تضعیف آرمانها و ارزشهای دینی جامعه در دورهای که امر حکومت به امام علی رسیده بود، واقعیتی است که حضرت در حدیثی به آن اشاره دارد: «بدانید در زمانی قرار گرفتهاید که گوینده حق کم است و زبان از گفتار راست عاجز و گنگ؛ و حقجویان خوارند؛ مردمش همدم گناه و همگام سستی و تنبلیاند؛ جوانشان بداخلاق، بزرگسالان ایشان گنهکار، عالمشان منافق، و دوستان در دوستی خیانتکارند».[16] (سیدرضی، [بیتا]، خطبه۲۳۳، ص۳۵۴)
آن حضرت در نامه خویش به مالک اشتر، از اسارت دین در دست اشرار و اینکه دین وسیله هوسرانی و دنیاطلبی عدهای بوده، سخن گفته است.[۱۷] (سیدرضی، [بیتا]، نامه۵۳، ص۴۵۳/ حرانی، ۱۳۶۳، ص۱۳۶/ نویری، ج۶، ۱۴۲۳ق، ص۲۵)
حضرت در سخنی دیگر میفرماید: «بدانید اگر من دعوت شما را بپذیرم، طبق آنچه میدانم با شما رفتار میکنم و به سخن این و آن، و سرزنش سرزنشکنندگان گوش فرا نخواهم داد».[18] (سید رضی، [بیتا]، خطبه۹۲، ص۱۳۶/ ابن شهرآشوب، ج۱، ۱۳۷۹، ص۳۷۸/ طبری، ج۴، ۱۳۸۷، ص۴۳۴/ ابن مسکویه، ج۱، ۱۳۷۹، ص۴۵۸) این سخن نیز نشان از فاصلهای است که خلفای پیشین از سیره رسول خدا داشتهاند.
کلامی دیگر از آن حضرت نیز به روشنی مؤید این امر است: «لو قَدِ استَوَت قَدَمَای من هذه المداحض لَغیّرت اشیاء»؛ (سیدرضی، [بیتا]، کلمه قصار۲۷۲، ص۵۲۳/ اللیثی الواسطی، ۱۳۷۶، ص۴۱۵/ اسکافی، ۱۴۰۲ق، ص۲۳۱) اگر دو پایم از این لغزشگاهها نجات یابند و ثابت شوند، چیزهایی را تغییر خواهم داد. وقتی از حسن بصری در خصوص مهمترین صفت امام علی سؤال شد، وی بر ویژگی اصلاحگری آن حضرت تأکید کرد: «او راه را به مردم نشان داد و دین را هنگامی که دچار انحراف و کجی شده بود، استوار کرد».[19] (ابن ابیشیبه، ج۷، ۱۴۰۹ق، ص۵۰۵)
در سیره، موارد مختلفی را میتوان یافت که خلفا برخلاف روش رسول خدا و احکام قرآنی عمل کردهاند و این موارد بهعنوان سنت پذیرفته شده بود.
نماز تراویح[۲۰] که عمر آن را واجب کرد، بهعنوان یک بدعت رواج یافت. خلیفه آن را «بدعتی خوب» میدانست[۲۱] (بخاری، ج۲، [بیتا]، ص۲۵۲/ بیهقی، ج۲، [بیتا]، ص۴۹۳/ دینوری، ج۱، ۱۴۰۸ق، ص۲۷۷) و به آن عمل میکرد. زمانی که امام علی در کوفه بود، عدهای نزد آن حضرت آمدند و از ایشان خواستند برای نماز تراویح آنان در ماه رمضان، امامی معین کند. وقتی حضرت از این کار نهی کرد، فریاد اعتراض آنها بلند شد.
حارث اعور نزد امام آمد و گفت: «ضج الناس وکرهوا ذلک»؛ مردم بهضجه افتاده و از سخن شما ناراحت شدهاند. امام فرمود: رهایشان کن تا هر کاری میخواهند بکنند و هر کس را میخواهند به امامت برگزینند. (حلی، ۱۴۱۱ق، ص۶۳۹/ عیاشی سمرقندی، ج۱، [بیتا]، ص۲۷۵/ مجلسی، ج۹۳، ۱۳۶۳، ص۳۸۵) این جریان، افزون بر آنکه نشانگر انحراف دینی است، از نفوذ جدی سیره خلفا و بیگانگی از سیره رسول خدا حتی در میان اصحاب امام علی حکایت میکند.
در نمونهای دیگر، وقتی ابن عباس، عامل امام علی در بصره، به مردم این شهر دستور داد: «اخرجوا صدقه صومکم»، زکات فطریه خویش را بدهید، مردم این شهر چنان از این سنت پیامبر بیگانه بودند که نمیدانستند زکات فطریه چیست. (سجستانی، ج۱، ۱۴۱۰ق، ص۳۶۵/ ابن حزم، ج۲، [بیتا]، ص۲۴۲/ الزیعلی، ج۲، ۱۴۱۵ق، ص۵۰۷)
امام علی در درگیری با عثمان درباره محرم شدن به عمره در ایام حج و یا محرم شدن به عمره و حج با هم، و در پاسخ به سخن عثمان که میگفت: «ترانی انهی الناس وانت تفعله»، من مردم را نهی میکنم و تو انجام میدهی، فرمود: من بهخاطر هیچ کس، سنت رسول خدا را رها نمیکنم.[۲۲] (احمد بن حنبل، ج۱، [بیتا]، ص۱۳۵/ بیهقی، ج۴، [بیتا]، ص۳۵۲/ سید بن طاووس، ج۲، ۱۴۰۰ق، ص۴۸۸/ ذهبی، ج۲۶، ۱۴۰۹ق، ص۴۴۵)
جلوگیری از نقل حدیث[۲۳] (ابن عساکر، ج۶۷، ۱۴۱۵، ص۳۴۴/ طبرانی، ج۲، [بیتا]، ص۳۲۶/ صنعانی، ج۱۱، [بیتا]، ص۲۶۲) ـ که به اذعان یکی از بزرگان اهلسنت، «ضربهای جبرانناپذیر به فرهنگ اسلامی زده است» ـ (رشید رضا، ج۶، [بیتا]، ص۲۸۸) سبب بیاعتنایی به سنن نبوی، و در نتیجه کنار گذاشتن آن شد.
امام علی در ضمن خطبهای مفصل به نقد دیدگاه «بیاعتنایی به سنت» میپردازد. حضرت با اشاره به اینکه برای حل یک مسئله دیدگاههای مختلفی ابراز شده است و آنان نزد حاکم آمدهاند و او رأی همه را درست شمرده است، میفرماید: این در حالی است که خدای آنها یکی است؛ پیامبرشان یکی است و کتابشان یکی است. آیا خدا گفته است به خلاف یکدیگر روید؟ (سیدرضی، [بیتا]، خطبه۱۸، ص۶۰-۶۱/ قاضی ابن البراج، ج۱، ۱۴۰۶ق، ص۱۵/ طبرسی،ج۱، [بیتا]، ص۳۸۹)
ابن ابیالحدید به نقل از استادش ابوجعفر نقیب میگوید: صحابه بهطور یکپارچه بسیاری از نصوص (کلمات رسول خدا) را ترک کردند؛ و این به دلیل مصلحتی بود که در ترک آنها تشخیص میدادند.[۲۴] (ابن ابیالحدید، ج۱۲، [بیتا]، ص۸۲-۸۳) عمر حتی در یک مورد صراحتاً به تغییر سنت رسول خدا دست زده است و به این امر اعتراف دارد.[۲۵] (ابن ابیالحدید، ج۱، [بیتا]، ص۱۸۲/ متقی هندی، ج۱۶، [بیتا]، ص۵۲۱/ بکری، [بیتا]، ص۱۱۲)
نگاه مصلحتاندیشانه صحابه مورد انتقاد جدی امام علی بوده است. آن حضرت میفرمود: آیا آنچه خدا فرستاده، دین ناقصی است و خدا در کامل کردن آن از ایشان یاری خواسته است؟ (سید رضی، [بیتا]، خطبه۱۸، ص۶۱/ قاضی ابن البراج، ج۱، ۱۴۰۶ق، ص۱۵/ شافعی، ۱۴۱۹ق، ص۱۸۲) در واقع، مهمترین انحراف خلفا، مصلحتاندیشی، بهجای تمسک به قرآن و سنت نبوی بود.[۲۶]
رواج اسرائیلیات را نیز میتوان از انحرافات دینی خلفا قلمداد کرد. این مسئله، یکی از مشکلات امام علی هم بوده است. در زمان خلیفه دوم، افسانهدانان و قصهخوانان[۲۷] (ابن کثیر، ج۱، ۱۴۱۲، ص۱۹/ طبرسی، ج۱، ۱۴۱۵ق، ص۲۳/ شیخ محمود ابوریه، [بیتا]، ص۲۲، ۹۹ و ۱۴۵) اجازه یافتند تا در مسجد برای مردم داستانهای یهودی را نقل کنند. بیشترین قسمت این احادیث، درباره تفسیر و مراتب و شئون زندگی پیامبران سلف، جعل شده بود. حضرت باید با این معضل هم برخورد میکرد.
آن حضرت درباره کسی که قصه حضرت داود با اوریا را از منابع یهودی نقل کرده بود، برخورد کرد و فرمود: «لا أوتی برجل یزعم أن داوود تزوج امرأه أوریا إلا جلدته حدین، حداً للنبوه وحداً للإسلام»؛ (طبرسی، ج۸، ۱۴۱۵ق، ص۳۵۴/ سید مرتضی، ۱۴۰۹ق، ص۱۳۲) اگر کسی را که معتقد است داود با همسر اوریا ازدواج کرده است، پیش من بیاورند، بر او دو حد جاری میکنم: حدی برای هتک نبوت؛ و حدی دیگر برای اسلام.
بدون شک، یکی از مشکلات جدی دوره حکومتی امام علی، اصلاح انحرافات دینیای بود که به بخشی از آنها اشاره شد. مشکل اصلی آن حضرت این بود که این انحرافات صریح از اسلام، بهمنزله یک امر دینی در میان مردم پذیرفته شده بود. عدهای با وجود قرآن و سنت پیامبر برای خود حق تشریع قایل بوده و عدهای نیز این مسئله را پذیرفته بودند. در حقیقت، سیره خلفا، بهویژه ابوبکر و عمر، در کنار سنت رسول خدا پذیرفته شده بود؛ حتی در برخی موارد و در تعارض بین سیره رسول خدا و سیره خلفا، سیره آنان مورد پذیرش بود.
این امر نشان از تأثیر و نفوذ شیخین در میان مردم داشت. این تأثیر و نفوذ، بهجایی رسید که ربیعه بن شداد حاضر نشد بر اساس کتاب خدا و سنت رسول با علی بیعت کند؛ بلکه گفت: «عَلَی سُنَّه أَبِی بَکْرٍ وَ عُمَر»؛ بر اساس سنت ابوبکر و عمر. علی به او فرمود: وای بر تو! اگر ابوبکر و عمر به غیر کتاب خدا و سنت رسول عمل کرده باشند، بر حق نیستند. (طبری، ج۵، ۱۳۸۷، ص۷۶/ ابن اثیر، ج۲، ۱۳۸۵، ص۳۲۷)
حضرت علی که عمل به کتاب خدا و سنت رسولالله را یکی از حقوق مردم بر حاکم میدانست[۲۸] (سیدرضی، [بیتا]، ص۲۴۴) و معتقد بود بههمراه پیدا شدن هر بدعتی، سنتی ازمیان خواهد رفت،[۲۹] (سیدرضی، [بیتا]، خطبه۱۴۵، ص۲۰۲) تلاش کرد بدعتها را اصلاح کند و امور را سروسامان دهد؛ اما این تلاش همواره با موفقیت همراه نبود. علی در حدیثی پس از اشاره به مخالفتهای حاکمان پیش از خود با سیره رسول خدا، میفرماید: اگر بخواهم جامعه را بهگونهای تربیت کنم که در زمان رسول خدا بودند، تنها خواهم ماند.[۳۰] (کافی، ج۸، ۱۳۸۹، ص۵۹/ نوری، ج۷، ۱۴۰۸ق، ص۲۸۹)
۱-۲. سیطره بنیامیه بر امور: عثمان که خود نیز از بنیامیه بود، علاقه خاصی به خاندان خویش داشت. او میگفت: اگر کلیدهای بهشت بهدست من میبود، آنها را به بنیامیه میدادم.[۳۱] (احمد بن حنبل، ج۱، [بیتا]، ص۶۲/ ابن اثیر،ج۳، 1409ق، ص۴۸۷/ متقی هندی، ج۱۲، [بیتا]، ص۵۲۷/ ابن عساکر، ج۳۹، ۱۴۱۵ق، ص۲۵۲) شاید به همین دلیل بود که در دوره حکومتش، بهویژه در نیمه دوم آن، بنیامیه بر تمامی امور سلطه یافتند و بسیاری از مناصب و ولایات اسلامی در اختیار این خاندان بود.
در دوره عثمان افرادی به مناصب حکومتی گماشته شده بودند که هیچ لیاقتی نداشتند. عثمان، حکم بن ابیالعاص، تبعیدی رسول خدا به طائف را به مدینه بازگرداند (ابن کثیر، ج۷، ۱۴۱۲، ص۱۷۱/ دینوری، ۱۹۹۲م، ص۳۵۳/ یعقوبی، ج۲، [بیتا]، ص۱۶۴/ مسعودی، ج۲، ۱۴۰۹ق، ص۳۳۴ و ج۳، ص۱۸۰) و دست پسر وی مروان را در بسیاری از امور باز گذاشت؛ بهگونهای که خود نیز بهشدت مطیع او شده بود.[۳۲] (طبری، ج۴، ۱۳۸۷، ص۳۶۴/ ابن خلدون، ج۲، ۱۴۰۸ق، ص۵۹۸)
عثمان، ولید بن عقبه را که آیهای از قرآن در مذمت او نازل شده بود (واحدی، ۱۴۱۱ق، ص۳۶۳/ سیوطی، ج۵، ۱۴۰۴ق، ص۱۷۸) بر کوفه، (دینوری، ۱۳۶۸، ص۱۳۹/ یعقوبی، ج۲، [بیتا]، ص۱۶۵) عبدالله بن ابیسرحِ مهدورالدم (طبری، ج۴، ۱۳۸۷، ص۳۶۶/ بلاذری، ج۲، ۱۴۱۷ق، ص۳۸۷/ بلاذری، ۱۹۸۸م، ص۵۰) را بر مصر، معاویه را بر شام، و عبدالله بن عامر را بر بصره ولایت داد. (دینوری، ۱۳۶۸، ص۱۳۹/ طبری، ج۴، ۱۳۸۷، ص۱۱۱/ یعقوبی، ج۲، [بیتا]، ص۱۶۸/ بلاذری، ج۵، ۱۴۱۷ق، ص۵۱۲) امام علی در یکی از سخنان خویش خطاب به ابن عباس، به همین مطلب اشاره دارد.
ایشان پس از اشاره به نصایح خویش به عثمان و حرفنشنوی او بیان میکند: عثمان، خاصان اهل دروغ و نیرنگ را برگزیده است. هر یک از آنان سرزمینی را گرفتهاند و خراج آن را میخورند و اهل آنجا را خوار میدارند.[۳۳] (طبری، ج۴، ۱۳۸۷، ص۴۰۶) آن حضرت در سخنی دیگر، با اشاره به بیلیاقتی بسیاری از افراد در مناصبی که بهدست گرفتهاند، به لزوم غربالی اساسی در این زمینه اشاره دارد. غربالی که سبب شود آنانکه با نیرنگ و ترفند خود را پیش انداختهاند، عقب زده شوند و کسانی که لیاقت دارند و برکنار بودهاند، بر سر کار آیند. (سیدرضی، [بیتا]، خطبه۱۶، ص۵۷/ مغربی، ج۱، ۱۴۰۹ق، ص۳۷۱/ کلینی، ج۱، ۱۳۶۲، ص۳۶۹/ نعمانی، [بیتا]، ص۳۰۲)
یکی از کسانی که کمترین لیاقتی در بهدستگیری فرمانروایی نداشت و سالها از طرف خلفا در این منصب بهکار گماشته شده بود، معاویه بن ابیسفیان بود. حضرت علی به تلاش خویش در برکناری وی اشاره دارد.[۳۴] (سیدرضی، [بیتا]، نامه۴۵، ص۴۱۸-۴۱۹) امام فتنه معاویه را چنان میدید که میفرمود: پشت و روی این کار را نگریستم و دیدم جز این راهی نیست که جنگ با آنان را پیش گیرم و یا به آنچه محمد آورد، کافر شوم. (سید رضی، [بیتا]، خطبه۵۴، ص۹۱/ ابن شهرآشوب، ج۳، ۱۳۷۹، ص۲۰۳/ اسکافی، ۱۴۰۲ق، ص۱۴۷)
بدون شک، اصلاح وضع آشفتهای که عثمان آن را پدید آورده بود، یکی از مشکلات پیش روی امام علی بود. آن حضرت میدانست که پس از رسیدن به خلافت، با عزل حکام عثمان، دشمنانی برایش پیدا میشود و آنانکه مقام و منصب را از دست میدهند، آرام نمینشینند و فتنه آغاز خواهد شد. دکتر زرینکوب معتقد است: «علی این را بهخوبی حس میکرد که خلافت عثمان، اشراف قریش را تدریجاً به اعاده حیثیات جاهلی گذشته خویش امیدوار کرده است و با غلبهای که بنیامیه در این چند سال بر تمام مقامات پیدا کرده بودند، بازگشت به حیات ساده عهد پیامبر آسان نبود». (زرینکوب، ۱۳۸۵، ص۱۰۴-۱۰۵)
همانگونه که علی پیشبینی میکرد، دشمنی دیرینه قریش ـ بهویژه بنیامیه ـ با بنیهاشم، در دوره حکومتی آن حضرت جلوهگر شد. بر اساس سخنی از امیرالمؤمنین این دشمنی ناشی از رقابتهای قبیلهای و حسادت بود.[۳۵] (سیدرضی، [بیتا]، خطبه۳۳، ص۷۷/ شیخ مفید، ج۱، [بیتا]، ص۲۴۸) معاویه بهعنوان شخصی مزور و منحرف در عرصه سیاست اسلامی، تلاش کرد در جنگ جمل شورشیان را بر ضد علی تحریک کند.[۳۶] (ابن ابیالحدید، ج۱، [بیتا]، ص۲۳۱/ محمودی، ج۱، ۱۳۹۶ق، ص۲۸۵)
جنگ صفین نیز اوج دشمنی آنها با امیرالمؤمنین بود. کار به جایی رسید که امام از قریش و همدستان ایشان به درگاه الهی شکایت نمود و عرض کرد: بار خداوندا! من در برابر قریش و کسانی که به کمک آنان برخاستهاند، از تو یاری میجویم و شکایت را پیش تو میآورم. آنها پیوند خویشاوندی مرا قطع کردهاند؛ و مقام و منزلت عظیم مرا کوچک شمردند؛ و در غصب حق و مبارزه با من هماهنگ شدند. (سیدرضی، [بیتا]، خطبه۲۱۷، ص۳۳۶/ ثقفی کوفی، ج۱، ۱۳۵۳، ص۳۰۸)
۱-۳. نحوه تقسیم بیتالمال (انحرافات اقتصادی خلفا): عمر در تقسیم بیتالمال، قریش را بر غیر قریش، مهاجر را بر انصار، و عرب را بر عجم برتری داده، و دیوان را بر اساس سوابق اسلامی افراد و ترکیب قبایلی قرار داده بود؛ مردم هم به همین رویه عادت کرده بودند. تبعیض بهگونهای بود که حتی به دستور وی بردگان عرب را از بیتالمال آزاد میکردند. (ابن سعد، ج۳، [بیتا]، ص۲۶۱/ احمد بن حنبل، ج۱، [بیتا]، ص۲۰/ ذهبی، ج۳، ۱۴۰۹ق، ص۵۶/ ابن عساکر، ج۴۴، ۱۴۱۵ق، ص۴۲۷)
عثمان نیز روش عمر را ادامه داد؛ اما امام علی معتقد بود بیتالمال مسلمین باید همانند دوره رسول خد به طور مساوی تقسیم شود. حضرت میفرمود: «انی حاملکم علی منهج نبیکم» (ابن ابیالحدید، ج۷، [بیتا]، ص۳۶/ مجلسی، ج۳۲، ۱۳۶۳، ص۱۴۷) من روش رسول خدا را در تقسیم بیتالمال در میان شما اجرا خواهم کرد. با اجرای این سیاست، اعتراضات برخی آغاز شد.
ابن ابیالحدید، فراموشی سنت پیامبر و طولانی شدن زمان خلافت عمر را علت اصلی مخالفت با سیاست امام دانسته و معتقد است: طولانی شدن دوره عمر و سیاست تبعیض مالی و عادت مردم به این رویه، دل مردم را از حب مال اشراب کرده بود. روش عثمان نیز در استحکام آن نقشی بسزا داشت. به همین دلیل، وقتی کار بهدست علی افتاد، با مخالفت جدی برخی از مردم مواجه شد. (ابن ابیالحدید، ج۷، [بیتا]، ص۴۲-۴۳)
پس از قتل عثمان و اصرار مردم به علی برای پذیرش حکومت، امام چون میدانست با مشکل تقسیم بیتالمال مواجه خواهد شد، همان ابتدا روش خود را در این خصوص بیان نمود و با مردم اتمام حجت کرد که مبادا فردا کسی بگوید: «حرمنا علی بن ابیطالب حقوقنا»؛ (ابن ابیالحدید، ج۷، [بیتا]، ص۳۶/ مجلسی، ج۳۲، ۱۳۶۳، ص۱۴۷) علی ما را از حقوقمان محروم کرد.
روز بعد از بیعت، حضرت به عبیدالله بن ابیرافع دستور داد به هر یک از مسلمانان از سرخ و سیاه، سه دینار از بیتالمال بپردازد. (ابن ابیالحدید، ج۷، [بیتا]، ص۳۸/ ابن عقده کوفی، ۱۴۲۴ق، ص۹۱/ مجلسی، ج۳۲، ۱۳۶۳، ص۱۸) در همین زمان، فریاد اعتراض برخی بلند شد. حضرت در پاسخ به اعتراضها، بر مبنای خود در تقسیم بیتالمال بر اساس کتاب خدا و سیره رسول اکرم، تأکید کرد. طلحه و زبیر به حضرت اعتراض داشتند که تو چرا برخلاف عمر بن خطاب بیتالمال را تقسیم میکنی؛ امام نیز در برابر این اعتراضها با آنان احتجاج میکرد و میفرمود: همه ما شاهد بودیم که رسول خدا این گونه عمل میکرد؛ چنانکه کتاب خدا نیز همینگونه دستور میدهد. (ابن عقده کوفی، ۱۴۲۴ق، ص۹۴ و ص۴۸۵-۴۸۶/ شیخ طوسی، ۱۴۱۴ق، ص۷۳۲/ ابن ابیالحدید، ج۷، [بیتا]، ص۴۱)
امام علی فرمود: «أَفَسُنَّه رَسُولِ اللَّهِ أَوْلی بِالِاتِّبَاعِ عِنْدَکُمَا أَمْ سُنَّه عُمَرٍ؟»؛ (مغربی، ج۱، ۱۴۰۹ق، ص۳۸۴/ محمودی، ج۱، ۱۳۹۶ق، ص۲۲۹) آیا روش و سنت رسول خدا نزد شما دو نفر شایسته پیروی است یا روش عمر؟ و بنا به نقلی، به آنان فرمود: این اموال متعلق به بیتالمال است و من امین مردمم. اگر میخواهید، به منبر بروم و آنچه از بیتالمال میخواهید، از مردم درخواست کنم. اگر اجازه دادند، به شما میدهم.[۳۷] (شیخ مفید، ۱۴۱۳ق، ص۱۶۴)
سهل بن حنیف با اعتراض به علی گفت: ای امیر مؤمنان! این شخص تا دیروز غلام من بوده و امروز آزاد شده است؛ آیا به او نیز همین را میدهی که سهم من است؟! علی فرمود: سهم او با تو برابر است. (ابن ابیالحدید، ج۷، [بیتا]، ص۳۸/ ابن عقده کوفی، ۱۴۲۴ق، ص۹۱/ مجلسی، ج۳۲، ۱۳۶۳، ص۱۸) نقل شده است: «دو زن نزد امام علی آمدند و اظهار فقر و نداری کردند. امام فرمود: وظیفه ما این است که در صورت درستی سخنتان، به شما کمک کنیم. آنگاه مردی را به بازار فرستاد تا بر آنان پیراهن و غذا بخرد و به هر یک از آنها صد درهم بدهد. یکی از دو زن لب به اعتراض گشود و گفت: من عربم؛ در حالیکه این زن از موالی است؛ چرا باید با ما یکسان رفتار شود؟ پاسخ امام این بود که در کتاب خدا هیچ فضلی برای فرزندان اسماعیل بر فرزندان اسحاق ندیده است.[۳۸] (بیهقی، ج۶، [بیتا]، ص۳۴۹/ متقی هندی، ج۶، [بیتا]، ص۶۱۰) امهانی، خواهر آن حضرت، برای گرفتن عطایش نزد امام آمد و آن حضرت بیست درهم به او داد. کنیز عجمی امهانی هم نزد امام آمد و آن حضرت به او نیز بیست درهم داد. وقتی امهانی از این امر خبردار شد، خشمگین و معترضانه نزد امام رفت. پاسخ امام در برابر او همین بود که او در قرآن برتری عرب را بر عجم ندیده است. (شیخ مفید، [بیتا]، ص۱۵۱/ شیخ صدوق، ج۱، ۱۴۱۳، ص۳۲۳)
اعتراضها چنان جدی بود که امیرالمؤمنین حتی مجبور شد در این رابطه با صحابه سخن بگویید و در سخنانی مفصل، آنان را به پیروی از قرآن و روش نبی مکرم اسلام فرا خواند. آن حضرت با اشاره به اینکه ملاک برتری تنها به تقوا و پرهیزگاری است، فرمود: «یَا مَعَاشِرَ الْمُسْلِمینَ، أَتَمُنُّونَ عَلَی اللَّهِ وَ عَلی رَسُولِهِ بِإِسْلَامِکُم» (حرانی، ۱۳۶۳، ص۱۸۳-۱۸۴) ای گروه مهاجر و انصار! آیا با اسلام خود بر خدا و رسول منت میگذارید؟
جدی شدن مخالفت با این روش ـ که بیشتر از جانب اشراف بود ـ سبب شد عدهای از یاران امام علی درخواست کنند تا اشراف عرب را بر دیگران برتری دهد و مدتی با آنان مدارا کند و زمانی که کاملاً بر امور مسلط شد، عدالت را در میان همه رعایت کند و بیتالمال را بهطور مساوی تقسیم نماید؛ اما حضرت پیشنهاد آنان را نپذیرفت و فرمود: آیا به من دستور میدهید که پیروزی را با ستم بهدست آورم؟ هرگز چنین نخواهد شد. بهخدا اگر این مال از آن خودم بود، آن را بهطور مساوی میان آنان تقسیم میکردم؛ چگونه این کار را نکنم، در حالی که مال، مالالله است؟[۳۹] (همان، ص۱۸۵/ ثقفی کوفی، ج۱، ۱۳۵۳، ص۷۵/ دینوری، ج۱، ۱۴۱۰ق، ص۱۷۴/ ابن ابیالحدید، ج۲، [بیتا]، ص۲۰۳)
پی نوشت:
[۱]. حضرت میفرماید: «إِنَّمَا هِیَ مَتَاعُ أَیَّامٍ قَلَائِلَ ـ یَزُولُ مِنْهَا مَا کَانَ کَمَا یَزُولُ السَّرَابُ ـ أَوْ کَمَا یَتَقَشَّعُ السَّحَاب».
[۲]. آن حضرت در پاسخ به عبدالرحمن بن عوف ـ که پیشنهاد کرده بود با عمل به کتاب خدا و سنت پیامبر و سیره شیخین، با آن حضرت بیعت خواهد کرد ـ فرمود: «بل علی کتاب الله وسنه رسوله واجتهاد رأیی».
[۳]. «ولالفیتم دنیاکم عندی اهون من عفطه عنز».
[۴]. «وَ اللَّهِ لَدُنْیَاکُمْ هَذِهِ ـ أَهْوَنُ فِی عَیْنِی مِنْ عِرَاقِ خِنْزِیرٍ فِی یَدِ مَجْذُومٍ».
[۵]. «وَ إِنَّ دُنْیَاکُمْ عِنْدِی لَأَهْوَنُ مِنْ وَرَقَه فِی فَمِ جَرَادَه تَقْضَمُهَا».
[۶]. «… لکن لنردّ المعالم من دینک، ونظهر الإصلاح فی بلادک، فیأمن المظلومون من عبادک، وتقام المعطّله من حدودک». همچنین در سخنی مشابه فرموده است: «اللهم إنک تعلم أنی لم أرد الإمره، ولا علو الملک والرئاسه، وإنما أردت القیام بحدودک والأداء لشرعک، و وضع الأمور فی مواضعها وتوفیر الحقوق علی أهلها ـ و المضی علی منهاج نبیک ـ وإرشاد الضال إلی أنوار هدایتک». (ابن ابیالحدید، ج۲۰، ۱۳۷۸ق، ص۲۹۹)
[۷]. «وأیم اللّه لأنصفنّ المظلوم من ظالمه».
[۸]. «اَلَّذِلیلُ عِنْدی عَزیزٌ حَتّی آخُذَ الْحَقَّ لَهُ وَالْقَوِی عِنْدِی ضَعِیفٌ حَتّی آخُذَ الْحَقَّ مِنْهُ».
[۹]. «ثُمَّ تَدَاکَکْتُمْ عَلَیَّ تَدَاکَّ الْإِبِلِ الْهِیمِ عَلَی حِیَاضِهَا یَوْمَ وِرْدِهَا…»
[۱۰]. «أیها الرجلان، قد وقعتما فی أمر عثمان، فخلیا عن أنفسکما».
[۱۱]. ابن ابیالحدید مینویسد: «کلمات علی مبنی بر شکایت از دیگران و اینکه حق مسلم او به ظلم گرفته شده، به حد تواتر نقل شده و مؤید نظر امامیه است که میگویند: علی با نص مسلّم تعیین شده است و هیچکس حق نداشت به هیچ عنوان بر مسند خلافت قرار گیرد؛ ولی نظر به اینکه حمل این کلمات بر آنچه که از ظاهر آنها استفاده میشود، مستلزم تفسیق یا تکفیر دیگران است، لازم است ظاهر آنها را تأویل کنیم. (فإن حمله علی الاستحقاق بالنص تکفیر أو تفسیق لوجوه المهاجرین و الأنصار).
[۱۲]. مستندات این امور، در ادامه ذکر خواهد شد.
[۱۳]. «انی تارک فیکم الثقلین…لن یفترقا…».
[۱۴]. حضرت میفرماید: «…واعلموا أنّکم صرتم بعد الهجره أعراباً، و بعد الموالاه أحزاباً. ما تتعلّقون من الإسلام إلّا باسمه، ولا تعرفون من الإیمان إلا رسمه».
[۱۵]. «وقد ترون عهود اللّه منقوضه فلا تغضبون».
[۱۶]. «وَاعْلَمُوا رَحِمَکُمُ اللَّهُ أَنَّکُمْ فِی زَمَانٍ الْقَائِلُ فِیهِ بِالْحَقِّ قَلِیلٌ…».
[۱۷]. حضرت درنامه ای به مالک اشتر مینویسد: «فَإِنَّ هَذَا الدِّینَ قَدْ کَانَ أَسِیراً فِی أَیْدِی الْأَشْرَارِ یُعْمَلُ فِیهِ بِالْهَوَی وَ تُطْلَبُ بِهِ الدُّنْیَا»؛ این دین اسیر دست اشرار، و وسیله هوسرانی و دنیاطلبی گروهی بوده است.
[۱۸]. «واعلموا انّی ان اجبتکم رکبت بکم ما اعلم و لم اصغ الی قول القائل و عتب العاتب»
[۱۹]. «اراهم السبیل واقام لهم الدین اذا اعوج».
[۲۰]. نماز نافله در شبهای ماه مبارک رمضان.
[۲۱]. عمر درباره این نماز میگفت: «نعم البدعه هذه».
[۲۲]. «لم اکن لادع سنه رسول الله بقول احد من الناس».
[۲۳]. عمر دستور داده بود: «اقلّوا الروایه عن رسول الله».
[۲۴]. «وما کانوا یبالون فی أمثال هذا من مخالفه نصوصه إذا رأوا المصلحه فی غیرها».
[۲۵]. عمر گفت: «متعتان کانتا علی عهد رسول اللَّه و أنا أنهی عنهما و أُعاقب علیهما: متعه الحجّ و متعه النساء». شهید مطهری به نقل از کاشفالغطاء مینویسد: «خلیفه از آن جهت به خود حق داد این موضوع (متعه) را قدغن کند که تصور میکرد این مسئله داخل در حوزه اختیارات ولیامر مسلمین است. هر حاکم و ولیامری میتواند از اختیارات خود بهحسب مقتضای عصر و زمان در این گونه امور استفاده کند». (مطهری، ۱۳۸۵، ص۸۰)
[۲۶]. علامه شرفالدین در کتاب النص و الاجتهاد، به نمونههای زیادی از این دست اشاره کرده است.
[۲۷]. کعبالاحبار، ابوهریره، وهب بن منبه، تمیم دارمی و عبدالملک بن عبدالعزیز بن جریح، از برجستهترین قهرمانان ساختن افسانهها بودهاند.
[۲۸]. «وَلَکُمْ عَلَیْنَا الْعَمَلُ بِکِتَابِ اللَّهِ تَعَالَی وَ سِیرَه رَسُولِ اللَّهِ».
[۲۹]. «وَمَا أُحْدِثَتْ بِدْعَه إِلَّا تُرِکَ بِهَا سُنَّه».
[۳۰]. «لَقَدْ عَمِلَ الْوُلَاه قَبْلِی بِاُمُورٍ عَظِیمَه خَالَفُوا فِیهَا رَسُولَ اللَّهِ… حَتَّی أَبْقَی وَحْدِی».
[۳۱]. «لو ان بیدی مفاتیح الجنه لاعطیتها بنی امیه».
[۳۲]. حضرت علی در بیانی در این زمینه فرموده است: «یلعب به مروان فصار سیّقه له یسوقه حیث یشاء».
[۳۳]. «…اتخذ بطانه اهل غش لیس منهم احد الا قد تسبب بطائفه من الارض یأکل خراجها و یستذل أهلها».
[۳۴]. «سَاَجْهَدُ فی اَن اُطَهِّرَ اْلاَرْضَ مِن هذَا الشَّخْصِ…».
[۳۵]. حضرت علی در حدیثی فرموده است: «واللّه ما تنقم منّا قریش الّا أنّ اللّه اختارنا علیهم».
[۳۶]. او در نامهای به زبیر، از بیعت گرفتن خویش از اهل شام برای وی خبر داد و از او خواست تا زودتر از علی، بصره و کوفه را تصرف کند. وی در همین نامه، از بیعت خویش با طلحه بعد از زبیر خبر داد.
[۳۷]. «فَإِنْ شِئْتُمَا رَقِیتُ الْمِنْبَرَ وَسَأَلْتُهُمْ ذَلِکَ مِمَّا شِئْتُمَا فَإِنْ أَذِنُوا فِیهِ فَعَلْت».
[۳۸]. «انی نظرت فی کتاب اللّه عز وجل فلم أر فیه فضلا لولد اسماعیل علی ولد إسحاق علیهما الصلاه و السّلام».
[۳۹]. «أتامرونی ان اطلب النّصر بالجور فیمن ولّیت علیه من اهل الاسلام…».
مراجع
٭ قرآن کریم.
۱. ابن ابیالحدید، شرح نهج البلاغه، بیروت، دار احیاء الکتب العربیه، ۱۳۷۸ق.
۲. ابن ابیشیبه، المصنف، بیروت، دارالفکر، ۱۴۰۹ق.
۳. ابن اثیر، الکامل، بیروت، دار صادر، ۱۳۸۵ق.
۴. ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفه الصحابه، بیروت، دارالفکر، 1409ق.
۵. ابن العبری، تاریخ مختصر الدول، بیروت، دارالشرق، ۱۹۹۲م.
۶. ابن اعثم کوفی، الفتوح، بیروت، دارالاضواء، ۱۴۱۱ق.
۷. ابن حبان، الثقات، هند، مؤسسه الکتب الثقافیه، ۱۳۹۳ق.
۸. ابن حزم، الاحکام فی اصول الاحکام، [بیجا]، ذکریا علی یوسف، [بیتا].
۹. ابن خلدون، عبدالرحمن، تاریخ ابن خلدون، چاپ دوم، بیروت، دارالفکر، ۱۴۰۸ق.
۱۰. ابن سعد، الطبقات الکبری، بیروت، دارالکتب العلمیه، [بیتا].
۱۱. ابن شهرآشوب، المناقب، قم، علامه، ۱۳۷۹.
۱۲. ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۵ق.
۱۳. ابن عقده کوفی، فضائل امیرالمؤمنین، قم، دلیل ما، ۱۴۲۴ق.
۱۴. ابن کثیر، اسماعیل، تفسیر ابن کثیر،بیروت، دارالمعرفه، ۱۴۱۲ق.
۱۵. ـــــــــــــ ، البدایه و النهایه، بیروت، دارالفکر، ۱۴۰۷ق.
۱۶. ابن مسکویه، تجارب الامم، چاپ دوم، تهران، سروش، 1379.
۱۷. احمد بن حنبل، مسند احمد، بیروت، دار صادر، [بیتا].
۱۸. اربلی، کشف الغمه فی معرفه الائمه، قم، رضی، ۱۴۲۱ق.
۱۹. اسکافی، ابوجعفر محمد بن عبدالله، المعیار و الموازنه، بیروت، [بینا]، ۱۴۰۲ق.
۲۰. بحرانی، ابن میثم، شرح مئه کلمه، قم، جامعه مدرسین، [بیتا].
۲۱. بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح بخاری، بیروت، دارالفکر، [بیتا].
۲۲. بکری، عبدالرحمن، عمر بن خطاب، بیروت، الارشاد، [بیتا].
۲۳. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۷ق.
۲۴. ــــــــــــــ ، فتوح البلدان، بیروت، دار و مکتبه الهلال، ۱۹۸۸م.
۲۵. بیهقی، احمد بن حسین، السنن الکبری، بیروت، دارالفکر، [بیتا].
۲۶. ثقفی کوفی، محمد بن ابراهیم، الغارات، تهران، انجمن آثار ملی، ۱۳۵۳.
۲۷. جعفریان، رسول، تاریخ و سیره سیاسی امام مؤمنان علی بن ابیطالب، چاپ پنجم، قم، دلیل ما، ۱۳۸۸.
۲۸. جعفری، یعقوب، تفسیر کوثر، قم، هجرت، ۱۳۷۶.
۲۹. حرانی، ابن شعبه، تحف العقول، چاپ دوم، قم، جامعه مدرسین، ۱۳۶۳.
۳۰. حلی، ابن ادریس، مستطرفات السرائر، چاپ دوم، [بیجا]، مطبعه مؤسسه النشر الاسلامی، ۱۴۱۱ق.
۳۱. خضری، سیداحمدرضا، تشیع در تاریخ، قم، معارف، ۱۳۹۱.
۳۲. دینوری، ابن قتیبه، الامامه و السیاسه، بیروت، دارالاضواء، ۱۴۱۰ق.
۳۳. ــــــــــــــ ، غریب الحدیث، [بیجا]، دارالکتب العلمیه، ۱۴۰۸ق.
۳۴. ــــــــــــــ ، المعارف، چاپ دوم، القاهره، الهیئه المصریه العامه للکتاب، ۱۹۹۲م.
۳۵. دینوری، ابوحنیفه، اخبار الطوال، قم، منشورات الرضی، ۱۳۶۸.
۳۶. ذهبی، شمسالدین، تاریخ الاسلام، بیروت، دارالکتاب العربی، ۱۴۰۹ق.
۳۷. رشید رضا، تفسیر المنار، بیروت، دارالمعرفه، [بیتا].
۳۸. زرینکوب، عبدالحسین، بامداد اسلام، تهران، امیرکبیر، ۱۳۸۵.
۳۹. الزیعلی، جمالالدین، نصب الرایه لاحادیث الهدایه، قاهره، دارالحدیث، ۱۴۱۵ق.
۴۰. سبط بن جوزی، تذکره الخواص، قم، منشورات الشریف الرضی، ۱۴۱۸ق.
۴۱. سجستانی، ابیداوود، سنن ابیداوود، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۰ق.
۴۲. سید بن طاووس، الطرائف، قم، خیام، ۱۴۰۰ق.
۴۳. ــــــــــــــ ، کشف المحجه، نجف، المطبعه الحیدریه، ۱۳۷۰.
۴۴. سید رضی، نهجالبلاغه (صبحی صالح)، قم، مؤسسه دارالهجره، [بیتا].
۴۵. سید مرتضی، رسائل المرتضی، قم، دارالقرآن، ۱۴۰۵ق.
۴۶. ــــــــــــــ ، تنزیه الانبیاء، چاپ دوم، بیروت، دارالاضواء ۱۴۰۹ق.
۴۷. سیوطی، جلالالدین، درالمنثور، قم، کتابخانه آیتالله مرعشی نجفی، ۱۴۰۴ق.
۴۸. شهیدی، سیدجعفر، علی از زبان علی یا زندگانی امیر مؤمنان علی، چاپ۳۳، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ۱۳۸۸.
۴۹. ــــــــــــــ ، ترجمه نهجالبلاغه، چاپ چهاردهم، تهران، علمی و فرهنگی، ۱۳۷۸.
۵۰. شافعی، محمد بن طلحه، مطالب السئول فی مناقب آل الرسول، بیروت، البلاغ، ۱۴۱۹ق.
۵۱. شیخ صدوق، علل الشرایع، [بیجا]، المکتبه الحیدریه، ۱۳۸۶.
۵۲. ــــــــــــــ ، من لا یحضره الفقیه، چاپ دوم، قم، جامعه مدرسین، ۱۴۱۳ق.
۵۳. شیخ طوسی، الامالی، قم، دارالثقافه، ۱۴۱۴ق.
۵۴. شیخ مفید، الارشاد، قم، کنگره شیخ مفید، ۱۴۱۳.
۵۵. ــــــــــــــ ، الاختصاص، قم، جامعه مدرسین، [بیتا].
۵۶. ــــــــــــــ ، الافصاح، قم، مرکز موسسه البعثه للطباعه و النشر، ۱۴۱۲ق.
۵۷. ــــــــــــــ ، الجمل و النصره لسید العتره فی حرب البصره، قم، کنگره شیخ مفید، ۱۴۱۳ق.
۵۸. ــــــــــــــ ، الکافئه، چاپ دوم، بیروت، دارالمفید، ۱۴۱۴ق.
۵۹. صنعانی، عبدالرزاق، المصنف، بیروت، المجلس العلمی، ۱۳۹۰ق.
۶۰. طبرانی، سلیمان بن احمد، المعجم الکبیر، چاپ دوم، قاهره، مکتبه ابن تیمیه، [بیتا].
۶۱. ــــــــــــــ ، المعجم الاوسط، قاهره، دارالحرمین، ۱۴۱۵ق.
۶۲. طبری، محمد بن جریر (الشیعی)، المسترشد، تهران، مؤسسه الثقافه الاسلامیه، ۱۴۱۵ق.
۶۳. ــــــــــــــ ، تاریخ الامم و الملوک، چاپ دوم، بیروت، دارالتراث، ۱۳۸۷ق.
۶۴. طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج، نجف، دارالنعمان، ۱۳۸۶ق.
۶۵. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، بیروت، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، ۱۴۱۵ق.
۶۶. عیاشی سمرقندی، محمد بن مسعود، تفسیر العیاشی، تهران، المکتبه العلمیه الاسلامیه، [بیتا].
۶۷. قاضی ابن البراج، المهذب، قم، جامعه مدرسین، ۱۴۰۶ق.
۶۸. قندوزی حنفی، سلیمان بن ابراهیم، ینابیع الموده، بیجا، دارالاسوه، ۱۴۱۶ق.
۶۹. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، چاپ دوم، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۸۹.
۷۰. کوفی، محمد بن سلیمان، مناقب الامام امیرالمؤمنین، قم، مجمع الثقافه الاسلامیه، [بیتا].
۷۱. اللیثی الواسطی، علی بن محمد، عیون الحکم و المواعظ، [بیجا]، دارالحدیث، ۱۳۷۶.
۷۲. مالکی، ابن صباغ، الفصول المهمه، قم، دارالحدیث، ۱۴۲۲ق.
۷۳. متقی هندی، کنز العمال، بیروت، مؤسسه الرساله، [بیتا].
۷۴. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، تهران، اسلامیه، ۱۳۶۳.
۷۵. محمودی، محمدباقر، نهجالسعاده، بیروت، دارالتعارف للمطبوعات، ۱۳۹۶ق.
۷۶. مسعودی، علی بن الحسین، مروج الذهب، چاپ دوم، قم، دارالهجره، ۱۴۰۹ق.
۷۷. مطهری، مرتضی، نظام حقوق زن در اسلام، تهران، صدرا، ۱۳۸۵.
۷۸. ــــــــــــــ ، سیری در نهجالبلاغه، چاپ۳۴، تهران، صدرا، ۱۳۷۶.
۷۹. مغربی، قاضی نعمان، شرح الاخبار، قم، جامعه مدرسین، ۱۴۰۹ق.
۸۰. مقدسی، مطهر بن طاهر، البدء و التاریخ، بورسعید، مکتبه الثقافه الدینیه، [بیتا].
۸۱. مکارم شیرازی، ناصر، پیام امام، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1375.
۸۲. ــــــــــــــ ، تفسیر نمونه، تهران، اسلامیه، ۱۳۷۴.
۸۳. نسائی، احمد بن شعیب، خصائص امیرالمؤمنین، قم، بوستان کتاب، ۱۳۸۲.
۸۴. نعمانی، محمد بن ابراهیم، الغیبه، تهران، مکتبه الصدوق، [بیتا].
۸۵. نویری، نهایه الارب فی فنون الادب، قاهره، دارالکتب الاسلامیه، ۱۴۲۳ق.
۸۶. نوری میرزاحسین، مستدرک الوسائل، چاپ دوم، [بیجا]، مؤسسه آلالبیت، ۱۴۰۸ق.
۸۷. سید رضی، نهجالبلاغه، صبحی صالح، قم، مؤسسه دارالهجره، [بیتا].
۸۸. هیثمی، نورالدین، مجمع الزوائد، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۰۸ق.
۸۹. واحدی، علی بن احمد، اسباب النزول، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۱ق.
یعقوبی، ابن واضح، تاریخ الیعقوبی، بیروت، دار صادر، ۱۳۷۵ق.
نویسنده:
یدالله حاجی زاده
فصلنامه شیعه شناسی شماره ۴۶
ادامه دارد…
برچسب ها :
ناموجود- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰