داستان آقای خاصِ انرژی یزدیها
هنوز ۳۰ سال دارد و هرچند زندگی مشترک را خیلی زود و البته با تلخ کامی و جدایی آغاز کرده اما آقای انرژی یزد اکنون با همسرش، زندگی خوش و خرمی دارد. محمد تختهدار در گفتوگو با خبرنگار ایسنا در مورد زندگی به اصطلاح متفاوتش میگوید: ۳۰ سالهام ولی دنیای بزرگسالی را از همان دوران کودکی آغاز
هنوز ۳۰ سال دارد و هرچند زندگی مشترک را خیلی زود و البته با تلخ کامی و جدایی آغاز کرده اما آقای انرژی یزد اکنون با همسرش، زندگی خوش و خرمی دارد.
محمد تختهدار در گفتوگو با خبرنگار ایسنا در مورد زندگی به اصطلاح متفاوتش میگوید: ۳۰ سالهام ولی دنیای بزرگسالی را از همان دوران کودکی آغاز کردم، در ۱۳ سالگی عاشق شدم، ۱۵ سالگی ازدواج کردم و در ۱۷ سالگی با صدور حکم رشد دادگستری، برای خودم حساب جاری باز کردم و با گرفتن دسته چک، مرد زندگی خودم شدم.
وی عشق و عاشقی آن دوران را متفاوت میداند و ادامه میدهد: ۱۳ ساله بودم که عاشق دختر داییام شدم، روزی این موضوع را با مادربزرگم(مادر پدرم) که اکنون در قید حیات نیست، در میان گذاشتم و او نیز آن را به سهولت با خانوادههایمان مطرح کرد.
وی میگوید: پدرم به خاطر علاقهی زیادی که به فرزندانش داشت و داییجان نیز که خود در سن کم ازدواج کرده بود، درخواست ازدواج من را به راحتی پذیرفتند و پس از آن، چنان خودم را با توجیه و شیرینزبانی در دل دایی و همسرش جا دادم که در ۱۵ سالگی، دخترشان را به ازدواج من درآوردند.
تختهدار عنوان میکند: ازدواج در سن پایین و شباهت زیاد ظاهری من و همسرم به یکدیگر، موضوعی بود که درک زن و شوهر بودن ما را برای بسیاری از اطرافیان سخت کرده بود و غالباً فکر میکردند ما خواهر و برادر هستیم.
وی به شغل پدرش در شرکت گوشت و خیال آسوده او و خانواده همسرش از نظر درآمد و شغل اشاره و عنوان میکند: از آنجایی که در کنار پدر مشغول کار بودم و او نیز خوشبختانه وضع مالی خوبی داشت، همیشه به لحاظ مالی از سوی پدرم تامین بودم.
ماجرای جدایی و ازدواج مجدد
وی میگوید: هر چند من و دختر داییام توانستیم زندگی خوبی را در همان سنین کم آغاز کنیم اما زندگی آنطور که تصور میکردیم، پیش نرفت و به دلیل اختلافاتی که با داییام پیدا کردم، به رغم علاقهی دو طرفه، جدایی از همسرم را در سن ۱۷ سالگی تجربه کردم.
تختهدار به جریان جالب جدایی از همسرش در دفترخانه نیز اشاره میکند و میگوید: کارکنان دفتر ثبت طلاق به لحاظ صمیمت خانوادهها و حتی با وجود مشاهده نامهی دادگاه برای طلاق، تا آخر تصور میکردند در مقابل دوربین مخفی قرار دارند.
وی در این خصوص اضافه میکند: همسرم با یک امضاء مهریه خود را بخشید و من هم با یک امضاء طلاقش دادم و به همین سادگی از هم جدا شدیم، خداحافظی کردیم و به دنبال زندگیمان رفتیم.
وی میگوید: البته دلمان تاب نیاورد و هفت، هشت ماه پس از طلاق هر هفته در خانه مادر بزرگم(مادر مادری) همدیگر را میدیدیم و زیر چشمی برای هم دست تکان میدادیم و هر چند زن و شوهر نبودیم ولی به عنوان پسرعمه و دختردایی با هم حرف میزدیم.
تختهدار ادامه میدهد: تنها رابط من و همسرم باجناقم جواد بود که علاقه زیادی برای ازدواج مجدد ما با هم داشت و بسیار هم برای تحقق آن تلاش کرد به طوری که ماجرای جدایی ما دوام زیادی نیاورد و با خبرهایی که جواد مبنی بر این که هر کدام از ما زندگی را تنها با همدیگر میخواهیم و حاضر به ازدواج با فرد دیگری نیستیم، من و همسرم مجدداً خواهان ازدواج با هم شدیم.
وی با بیان این که هر چند خانواده من همگی قصاب بودند و قصاب جماعت، مَشتی وار به این مسئله نگاه میکرد و میگفتند که این ازدواج دیگر فایدهای ندارد، اظهار میکند: با این حال، پدرم خوب با من همراهی میکرد و خدا را شکر که تلاشمان به بار نشست و من و همسرم بعد از چندین ماه جدایی، دوباره ازدواج کردیم.
آقای خاص که «فاطمه» دختر شیرینزبان هفت سالهاش را شادیبخش زندگی مشترکشان میداند، اظهار میکند: همسرم نه حسود است و نه حساس و از آنجایی که سالهاست از نوجوانی با هم بزرگ شدهایم، بیشتر از این که زن و شوهر باشیم با همدیگر رفیق هستیم، همیشه با هم راحت و رو راست و صادق بودهایم و همین دلیل اصلی زندگی خوب و شیرین ماست.
وی همچنین یاداور میشود: هر چند اوضاع مالی خانوادههایمان خوب است ولی از همان ابتدا ساده و به دور از تجملات بودیم و به زندگی سخت نگرفتیم تا زندگی هم به ما سخت بگیرد. به جای مجلس عروسی، پا تختی، لباس عروس و داماد به سوریه رفتیم و حتی بدون یک مجلس ساده و سفره عقد، زندگی مشترکمان را شروع کردیم.
تختهدار میگوید: خرید عروسی ما دور از تشریفات خانوادگی و به نوعی بچگانه بود، به تنهایی خرید کردیم، هیچ کسی را با خودمان به بازار نبردیم و چه تخفیفهایی هم که گرفتیم، شاید مغازهدارهای منصف یزدی از آنجایی که بچهسال بودیم، دلشان برایمان میسوخت، شاید هم فکر میکردند که عروس و داماد نیستیم یا شاید هم قیمتهایشان تفاوت چندانی با نرخ واقعی نمیکرد.
تختهدار در ادامه از سفرش به کربلای معلی در دوران تحصیلات ابتدایی به همراه پدر میگوید و اضافه میکند: آن دوران کمتر کسی فرزندش را به همراه خود به کربلا میبرد و همین موضوع باعث شد تا سفرم به کربلا بیشتر از ۵ دلار برای پدرم هزینه نداشته باشد.
وی از سفر ماندگار و خاطرهانگیز دیگری با پدرش به سرزمین وحی در دوره تحصیلی راهنمایی یاد میکند و میگوید: در آن دوران عربستان سعودی احترام خاصی برای پاسداران انقلاب اسلامی به عنوان سربازان امام خمینی(ره) قائل بود، به همین خاطر و از آنجایی که پدرم به دلیل معلولیت و نوع پوشش و ظاهر شبیه آنان بود، در فرودگاه جده بدون بازرسی و با احترام ویژهای توسط یکی از افسران سعودی همراهی شد و زمانی که از او سئوال کردند که آیا تو عسکر خمینی(سرباز خمینی) هستی؟ پاسخ داد: «همهی ما، سرباز خمینی(ره) هستیم.»
وی ادامه میدهد: در جریان همین اتفاق نیز پدرم تنها کسی بود که با امیر قطر و گارد حفاظتی پادشاه وقت، طواف کعبه را انجام داد و من هم در آن سفر مهیج و متفاوت با فوتبالیستهای بزرگ تیم ملی کشورمان که در حال طواف بودند، از نزدیک ملاقات کردم.
آقای انرژی یزد عنوان میکند: من همه چیزم را از پدرم دارم، حتی آنقدر بچه بابایی بودم که در دوران سربازی هم فرماندهمان در تماس با پدرم گفته بود؛ «پسرت برخلاف همه سربازان، بچه بابایی است! »
تختهدار در ادامهی صحبتهایش با اشاره به این که در دوران مدرسه و سربازی همیشه با ادعای «من گوینده هستم» شناخته میشدم، میگوید: وقتی سراغ آرزوهایم میروم، به خاطر میآورم که همیشه با اندیشه رسیدن به آنها زندگی کردهام و شاید به همین خاطر هم از میان چند هزار داوطلب گویندگی، برگزیده شدم.
وی همینطور اضافه میکند: «پیولیج کولینا» داور بینالمللی فوتبال الگو و شخصیت محبوب زندگیام بوده و به همین دلیل همیشه سرم را میتراشم و تنها تفاوتمان، ریش و سبیلی است که من دارم و او ندارد!
وی در این رابطه میگوید: این که روزی مثل این داور فوتبال مطرح جهان، من هم داور شوم و در حرفه داوری به یک شخصیت مطرح تبدیل شوم نیز از آرزوهایم بود و هر چند مثل او معروف نشدم اما در حال حاضر از داوران ملی فدراسیون ورزشهای رزمی و داور ملی فدراسیون کونگ فو و هنرهای رزمی هستم.
تختهدار با بیان این که داستان داور رزمی شدن هم خودش حکایت دیگر و متفاوتی است، تصریح میکند: به دنبال علاقهام به ورزشهای رزمی و با توجه به سوابق ورزشی کاملاً تصادفی در کلاسهای داوری شرکت کردم و پس از آن تصمیم گرفتم که تیم داوری تشکیل دهم ولی به دلیل برخی سنگاندازیها که البته در جامعهی ما هم طبیعی است و عمدتاً برخوردهای بد جامعه ورزشهای رزمی، مسئولیتهای ورزشیام را از دست دادم.
وی ادامه میدهد: البته کلاغ قصه همین جا به آخر نرسید و من با سختی زیاد توانستم بعد از استعفا از ریاست کمیته داوران کیک بوکسینگ فول کنتاکت (wkf) کشور در مسابقات انتخابی تیم ملی کونگ فو گرات سان با توجه به عملکرد عالی تیم داوری «استایل آزاد»، لوح داور سال این سبک را کسب کنم و بدین ترتیب ریاست شورای عالی داوران کونگفو گرات سان کشور را برعهده گرفتم.
راننده تاکسی شدن برای در بین مردم بودن
تختهدار که به گفتهی خودش هنوز هم مخارج زندگیاش را از طریق پدرش تامین میکند و از رانندگان تاکسی شهر یزد هم هست، در این مورد میگوید: پدرم معتقد است که داراییهایش باید برای فرزندانش خرج شود، آن هم زمانی که زنده هست نه پس از مرگش!
وی در باره کسب و کار با تاکسی هم میگوید: تاکسیرانی را به واسطه یک معامله از سن ۲۷ سالگی، پیشهی خود کردم به طوری که پس از سربازی و به طور اتفاقی در معاملهای صاحب تاکسی شدم و هر چند پس از دو سه ماه آن را فروختم اما انگیزهای شد تا دوباره به سمت این شغل بازگردم.
وی از تاکسی نو و تمیز خود تعریف و اضافه میکند: در واقع از تاکسی برای بین مردم بودن و از جنس مردم بودن استفاده میکنم و به دل خیابانهای شهر میزنم.
نیمه پر لیوان آقای خاص انرژی شهرمان
از تختهدار در مورد معروفیتش به عنوان آقای خاص انرژی در یزد میپرسیم و او میگوید: برگردیم به خانه اول و آقای خاص شدن. شاید یکی از دلایلش، اجراهای صمیمانه و خودمانیام باشد و تفاوتی که بین مردم و مسئولان نمیگذارم.
وی ادامه میدهد: همیشه نیمهی پر لیوان را میبینم و معتقدم مسئولان از جنس مردم هستند و باید در جمع مردم هم احساس راحتی و خودمانی کنند، به همین دلیل با آنها خیلی خودمانی به گفتوگو میپردازم.
وی بیان میکند: توی زندگی هم هیچ وقت مشکلی نداشتم، نه برای این که همیشه خانوادهدار بودم و پدر داشتم و تامین میشدم، بلکه برای این بود که همیشه نیمه پر لیوان زندگیام را میدیدم و صبر زیاد و توکل به خدا را دو عنصر اصلی پیشرفت زندگیام میدانم.
از این یزدی موفق میپرسیم «جوانانی که پشتوانه مالی ندارند و کار و کاسبی درستی هم ندارند، چگونه میتوانند موفق شوند؟» و او میگوید: حتما راهی هست! اما این سوال را باید دولتمردان پاسخ دهند .
تختهدار که اکنون اجرای افزون بر نیمی از برنامههای ورزشی یزد را برعهده دارد، در پایان اولینها و آدمهای مهم و خاص زندگیاش بجز خانوادهاش را معرفی و تصریح میکند: «کمال حرزاده» رییس اسبق هیات ورزشهای رزمی یزد، «مهدی پیمانفر» و «محمد طائفی» از تهیهکنندگان سیمای یزد، «سید حسین سیدعربی» رییس هیات ورزشهای همگانی یزد، «امید حسین مرشدی» تهیهکننده رادیوی یزد و «امین سامعی» در بخش خبر ورزشی، کسانی بودند که هر کدام به نوعی با اعتمادهایشان، من را در مسیر موفقیت کمک کردند.
مصاحبه از فاطمه رهبر یزدی، خبرنگار ایسنا
انتهای پیام
برچسب ها :
ناموجود- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰