ریشه های روایت های بعضا متضاد از عاشورا
ماهنامه نسیم بیداری: مسئله اصلی ما در این پرسش ها پرداختن به عنصر روایت گری در ماجرای عاشورا است. ما به دنبال این مسئله هستیم تا در طی مصاحبه دریابیم که برداشت ها و روایت های بعضا متضاد از عاشورا در چه بستری وقوع پیدا کرده است؛ مثلا چرا برای قشری، عاشورا نمادی از جهاد
ماهنامه نسیم بیداری: مسئله اصلی ما در این پرسش ها پرداختن به عنصر روایت گری در ماجرای عاشورا است. ما به دنبال این مسئله هستیم تا در طی مصاحبه دریابیم که برداشت ها و روایت های بعضا متضاد از عاشورا در چه بستری وقوع پیدا کرده است؛ مثلا چرا برای قشری، عاشورا نمادی از جهاد و جنگ می شود و برای دیگری، عاشورا نماد انسان سازی و تفسیری اخلاقی از آن دارد و یا برای قشر دیگر، نمادی از امر به معروف و نهی از منکر.
به نظر شما دلیل اصلی تکثر روایت ها درباره عاشورا و واقعه کربلا چیست؟
– طرح بحث بسیار جالب و ارزشمندی است. این بحث را در باب هر رویدادی از جمله واقعه عاشورا می توان مطرح نمود. عوامل مختلفی نقش دارند تا یک روایت (narrative) زاده شود. روایت از توالی (sequence) رویدادها سخن می گوید و هر روایتی پی رنگ (plot) یا طرح خاصی از این رویدادها می سازد و معنای خاصی به هر رویداد و کنش کنش گران ذی مدخل در آن رویداد می دهد اما به نظر می رسد دست کم چهار عامل نقش مهم تری در آفریده شدن یک روایت دارند که من آنها را که به هم پیوند دارند، یک به یک توضیح می دهم:
الف) میزان داده هایی که روایت گر (narrator) در مورد یک رویداد دارد، در نحوه روایت گری او نقش دارد. مثلا در متون اسلامی آمده است که پیامبر در باب دختر کوچک شان حضرت فاطمه سخنی به این مضمون فرموده اند که «فاطمه پاره تن من است، هر کس فاطمه را بیازارد مرا آزرده است و هر کس مرا بیازارد خدا را آزرده است».
اهل سنت در آثار خود (مثلا صحیح بخاری، صحیح مسلم و سنن ابی داود) شأن صدور این سخن را چیزی می دانند و اهل تشیع نیز در کتب خود شأن صدور آن را چیز دیگری بیان می کنند و لذا تفسیرشان از این حدیث زمین تا آسمان با هم تفاوت می یابد و دفاع پیامبر از فرزند کوچک شان معنای بسیار متفاوتی پیدا می کند. بنابراین داده های تاریخی که ما در دست داریم و این که کدام شان را در کانون توجه قرار می دهیم، روایت مان تغییر می یابد. اگر ما بدانیم که این سخن در چه وضعیتی و پس از چه رخدادی درباره ایشان گفته شده است، درک دقیق تر و درست تری از سخن پیدا خواهیم کرد.
مثلا اگر (مطابق کتب اهل سنت) یکی از اعضای خانواده حضرت فاطمه ایشان را آزرده باشد، این سخن یک معنایی خواهد داشت و اگر دشمنان شخصی حضرت فاطمه ایشان را آزرده باشند یک معنایی دارد و نیز اگر مخالفان یا دشمنان عقیدتی حضرت فاطمه (نزدیک به روایت شیعی ایشان را آزرده باشند، این سخن معنای دیگری خواهد یافت. چه بسا یکی دلالت شخصی و زمینه مند داشته باش د و دیگری دلایل عام و فرازمینه ای. پس نوع داده ها و اطلاعاتی که روایت گر در باب یک رویداد و یا یک سخن داشته باشد، روایتی که ساخته می شود و معنایی که بدان داده می شود تفاوت خواهد کرد. هر قدر که روایت گر به جزییات بیشتری دسترسی داشته باشد و آن را در روایت گری اش داخل کند، روایت اش متفاوت خواهد شد.
ب) اما گاهی ممکن است داده هایی که دو روایت گر در مورد یک رویداد دارند یکسان باشد. با این حال روایت های شان باز هم با هم تفاوت پیدا کند و دو روایت متفاوت ساخته شود. لذا اگرچه نوع و میزان داده هایی که روایت گر در اختیار دارد، مهم است اما تعیین کننده نهایی نیست. عامل مهم تر از داده ها، روش بررسی و تحلیل داده ها است. این که روایت گر با چه روشی داده ها را گرد می آورد و کنار هم می گذارد و تفسیر می کند در نوع روایت گری او دخیل است.
روش تعیین می کند که کدام داده و اطلاعات برای تحلیل و تفسیر برگزیده شود و کدام داده کم اهمیت تلقی گردد. به عنوان مثال، در مطالعه تاریخی روش های گوناگونی برای نگریستن به پدیده ای تاریخی وجود دارد که به کارگیری هر یک از آنها می تواند نتایج متفاوتی به بار بیاورد و روایت را دگرگون سازد. به عنوان مثال، این که شما نگرش خرد تاریخ نگرانه به پدیده داشته باشید یک نتیجه ای خواهد داد و نگرش از منظر مثلا تاریخ اجتماعی نتیجه ای دیگر.
ج) ما مهم تر از روش نگریستن به داده ها و تحلیل و تفسیر آن، رویکردی (approach) است که روایت گر اختیار کرده است. چه بسا مثلا روش تاریخی واحدی برای تحلیل و تفسیر یک رویداد متفاوت به کار گرفته شود، اما باز هم روایت های مختلفی شکل بگیرد. این که روایت گر به پدیده ای چون عاشورا، درون دینی بنگرد یا برون دینی، نتایج کاملا متفاوتی به بار خواهد آورد. رویکرد روایت گر از یک سو وابسته است به پرسش ها و مسائل او و جامعه اش و از سوی دیگر به تربیت فکری و علائق نظری و عملی اش.
د) مورد بعدی منظر (view)، نظرگاه (point of view)، یا چشم اندازی (perspective) است که روایت گر از آن می نگرد. این که روایت گر از کدام منظر به رویدادها می نگرد اهمیت اساسی دارد و سبب شکل گیری روایت ویژه ای می شود لذا ما می بینیم که در درون هر یک از رویکردها (اعم از درون دینی و برون دینی) روایت های مختلفی از عاشورا ساخته می شود. مثلا در درون رویکرد دینی چشم اندازهای عرفانی، فقهی، اسطوره ای، اخلاقی و غیره، چشم اندازها را پیش فرض های ما و تعلقات و زمینه های معرفتی ما که تربیت فکری مان را ساخته اند، شکل می دهند.
ه) مورد بعدی که اهمیتی اساسی دارد، علایق عملی روایت گر است. روایت گران رویدادهای تاریخی چه بسا علایق عملی دارند و به روایت گری تاریخ می پردازند تا از آنها برای پاسخ دادن به مسائل اینجا و اکنون پاسخ بدهند. بنابراین، روایت گرانِ رویدادهای تاریخی چه بسا راوی صرف نیستند بلکه خود در روایت گری شان حضور دارند. آنها می خواهند رویدادهای تاریخی را به خود اختصاص دهند. چه بسا عاشورا را روایت می کنند تا آن را برای اینجا و اکنون احضار (invocation) کنند و فرا بخوانند.
پس با روایت گری می توان به فراخوانی امر تاریخی و به خود اختصاص دادن آن پرداخت. چه بسا روایت گرانی که عاشورا را روایت می کنند، مقاصد و نیات و درگیری هایی دارند و آن را ابزاری برای پاسخ دهی به مسائل امروزین می سازند. ابزاری شدن (instrumentality) رویدادها به وساطت روایت گری روایت گران، امری شناخته شده است. البته گاه این ابزاری شدن بیش از اندازه برهنه و آشکار است و گاه نا آشکار. با این حال، وقتی که برای یک گروه اجتماعی معین روایت گری یک رویداد معین اهمیت پیدا می کند، تردید نداشته باید که ابزاری شدن رویداد رخ می دهد.
این تکثر ریشه در منابع متضاد و مختلف (احادیث و روایات) دارد یا در بستری اجتماعی رخ داده است؟!
– همان طور که پیش از این گفتم، هر دو مورد (منابع حاوی داده ها و شرایط اجتماعی و علائق عملی) در کنار دیگر موارد در شکل گیری تکثر روایت ها دخیلند.
اگر بخواهیم از نقطه نظرات تطّوری به ماجرای تکثّر روایت ها از عاشورا بنگریم؛ آیا اساسا شما چنین تکثّری را ناشی از تطّور تاریخی می بینید یا دلیل دیگری را برای آن قائل هستید؟ و اگر تطّوری هست، سیر تاریخی آن چگونه بوده است.
– شرایط تاریخی و نیازها و مسائل زمانه علائق عملی روایت گر را می سازند و هر اجتماعی در هر دوره ای مسائل و درگیری های خاص خود را دارد. هر گروه اجتماعی برای پاسخ دادن به مسائلش به حافظه تاریخی خود و ذخایر فرهنگی خود رجوع می کند. لذا کاملا عادی است که نخبگان گروه اجتماعی مورد نظر به بازخوانی و بازتفسیر ذخایر فرهنگی خود می پردازند. این است که در ایران معاصر انواع روایت ها از عاشورا پدید آمده است و من در سخنرانی که حدود یک دهه پیش در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران داشته ام، این روایت ها را تحت عنوان «ایران معاصر در آینه امام حسین» ذکر کرده و توضیح داده ام. مرادم از این عنوان این بود که از قِبَل بررسی روایت هایی که در ایران معاصر از واقعه عاشورا و قیام حسین بن علی (ع) شده است، می توانیم روند تحولات ایران معاصر را شناسایی کنیم.
به عبارت دیگر وضع جامعه در روایت های عاشورایی بازنمایی می شود. در دوره ای که جامعه بعد از سرخورده گی های نهضت ملی به سر می برد، روایت اسطوره ای (mythlicalnarrative) از عاشورا رواج تامّ و تمامی دارد (تا اواخر دهه چهل شمسی). در این روایت حسین بن علی (ع) کسی است که خدا خواسته است او شهید شود و وقتی شهید می شود، زمین و آسمان در غمش خون می گریند و الخ. اما وقتی که جامعه شرایط انقلابی می یابد و مسائل و علائق عملی روایت گران سیاسی است، روایت انقلابی (revolutiolnary narrative) از عاشورا رواج می یابد (تا اواخر دهه پنجاه شمس) که در آن حسین بن علی (ع) علیه ظلم و ستم و برای رهایی خلق قیام کرده است.
وقتی که کشور با جنگ مواجه می گردد و رزمندگان در جبهه ها در شرایط رنج و خطر قرار می گیرند، روایت سروری رنج را شکل می دهد. در این شرایط حسین بن علی (ع) به سرور رنج (the master of suffering) بدل می شود زیرا بزرگ ترین رنج های ممکن را کشیده است و از رنج ها فراتر رفته و به سرور رنج بدل ده است و برای کسی که در شرایط بسیار رنج آور و خطرناک می زید (شرایطی که زندگی در آن هر لحظه به بازی گرفته می شود)، سرور رنج یک الگوی آرمانی است (تا پایان جنگ یعنی اواخر دهه شصت).
بعد از جنگ و راه افتادن تحولات اجتماعی، اقتصادی و سیاسی، خصوصا روایت فقهی (canonical narrative) از عاشورا رواج می یابد که در آن حسین بن علی (ع) با هدف برپایی حدود شرعی قیام کرده و امر به معروف و نهی از منکر نموده است. این روایت برای مهار و کنترل جامعه در دهه هفتاد به ویژه اواخر این دهه بسیار مورد استفاده قرار گرفته است و سرانجام روایت کارناوالی (carnivalistic narrative) از عاشورا که در هیات های مخصوص جوانان در دهه هشتاد شمسی دیده شده است و ما مدر پژوهش مان در باب «کارناوالی شدن عزاداری عاشورا: الگوهای رسمی و غیر رسمی عزاداری» در باب آن سخن گفته ایم و مشخصاتش را ذکر کرده ایم. این روایت نیز محصول واکنش در برابر تحمیل الگوهای فرهنگ رسمی است که در اواخر دهه هفتاد به شدت می خواست شیوه زندگی مردم، به ویژه جوانان را تعیین کند اما جوانان در مقابل فرهنگ رسمی به هر امکانی توسل جسته اند تا مقاومت منفی خود را بروز دهند.
از جمله امکانات اجتماعی که عزاداری عاشورا بدان ها داده است و اکنون در دهه ۹۰ در کنار همه روایت هایی که ذکرشان رفت، بعد از سرخوردگی های اجتماعی جدید یک بار دیگر به نظر می رسد روایت اسطوره ای از عاشورا غلبه یافته است. لذا چنان است که گویی داستان شهادت حسین بن علی (ع) همچون آینه ای که در برابر تحولات ایران معاصر قرار گرفته است و من و شما اگر به این آینه بنگریم در می یابیم که به طور کلی در این چند دهه در جامعه ما چه گذشته است.
البته تمامی این مدعیات نیازمند تحلیل دقیق داده ها و شواهد و ردگیری روند تکوین و جابجایی روایت ها است که در این جا مجالی برای آن نیست و نیاز به تولید آثاری مستقل است که با پشتیبانی سازمانی و مالی قابلیت انجام دارد. همه آنچه در باب تحول روایت ها و جای گزینی روایت های مختلف عاشورایی گفتم مربوط به تاریخ معاصر بوده است و اگر بخواهیم در باب قرون ماضی سخن بگوییم باید دست کم تا دوران آل بویه که ظاهرا پیش الگوی (prototype) روایت های عاشورایی کنونی در آن دوره ساخته و پرداخته شده است، به عقب برگردیم این خود می تواند پروژه ای تحقیقاتی در مطالعات تاریخی باشد.
چقدر تکثر روایت گری از عاشورا می تواند ناشی از تکثر اتوپیادهای خرد جامعه باشد؛ مثلا برداشت جهاد عینی (جنگ) و در کنار آن اخلاق در مقابل امر به معروف را چگونه تحلیل می کنید؟
– همان طور که عرض کردم من شکل گیری این انواع روایت ها را با پنج عامل نخست (داده ها، روش، رویکرد، چشم انداز یا منظر، و علائق عملی) و به ویژه علائق عملی مرتبط می دانم.
چقدر در مسئله روایت گری عاشورا به صورت تاریخی روایت گر جامعه یا طبقه متعلق به خودش را نمایندگی می کرده است؟
– همیشه بعد از روایت گری و تولید روایت است که فهمیده می شود که روایت گر در حال نمایندگی بخشی از جامعه هست یا خیر. وقتی که روایتی اقبال عمومی پیدا می کند یا بخشی از جامعه بدان روی می آورد، معلوم می گردد صدای روایت گر عملا به صدای آن بخش از جامعه بدل شده است و علائق عملی روایت گر علائق عملی آن بخش از جامعه را منعکس می کند.
به عنوان مثال وقتی که علی شریعتی تصویری انقلابی از امام حسین (ع) می سازد و روایتی انقلابی از عاشورا ارائه می کند، به نیازهای مبارزان انقلابی در آن دوران پاسخ می دهد و به آنان کمک می کند تا در راه مبارزه تا حد شهادت آماده شوند و یا همچون زینب پیام مبارزه را به گوش خلق برسانند. بنابراین شریعتی با پروردن روایتی انقلابی از قیام امام حسین، حرکت مبارزاتی زمانه اش را نمایندگی می کند.
حتی خسرو گلسرخی به عنوان یک مارکسیست نیز در همان اوایل دهه پنجاه در دادگاهی که منتهی به اعدام او گردید، حسین بن علی (ع) را رهبر خلق های ستم دیده خاورمیانه خواند و او را مقتدای خویش معرفی نمود. این مورد و موارد دیگر نشان می دهد که در آن زمان روایت انقلابی از عاشورا چقدر موثر بوده است و حتی به نظر می رسد در جبهه های جنگ بین ایران و عراق نیز به قوّت نقش آفرینی کرده است.
این مصاحبه برای نخستین بار در شماره ۵۳ ماه نامه نسیم بیداری منتشر شد، اکنون «برترین ها» اقدام به بازنشر آن نموده است.
برچسب ها :
ناموجود- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰