زن جوان بعد از ارتباط شومش تازه فهمید او هم معتاد است
نوداد: اظهارات زن ۲۷ سالهای را که از اعتیاد همسر معتادش به تنگ آمده بود را میخوانید. دوران کودکی را در یکی از روستاهای اطراف قوچان سپری کردم. به خاطر این که مقطع دبیرستان در روستای ما وجود نداشت بیشتر دختران روستا بعد از پایان دوران راهنمایی ترک تحصیل میکردند من هم به همین دلیل
نوداد: اظهارات زن ۲۷ سالهای را که از اعتیاد همسر معتادش به تنگ آمده بود را میخوانید.
دوران کودکی را در یکی از روستاهای اطراف قوچان سپری کردم. به خاطر این که مقطع دبیرستان در روستای ما وجود نداشت بیشتر دختران روستا بعد از پایان دوران راهنمایی ترک تحصیل میکردند من هم به همین دلیل درس و مدرسه را رها کردم و به امور خانه داری مشغول شدم تا این که در دوران نوجوانی یکی از جوانان روستا به خواستگاری ام آمد.
پدرم که وضعیت مالی خوبی نداشت و با کارگری و سختی روزگارش را میگذراند بلافاصله مرا به عقد او درآورد، اما او جوانی بی مسئولیت بود و هیچ توجهی به من نداشت او برای کارگری به تهران میرفت و هر چند ماه یک بار به روستا باز میگشت. در این مدت نیز سراغی از من نمیگرفت.
کم کم از دختران دیگر روستا شنیدم که او در تهران عاشق دختر دیگری شده است، اما پدر و مادرش که مخالف ازدواج او در تهران بودند مرا برایش خواستگاری کرده اند. این گونه بود که اختلافاتی بین ما شروع شد و من حدود یک سال بعد و در دوران نامزدی از او طلاق گرفتم.
دیگر همه به چشم زنی مطلقه به من نگاه میکردند تا این که شش سال قبل «محمود» به خواستگاری ام آمد این بار نیز پدرم بدون آن که نظرم را بپرسد مرا پای سفره عقد نشاند در حالی که هیچ شناختی از او نداشتم.
مدت کوتاهی بعد از برگزاری مراسم عقدکنان راهی مشهد شدیم تا زندگی مشترکمان را در یکی از شهرکهای حاشیه شهر آغاز کنیم. وقتی در خانه اجارهای مان ساکن شدم تازه فهمیدم که بسیاری از اهالی آن محله اعتیاد دارند و از راه خرده فروشی مواد مخدر مخارجشان را تامین میکنند. آن جا بود که متوجه شدم همسرم نیز نه تنها معتاد است بلکه هیچ شغلی ندارد و مدام پای بساط مواد مخدر مینشیند.
دیگر چارهای نداشتم و نمیتوانستم برای دومین بار طلاق بگیرم سعی کردم با این شرایط کنار بیایم و به زندگی ام ادامه بدهم، ولی درحالی که صاحب فرزند شده بودم نمیتوانستم فحاشیها و کتک کاریهای او را تحمل کنم این در حالی بود که پدر و مادرم نیز به مشهد مهاجرت کرده بودند و مادرم در خانههای مردم کارگری میکرد حدود یک سال قبل در پی رفت و آمد به خانه مادرم با پسر همسایه آنها که پنج سال از من کوچکتر بود آشنا شدم. او که در جریان اختلافات من و همسرم قرار گرفته بود تشویقم میکرد تا از همسرم طلاق بگیرم و به عقد موقت او در بیایم من هم که فریب چرب زبانی هایش را خورده بودم با حالت قهر خانه و زندگی ام را ترک کردم و در منزلی که او برایم اجاره کرده بود ساکن شدم تا بتوانم از همسرم طلاق بگیرم، اما مدتی بعد فهمیدم که فریب خورده ام و او نیز مانند همسرم معتاد و بیکار است. حالا که به این رابطه غیراخلاقی پایان داده ام او با مزاحمتها و تهدیدهایش روزگارم را سیاه کرده است.
برچسب ها :
ناموجود- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰