تاریخ انتشار : شنبه 2 تیر 1397 - 7:32
کد خبر : 34859

فرهنگ باید موضوع مردم باشد نه حکومت

فرهنگ باید موضوع مردم باشد نه حکومت

به گزارش مجمع رهروان امر به معروف ونهی از منکر استان اصفهان به نقل از «شیعه نیوز»، جامعه جدید ایران با تنوعی از سبک های زندگی در همه عرصه ها و حوزه ها رو به رو است چرا که جامعه کاملاً تمایز یافته ای است بنابراین باید به این واقعیت توجه کنیم و تا جایی که

به گزارش مجمع رهروان امر به معروف ونهی از منکر استان اصفهان به نقل از «شیعه نیوز»، جامعه جدید ایران با تنوعی از سبک های زندگی در همه عرصه ها و حوزه ها رو به رو است چرا که جامعه کاملاً تمایز یافته ای است بنابراین باید به این واقعیت توجه کنیم و تا جایی که جنبه های مجرمانه و زیانبار برای جامعه ندارد آنها را به رسمیت بشناسیم. دکتر سید حسین سراج زاده، رئیس انجمن جامعه‌شناسی ایران معتقد است که بسیاری از آداب و رسوم و شیوه های زندگی امروز جامعه ایران متأثر از جریان های فکری مدرن است، اما این نکته بدین معنا نیست که مردم ایران سبک زندگی دین گریزانه و دین ستیزانه ای انتخاب می کنند به صورت غالب جامعه ایران گرایش های دین ستیزانه ندارد و علاقه مند به رعایت مجموعاً هنجارها و ارزش های دینی هستند، اما متأسفانه گاهی کسانی که قرائت های بسیار سنتی یا به روز نشده ای از دین دارند هر نوع برداشت متفاوتی از دیدگاه خود را به عنوان دین گریزی و دین ستیزی تعریف می کنند.

او می گوید: به تازگی دیدگاه هایی همچون دیدگاه برابری طلبانه طبقاتی، مذهبی و جنسیتی مطرح می شود و مدارای اجتماعی در جامعه در حال افزایش است، ولی از سوی حداقل بخش هایی از حکومت شاهد این مدارا نیستیم این در حالی است که در مقابل مسایلی که بخشی از اقتضائات ذاتی جامعه جدید هست، مقاومت نا موفق و نا کامیاب خواهد بود.

متن گفت وگوی خبرنگار شفقنا زندگی با دکتر سراج زاده، رئیس انجمن جامعه‌شناسی ایران را می خوانید:

* همانگونه که مسحضر هستید در دنیای امروز انواع و اقسام سبک های زندگی وجود دارد برخی دیندار برخی غیر دیندار و برخی میانه این دو. به نظر شما اگر بخواهید تعریفی از انواع سبک های زندگی در چارچوب دین تعریف کنید چه مواردی خواهد بود؟  

سراج زاده: مفهوم سبک زندگی زمانی در ادبیات جامعه شناسانه و سایر رشته های علوم اجتماعی مطرح شد که ما در حال حرکت از یک نوع وحدت، همانندی و یکسانی شیوه های زندگی کردن به سمت تنوع در شیوه های زیستن یا سبک زندگی بودیم و مفهومی شد که می خواست این تنوع ها را توضیح دهد و به نوعی حتی به لحاظ نظری و مفهومی به فهم این واقعیت کمک کند که جامعه جدید جامعه ای نیست که در آن یک نوع همانندی و یکسانی در سبک، سیاق و شیوه زندگی مردم را انتظار داشته باشیم، در جامعه ایران این مفهوم گرفته شده و به دو صورت به کار رفته است، یکی بین خود کسانی که از موضع دانشگاه و با دیدگاه های دانشگاهی در رشته های علوم اجتماعی به این مفهوم می پردازند و از این مفهوم استفاده می کنند، آنها هم عمدتاً چنین طرز تلقی دارند یعنی می خواهند بگویند که تنوعاتی در نحوه زیست مردم در همه عرصه ها از شکل پوشش تا شیوه های مسافرت، مصرف فرهنگی، نوع غذا خوردن، نحوه گذران اوقات فراغت، نحوه پرداختن به مسایل بهداشتی و گاهی زیباشناختی و… به وجود آمده است. از یک طرف این مفهوم استفاده شده به خصوص از منظر مدیریتی حاکمیتی و برخی از صاحب نظرانی که در آن چارچوب کار می کنند برای اینکه ما به سمت یک نوع سبک زندگی استاندارد ایرانی – اسلامی برویم یا به مفهومی مطلوب که همه مردم هم آن را بپذیرند و رعایت کنند یا همه تلاش کنیم که این نوع سبک زندگی را بپذیرند. به نظر می رسد که این تلقی، تلقی درستی نباشد، جامعه جدید، جامعه ای است که ما با تنوعی از سبک های زندگی در همه عرصه ها و حوزه ها رو به رو است چرا که جامعه کاملاً تمایز یافته ای هست، اما از حیث حضور دیدگاه های نو در جامعه، تأثیرگذاری دیدگاه های برآمده از سنت اجتماعی، فرهنگی و دینی ما، ترکیب هایی که از اینها به وجود می آید، گاهی مدهایی که در زمینه های مختلف شکل می گیرد و در نتیجه اگر به جامعه خود نگاه کنیم آنچه با آن رو به رو هستیم انواعی از سبک های زندگی است و باید به این واقعیت توجه کنیم و تا حد زیادی هم حداقل تا جایی که جنبه های مجرمانه و زیانبار برای جامعه ندارد آنها را به رسمیت بشناسیم.

* با ورود مدرنیته و پر رنگ شدن المان های مدرنیته در اشکال مختلف زندگی مردم آیا جامعه ما نیز از این تحولات تاثیر شگرف گرفته است؟

بدون تردید تأثیر گذاشته است؛ یعنی بسیاری از آداب و رسوم و شیوه های زندگی امروز ما متأثر از هم جریان های فکری مدرن هست و هم برخی از امکانات تکنولوژیکی که به خاطر فرایند مدرن شدن جامعه در دسترس و در اختیار جامعه قرار گرفته است. یک مثال بسیار ساده سبک پوشش است، سبک پوشش جامعه ما امروز تحت تأثیر جریان های فکری مدرن قرار دارد؛ از سبک پوشش سنتی فاصله می گیرد یا حداقل در کنار آن سبک های دیگری هم به وجود می آید. یا مثلاً فرض کنید پدیده ای مثل گرفتن جشن تولد در فرهنگ ما وجود نداشته، اما به عنوان یک پدیده تازه و بعد از اینکه انسان به ما هو انسان و هر فردی براساس واقعیت وجودی خود اهمیت پیدا می کند در نتیجه با پدیده سبک زندگی جشن تولد رو به رو هستیم که در حال عمومیت یافتن است؛ یا ورزش کردن، قبلاً در سبک زندگی ایرانی ها ورزش صبحگاهی و ورزش های هوازی وجود نداشته، اما امروز ورزش بخشی از زندگی سالم تعریف می شود. همه اینها تحت تأثیر جریان های فکری مدرن هست که دارد در زندگی ما هم وارد می شود و شیوه های نویی را در زندگی کردن فراهم می کند.

* سبک زندگی شهری و روستایی دچار چه تحولاتی نسبت به دهه های قبلی شده است؟

معمولاً پیشتاز این تغییرات، شهرهای بزرگ هستند و سپس همه شهرها و پس از آن همه روستاها، ولی امروز در بسیاری از روستاها به خصوص با توجه به انقلاب رسانه ای که رخ داده و دسترسی همه افراد به اطلاعات و امواج جدید فکری، جلوه هایی از دیدگاه های نو و سبک زندگی جدید را می بینیم.  

* در تعریف سبک زندگی دینی تعریف های مختلفی را شاهد هستیم؛ اگر بخواهید جامعه امروز ایران را در حوزه سبک زندگی تحلیل کنید چگونه ارزیابی خواهید کرد و این سبک زندگی چه چارچوب هایی دارد؟

به تعداد برداشت ها و قرائت هایی که از دین وجود دارد ممکن است که شما سبک زندگی دیندارانه را تعریف کنید؛ هم می توان وجه مشترکی در همه آنها دید و آن ارزش های عام دینی است و هم می توان به عدد قرائت ها و برداشت هایی که از دین وجود دارد سبک زندگی دیندارانه را تعریف کرد، مثلاً یک برداشت فقهی وجود دارد و براساس آن برداشت فقهی اینکه شما هوای زندگی تان از صبح تا شب در همه عرصه ها براساس قواعد اخلاقی فقه باشد یا ممکن است که شما برداشتی مقداری عرفانی از دین داشته باشید و به معنویت و اخلاق در تعریف دینداری بیشتر اهمیت دهید و روی آنها تاکید کنید آن زمان سبک زندگی دیندارانه یعنی نوعی از سبک زندگی که در آن معیارهای اخلاق عام مثل راستگویی، صداقت، درستکاری و احترام به مردم و نقض نکردن حقوق مردم، در آن اهمیت پیدا می کند. یا معنویت به این معنی که تجربه های معنوی و عرفانی با انواع و اقسام عبادت ها نه براساس عادت بلکه براساس یک نوع گرایش درونی وجودی که فرد با معبود خود زندگی می کند، تعریف شود.

همچنین وقتی از سبک زندگی دینی به عنوان یک واقعیت صحبت کنیم به همان تعبیری که از امام علی(ع) مطرح شده دینداری ممکن است که فقط کاسب کارانه باشد و ما از ترس جهنم و به خاطر علاقه به بهشت کاری را انجام دهیم که می شود تاجرانه یا از روی عشق به خداوند و خالق هستی باشد و یک نوع ارتباط وجودی با آن برقرار کرده است. به هر حال امروز ما به تعداد برداشت هایی که از دین در جامعه وجود دارد می توانیم بگوییم که سبک زندگی دیندارانه می شود تعریف کرد. ولی یک قرائتی رسمی به خصوص از ناحیه حکومت و نهادهای رسمی دین وجوددارد که به نظر می رسد بیشتر با تأکید بر چارچوب ها و احکام فقهی می خواهد سبک زندگی دیندارانه را تعریف کند و آن را اشاعه دهد و تبلیغ کند.

* به نظر می رسد برخی از مردم ما در انتخاب مدل و شیوه زندگی خود راهی را می روند که شناخت کافی از آن ندارند به نوعی سردرگم و مبهوت و‌در برخی مواقع ناگزیر به قبول این سبک از زندگی می شوند. به عنوان مثال کسب درامد از راه های غیر حلال، چشم و هم چشمی و تجمل پرستی، و اسراف و فخر فروشی با دارایی های خود و غیره برخی را اسیر خود کرده چنانکه این شیوه زندگی به صورت عادت در بسیاری خانواده ها دیده می شود. به نظر شما چرا چنین می شود؟ چرا چنین سبک زندگی انتخاب می شود؟ دین اسلام با توجه به تاکیداتی که توسط سفارشات ایمه و قران شده است اما چرا نوعی از ضد ارزش های دینی و فرهنگی و سنتی در خانواده ها در حال رواج است؟

اینکه مردم ایران سبک زندگی دین گریزانه و دین ستیزانه ای انتخاب می کنند را نمی پذیرم، از مردم ایران به عنوان یک مردم نمی توانیم صحبت کنیم، در ایران مردم از نظر فرهنگی و از حیث طبقات اجتماعی بسیار متکثر و متنوع هستند، در نتیجه نوع رابطه ای که با دین برقرار می کنند تفاوت هایی دارد. به صورت غالب جامعه ایران گرایش های دین ستیزانه ندارد و علاقه مند به رعایت مجموعاً هنجارها و ارزش های دینی است منتها این هنجارهای دینی گاهی بسیار محدود و گاهی بسیار بازتر تعریف می شود و گاهی صرفاً براساس همه احکام ریز و درشت فقهی و گاهی براساس ارزش های عام اخلاقی است. در جامعه گرایش های متعددی از این حیث وجود دارد به خصوص بعد از انقلاب که حاکمیت و مدیریت سیاسی به نام دین حکومت می کند و بدون تردید کاستی ها، مشکلات و نارسایی های بسیار جدی هم دارد، ممکن است که همین باعث شده باشد که در بخش هایی از مردم گرایش های دین ستیزانه به وجود آمده باشد. یا گاهی با برخی از برداشت های بسیار محدود، بسته و انجمادی و به تعبیری ارتجاعی از دین مواجه هستیم که با بسیاری از حقوق مردم سر ناسازگاری دارد، همین مساله باز ممکن است باعث شود که گرایش های دین گریزی یا ضد دینی شکل بگیرد، ولی در مجموع به صورت غالب جامعه ایران جامعه دین ستیزی نیست، در عین اینکه ممکن است بخش قابل توجهی از جامعه همراهی با برداشت های به روز نشده دین را نداشته باشد. به طور مثال ممکن است که بخش قابل توجهی از مردم حجاب را به عنوان یک هنجار دینی برای بانوان به رسمیت بشناسند ولی چندان باور نداشته باشند که این مساله باید به صورت قانون و براساس اجبار انجام شود؛ حال اگر گروه هایی که به نظر می رسد امروز هم در جامعه اقلیت باشند، خواستند این مساله را به عنوان اجبار دینی مطرح و تحمیل کنند ممکن است که اکثریت جامعه با آن موافق نباشند، اما این به معنای دین ستیزی نیست بلکه می توان نام آن را گرایش به سمت برداشت های آزادمنشانه تر، دموکراتیک تر و به روز تر از دین گذاشت چون گاهی کسانی که قرائت های بسیار سنتی یا به روز نشده ای از دین دارند هر نوع برداشت متفاوتی از دیدگاه خود را به عنوان دین گریزی و دین ستیزی تعریف می کنند در حالی که ممکن است، اینگونه نباشد. اختلافات و دیدگاه ها وجود دارد به همین دلیل عرض می کنم که ما امروز به جامعه ایران باید به صورت یک جامعه متکثر نگاه کنیم که مردمی وجود دارند که برخی از آنها ممکن است چندان پایبندی دینی نداشته باشند، برخی پایبندی های جدی دارند ولی اعتقادی ندارند که همه باید هنجارهای ما را بپذیرند. امروز یک دامنه وسیعی از آمار متکثر و متنوع حتی در ارتباط با نگرش و موضع نسبت به دین در جامعه وجود دارد و به عنوان یک واقعیت باید این مساله را به رسمیت بشناسیم و امکان گفت وگو و زندگی مسالمت آمیز با آنها را فراهم کنیم.

* بسیاری از جامعه شناسان معتقدند نهادهای حاکمیتی و دولتی دخالت های بیش از حد در زندگی مردم دارند. شما تا چه اندازه با این ایده موافقید؟

اگر شما یک نظام مدیریتی داشته باشید که روی ارزش های دینی چه متظاهرانه و چه واقعی تاکید کند و از سوی دیگر مردم ناکارآمدی و نقص های زیادی را در او از جهت کارآمدی و عادلانه رفتار نکردن با مردم یا تضعییع حقوق طبیعی مردم که در قانون هم به رسمیت شناخته شده، ببینند؛ خود این پدیده ممکن است که گرایش های ضد دینی شکل بگیرد. از سوی دیگر موضوعی مثل حجاب را به عنوان یک ارزش اخلاقی می تواند مطرح باشد و مطرح هم هست و مصداق هایی از آن می تواند تحت مفهوم کلی پاکدامنی و عفت بیاید که بسیاری از مردم جامعه به آن اهمیت می دهند، ولی اگر این را تبدیل کنیم به رویه های قانونی که با زور بخواهد اجرا و اعمال شود چه بسا زمینه ای را برای مقاومت فراهم کردیم و به همین دلیل ما امروز شاهدیم که وقتی با پدیده هایی مثل کم حجابی و بد حجابی رو به رو هستیم می توان آن را به عنوان یک سبک زندگی تعریف کرد، ولی چون حکومت آن را به یک اجبار قانونی تبدیل کرده و روی این موضوع با افراد برخوردهای مبتنی بر زور و اجبار می کند، خود به خود این پتانسیل به یک نماد مقاومت تبدیل شده است. به عنوان مثال دروغگویی کاری شرعاً ناپسند و دور از اخلاق است، اکثر مردم جامعه هم این را قبول دارند، ولی در عین حال بسیار از افراد جامعه هم این کار نا به هنجار و شرعاً حرام را مرتکب می شوند؛ ولی کسی نمی گوید که این دروغگو به خاطر دروغگویی خود دارد با نظام مبارزه می کند یا علیه نظام مقاومت می کند به هر حال یک رذیله اخلاقی مانند رذایل اخلاقی دیگر است که عده ای رعایت می کنند و برخی هم رعایت نمی کنند.

وقتی همین حجاب را بگویید که یک قاعده اخلاقی و یک هنجار برآمده از ارزش و مفهوم عفت و پاکدامنی است و مانند سایر ارزش ها و هنجارها برخی خیلی رعایت و برخی کمتر رعایت می کنند، ولی وقتی این مساله را به قانون تبدیل کردیم و گفتیم که باید در نظام اسلامی این مساله حتماً رعایت شود در صورتی که در مورد دروغ نمی گوییم که حتما باید در نظام اسلامی رعایت شود خود به خود داریم به آن پتانسیل تبدیل شده هم به یک نماد مقاومت می دهیم یعنی به من نوعی این امکان را می دهید که با نقض این هنجار به شما نشان دهم که من با دیدگاه شما موافق نیستم. به نظرم این رویکرد به دلیل سیاست نادرستی است که در این موضوع اتخاذ شده، این موضوع می توانست در یک زمینه اخلاقی مبتنی بر ارزش عام مرتبط با عفت و پاکدامنی بماند که در عین حال گاهی برخی رعایت می کنند و برخی رعایت نمی کنند و خود جامعه هم واکنش های اجتماعی و فعالیت های تبلیغی برای اینکه ارزش های اخلاقی بیشتر رعایت شود را داشته باشد. ولی عمل کسانی که این را نقض می کنند هیچ وقت به مفهوم مخالفت با نظام سیاسی تعریف نمی شود ولی وقتی به قانون تبدیل کردیم و برای آن پلیس گذاشتیم و افراد را بازداشت کردیم و افراد را در سیکل و چرخه نظام حقوقی و قضایی می اندازیم این خود به خود به شما نقطه ضعف می دهد که هر جا نقض شد انگار افرادی دارند با نظام مخالفت می کنند در صورتی که ممکن است که افراد چنین سبک زندگی را درست می دانند و آن اجرا یا اعمال می کنند یا به اندازه ای که ما فکر می کنیم این سبک نادرست است، آنها این توان و آمادگی را نداشتند که با دقت و پشتکار بیشتری آن را رعایت کنند. به همین دلیل فکر می کنم تبدیل کردن کدهای اخلاقی به کدهای قانونی گاهی واکنش های اعتراضی و مقاومتی را ایجاد می کند.

* با توجه به ذهنیتی که بخشی از جامه نسبت به سیاستگذاری کشور دارند اگر مسئولان ما از راه آموزش، برنامه ریزی و سیاستگذاری بخواهند تغییری ایجاد کنند، آن زمان هم مردم فکر می کنند که مسئولان آنچه خودشان می خواهند را ترویج می دهند یا اینکه خود را برنامه ریزی ها و سیاستگذاری ها تطبیق می دهند؟

موضوع فرهنگ تا حد زیادی باید موضوع مردم باشد نه حکومت. حکومت همیشه تسهیلاتی را می تواند برای فعالیت های فرهنگی مردم فراهم کند منتها فرض کنید که موضوع حجاب از حالت قانونی بیرون بیاید و فردا روزی بگویند که بی حجابی یک کار غیرقانونی نیست که پلیس بخواهد بازداشت کند، ممکن است رفتارهایی که ناشی از مقاومت هست کمتر شود، یعنی آدم ها در زمینه متعادل تری تصمیم می گیرند که چه سبک پوششی داشته باشند، ولی اصلاً نباید فکر کنیم که با کار صرفاً فرهنگی غیر حقوقی و غیر اجباری جامعه به سمتی می رود که همه ارزش را می پذیرند و رعایت می کنند چون جامعه جدید اساساً جامعه متکثری است و این تکثر فرهنگی و اجتماعی بخشی از واقعیت جامعه جدید است. ما باید این واقعیت را هم بفهمیم و هم به رسمیت بشناسیم و بی خود در مقابل چیزی که بخشی از اقتضائات ذاتی جامعه جدید هست مقاومت های نا موفق و نا کامیاب نکنیم.

* ترویج هیچ یک از سبک های زندگی که در حال حاضر در جامعه وجود دارد را خطرناک نمی بینید؟

حتماً صورت هایی هست که ممکن است برای خود فرد و جامعه مفید نباشد مثلاً ممکن است مصرف مواد مخدر سنگین بخشی از سبک زندگی پاره فرهنگ های ویژه ای باشد و حتماً این سبک برای فرد و جامعه مفید نیست و حتما هم باید با این نوع پدیده ها برخورد توأمان فرهنگی و قانونی شود. یا به عنوان مثال صورت هایی از عزاداری برای امام حسین(ع)، آنجا هم شما سبک های متفاوتی از عزاداری می بیینید چون هر وقت که شما صحبت از سبک می کنید، سبک زندگی جلوه های مختلفی در عرصه های مختلف می تواند به صورت مختلف باشد، مثلا آنچه به عنوان قمه زنی مطرح است یک سبک عزاداری گروه هایی از دینداران هست، بدون تردید و براساس معیارهایی که به صورت اجماعی و عام پذیرفته شده هم برای فرد و هم برای جامعه مضر هست.   

من اصلا معتقدم نیستم که همه سبک های زندگی که باید واقعیتشان را به رسمیت بشناسیم، از نظر ارزشگذاری هم با آنها یکسان برخورد کنیم، حتماً به خصوص در حوزه مدیریتی باید نسبت به آنها ارزیابی داشته باشیم و براساس یک اجماعی مبتنی بر عام ترین ارزش های مشترک مردم آن بخش هایی که برای فرد و جامعه مضر هست را به کدهای هنجارهای قانونی تبدیل کنیم و جرم هم تعریف کنیم، درعین اینکه از نظر فرهنگی هم اطلاع رسانی و گفت وگوهای اجتماعی برای رسیدن به اجماع برای نادرستی آنها می کنیم ولی به صورت مجرمانه هم تعریف کنیم چون ما در اصطلاح سبک زندگی و پاره فرهنگ، سبک زندگی ها و پاره فرهنگ مجرمانه هم داریم، حتی آنچه مجرمانه هست، مجرمانه است و مفید نیست. مهم این است که دامنه یا حد مجرمانه یا غیر مجرمانه تعریف کردن را چقدر تنگ بگیریم یا مقداری بازتر و مبتنی بر زمینه ها و شرایط عینی جامعه با آن برخورد کنیم.

مثال دیگر اینکه در حال حاضر براساس رویه های مستقر، حضور زنان در ورزشگاه ها برای تماشا مجاز نیست، در حالی که سبک زندگی بخشی از زنان جامعه ما این مساله را به عنوان یکی از رفتارهای اوقات فراغتی خود تعریف می کند و آن را به عنوان حق مطالبه می کند. می توان اینگونه پدیده ها را از دایره تنگ جرم انگاری بیرون آورد و به گرایش های جامعه توجه کرد در عین اینکه باید جلوی صورت های نا به هنجار هر پدیده ای را گرفت. مثلاً رانندگی صورت های نابه هنجار دارد و قطعاً باید جلوی صورت های نا به هنجار رانندگی را گرفت، ولی نمی توان گفت که زن ها رانندگی نکنند؛ صورت های نابه هنجاری در هر پدیده ای وجود دارد ولی برخی از تفکیک های جنسیتی حداقل امروز توسط بخشی از زنان جامعه مورد اعتراض است و در این زمینه مطالباتی دارند و می پرسند که چرا باید این مطالبات مجرمانه و نا متعارف تعریف شود؟!

به نظر مهم این است که ما دایره جرم انگاری را چقدر تنگ تعریف کنیم و در این چارچوب حتماً باید به افکار عمومی و گرایش های اجتماعی توجه کنیم.

* فکر می کنید انسان آینده ایرانی چه نوع از سبک زندگی را بیشتر مورد پذیرش خود قرار دهد؟ زندگی معنوی. دینی یا فارغ از دین؟

سوال دشواری است، ولی فرآیند پیش بینی از آینده معمولاً براساس دو مبنا صورت می گیرد، یکی توجه به فرایند هایی که از گذشته تا امروز می بینیم یعنی به آن روند توجه کنیم و یکی بر اساس تحلیل اقتضائات ساختارهای اجتماعی و اقتصادی که وجود دارد. اگر به ساختار های اجتماعی اقتصادی توجه کنیم جامعه ایران مانند هر جامعه دیگری در دنیای امروز به سمت آشنایی با پدیده های مدرن با جریان های فکری مدرن می رود یا اتفاقاتی افتاده مثل اینکه تحصیلات در کل جامعه بالا رفته، زنان تحصیل کرده بسیار شدند، آموزش عمومی رخ داده و بخش های مختلف جامعه در معرض اطلاعات و دیدگاه های تازه قرار گرفتند؛ همه اینها ساختارهای متفاوتی با جامعه سنتی است که افراد در یک محیط بسیار محدود تحت تأثیر نهادهای خاص خانواده، دین و محیط محدود اجتماعی باورهایی را می پذیرفتند و براساس همان هم زندگی می کردند و زندگیشان تمام می شد، این تغییر ساختار حتماً تغییری در سبک های زندگی متداول در جامعه از شکل سنتی به سمت سبک های زندگی جدید را با خود به همراه خواهد داشت.

به تازگی دیدگاه هایی همچون دیدگاه برابری طلبانه طبقاتی، مذهبی و جنسیتی مطرح می شود که روز به روز در جامعه بیشتر اشاعه پیدا می کند.وقتی این دیدگاه ها اشاعه پیدا می کند مثلاً انواع و اقسام اقلیت های قومی و مذهبی که وجود دارند حق خود می دانند که براساس باورهای خود زندگی کنند. ممکن است که این مساله در گذشته به این ترتیب به عنوان یک حق مطرح نبوده، یا زنان برابری طلبی را در حوزه های مختلف حق خود می دانند، دیدگاه های مبارزه با تبعیض های جنسیتی دارند و روز به روز اشاعه پیدا می کنند. وقتی به اشاعه این فرایندها نگاه کنیم، وقتی به تحولات و تغییراتی که از دهه ۶۰ تا به امروز در میان نسل جوان، زنان و همه آحاد جامعه رخ می دهد، نگاه می کنیم می توان پیش بینی کرد که ما به سمت جامعه ای می رویم که با تنوع و تکثر سبک های زندگی رو به رو هستیم. هیچ کدام از سبک های زندگی کاملاً مذهبی و در مقابل آن سبک های زندگی مدرن تا حدی سکولار و غیر دینی، در جامعه ایران توان حذف یکدیگر را ندارند، به ناچار آنها باید یک نوع همزیستی و زندگی مسالمت آمیز داشته باشند. به طبع آن به نظر می رسد که مدارای اجتماعی هم در جامعه در حال افزایش است، یعنی اگر خیلی از پدر و مادرها تا ۱۰ سال قبل نسبت به اینکه فرزندانشان از حیث پوشش و برخی از روابط اجتماعی و فرهنگی چطور زندگی کنند به شدت برافروخته و ناراحت می شدند، به نظر می رسد که امروز به سمت مدارا و پذیریش یکدیگر می روند. با این تفاسیر تأکید می کنم که ما با تنوعی از سبک های زندگی رو به رو هستیم، نمی توان پیش بینی کرد که مطلقاً به چه سمتی می رویم، ولی می توان پیش بینی کرد که سبک های زندگی که عناصر و ارزش های دنیای مدرن را به اضافه عناصر و ارزش های اخلاقی برآمده از نظام سنتی ترکیب می کنند، ظهور، بروز و گسترش بیشتری پیدا می کنند.  

* این سطح از مدارا در جامعه نیز خودش را نشان می دهد یعنی کسی که در منزل یک سبک زندگی دارد در جامعه به  منظور مدارا و مراعات دیگران، سبک زندگی دیگری را پیش می گیرد که مطابق با عموم باشد یا به خاطر قانون است که سعی می کند چارچوب هایی را رعایت کند؟  

مدارا یعنی اینکه من و شما علی رغم تفاوتی که داریم یکدیگر را بپذیریم یا اگر از نظر شما برخی از شیوه های زندگی من درست نیست، بگوییم که این شخص اینگونه فکر و زندگی می کند و تا زمانی که به من آسیبی نرساند، نوع زندگی کردن او به من ارتباطی ندارد.

* عده ای معتقدند که اگر بحث اجبار و قانون برداشته شود هر کسی با یک مدلی در جامعه حضور خواهد داشت، اما گروهی هم معتقدند که مردم جامعه به خاطر ذات دینی که دارند حتی در صورت برداشت قانون وقتی می خواهند در جامعه حضور پیدا کنند چارچوبی را حفظ می کنند.

بدون تردید آدم ها در زندگی خصوصی خود ممکن است رفتارهایی را داشته باشند که در فضای عمومی این رفتارها را نشان ندهند؛ نشان ندادن این رفتارها ممکن است که ناشی از فشار هنجاری یا احترام به دیگران باشد. به عنوان مثال من در خانه با لباس زیر هم می چرخم، ولی وقتی می خواهم بیرون بیایم یک لباس رسمی می پوشم. این مساله به صورت غالب رعایت می شود یعنی همه مردم اگر درست جامعه پذیر شده باشند یاد می گیرند که این مسایل را رعایت کنند، اما گاهی تفاوت هایی وجود دارد یعنی ممکن است که شما فکر کنید که حجاب جزو هنجارهای الزامی دینی است، دیگری فکر کند که جزو هنجارهای الزامی دینی نیست و اینکه من به چه ترتیبی در جامعه و حتی در فضای عمومی ظاهر شوم، موی سر را بپوشانم یا نپوشانم یک حق و تصمیم شخصی است و دیگران هم باید به این مساله احترام بگذارند، اما همواره حد پوشش یکی از هنجارهای اخلاقی جوامع است. حتماً در زندگی خصوصی افراد خیلی از هنجارها رعایت نمی شود، ولی وقتی همان آدم ها به حوزه و فضای عمومی می روند آنها را رعایت می کنند.  

یکی از بحث هایی که به نظر جزو هنجارهای دینی و موکد جامعه جدید هست، این است که در حوزه زندگی خصوصی افراد اصلاً هیچ کسی حق ندارد مداخله کند و مداخله در چنین فضایی شرعا حرام است و قانون مجاز نیست، اما ظاهرا در جامعه ما حتی اینگونه نیست یعنی گاهی پلیس می رود سراغ مساله ای که نمای بیرونی هم ندارد. منظور ازمدارا این است که ما تفاوت های یکدیگر را بپذیریم حتی تفاوت هایی که فکر می کنیم نادرست است، چون اگر کار شما درست باشد، مدارا نیست، اگر فکر کنم که شما کاری می کنید و نادرست است ولی در عین حال شما حق دارید که این کار نادرست را انجام دهید تا زمانی که به دیگران آسیبی نرسد. به نظر می رسد که مدارا در جامعه ما هم حداقل در حوزه عمومی و بین خود مردم و در خانواده ها در حال افزایش است، ولی از سوی حداقل بخش هایی از حکومت به نظر می رسد که هنوز آن مدارا به میزانی که در جامعه به وجود آمده در میان آنها به وجود نیامده و این یک عدم تعادلی است که اگر حل نشود، مشکلاتی ایجاد خواهد کرد.

ثبت نام در مجمع

برچسب ها :

ناموجود
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.

مساجد