ورطههای توسعه در عصر پهلوی
پیشرفت و توسعه، مهمترین دغدغۀ دولتها و حکومتها در دوران معاصر است. در ایران رژیم پهلوی پس از دولت قاجار، مسیر منحرفی را برای توسعۀ ایران برگزید. در این نوشتار، با بررسی برنامههای ترقی و توسعۀ حکومتهای پهلوی اول و دوم، به نقد این برنامهها خواهیم پرداخت؛ اینکه علت اصلی ناکامی توسعه در عصر پهلوی،
پیشرفت و توسعه، مهمترین دغدغۀ دولتها و حکومتها در دوران معاصر است. در ایران رژیم پهلوی پس از دولت قاجار، مسیر منحرفی را برای توسعۀ ایران برگزید. در این نوشتار، با بررسی برنامههای ترقی و توسعۀ حکومتهای پهلوی اول و دوم، به نقد این برنامهها خواهیم پرداخت؛ اینکه علت اصلی ناکامی توسعه در عصر پهلوی، توجه و تأکید بر جنبهها و الگوهای «توسعۀ برونزا» بود، درحالیکه پیشرفتِ متکی به الگوی «پیشرفت درونزا» قادر است ایران را به جایگاه شایسته و بایستۀ خود رهنمون سازد.
اهمیت پیشرفت و توسعه
«توسعه باور بنیادی دنیای مدرن است.»[1] این مهم بهعنوان یکی از نمودهای مدرنیته، عملاً تبدیل به یک گفتمان جهانی شده است. به این معنا که همّ اصلی برنامههای دولتها، معطوف به ایجاد، حفظ و تداوم توسعه است. در این میان، کشورهای جهان در یک تقسیمبندی کلان، به دو دستۀ توسعهیافته و درحالتوسعه تقسیم میشوند. در قاموس عصر کنونی، حفظ و تداوم توسعه، اهمیتی همپای توسعه دارد. توسعه متکی به الگوی توسعه است. اروپا و بهطور خاص اروپای غربی و آمریکا، پیشتاز توسعه هستند. هریک از کشورهای نواحی بیانشده، از الگوی خاصی برای توسعه استفاده کردهاند. کشورهای سرمایهداری الگویی داشتند، کشورهای فاشیستی نیز الگوی دیگری داشتند و کشورهای سوسیالیستی نیز روش دیگری را برای نوسازی برگزیدند. در این میان، الگوی هند نیز بسیار خاص بود.[۲] این تفاوتها نشان از این دارد که هر کشور براساس ارزشهای خود و بنا به ساخت فکری، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی خود، بایستی راه توسعه را طی کند و باید سعی کند به الگویی از توسعه دست پیدا کند.[۳] توسعه نتیجهای است که در زمانها و مکانهای مختلف، علل مختلف و متفاوتی دارد. هر کشوری که بتواند به الگویش در توسعه برسد، به همان اندازه نیز به توسعه نزدیکتر میشود.[۴]
توسعۀ برونزا و پیشرفت درونزا
«توسعه بهمعنی بهبودی در مجموعۀ شرایط بههمپیوستۀ طبیعی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی است.»[5] در یک تقسیمبندی کلان دیگر، توسعه به دو صورت رخ میدهد: «توسعۀ برونزا» و «پیشرفت درونزا». در توسعۀ برونزا، حکومت جهت رشد کشور به الگوهای غیربومی و خارجی تکیه میکند. چنین توسعهای متأثر از تکانههای بازار بینالملل و بهشدت تحتتأثیر سیاست است، درحالیکه پیشرفت درونزا با تکیه بر یک الگوی بومی و داخلی، هدف خود را رشد و پیشرفت کشور قرار میدهد. این پیشرفت بر نقش مردم تأکید دارد، درحالیکه توسعۀ برونزا متکی به ارتباطات خارجی و لابیهای بینالمللی است.پیشرفت درونزا به فرهنگ بومی، یاریگری اجتماعی و حضور و نقش مردم توجه دارد، ولی توسعۀ برونزا متوجه فربگی حلقههای قدرت و ثروت است.این توضیح بیارتباط با وجود دو رهیافت «جامعهمحور» و «نخبهمحور» در زمینۀ تحول، توسعه و پیشرفت نیست. در رهیافت اول، توسعه از پایین به بالا و از یک خاستگاه اجتماعی رقم میخورد. در رهیافت دوم، توسعه توسط بخشی از نخبگان جامعه و با تحمیل ایجاد میشود.[۶]
در ایران مفاهیمی نظیر توسعه، نوسازی، ترقی، رشد و پیشرفت تقریباً برای یک مفهوم به کار میرود. کاربرد هریک از این مفاهیم در گفتمان خاصی مطرح شده و الزامات خاص خود را دارد. میل به ترقی، رشد، پیشرفت و توسعه همسو با ایجاد ارتباط با غرب، در ایرانیان شکل گرفت. از عصر قاجار این میل مضاعف شد و در دورۀ پهلوی، ایران بهسمت توسعه گامهای جدی برداشت. در واقع از دورۀ پهلوی بود که حکومت برای رسیدن به توسعه، نظم همهجانبه و جدیای را ایجاد کرد. عصر پهلویها، الگوهای متفاوتی برای توسعه را تجربه کرد. با وجود این، وجه غالب الگوهای پدر و پسر، رویکرد غیربومی به توسعه بود. به این معنا که برای رسیدن به توسعه، بیشتر تلاش دولت تکیه بر عناصر توسعۀ برونزا بود.
توسعه در دورۀ پهلوی اول
رضاشاه از سال ۱۳۰۶ پس از تثبیت پادشاهیاش، برنامهای متشکل از سکولارسازی ریشهای و اقدامات تمرکززا را به اجرا درآورد و در سالهای بعد، سیاستهای خود را با استفاده از ارتش بهصورت تهاجمی تحمیل کرد. «دولت مطلقۀ مدرن ایرانی» عنوانی است که برای دولت او میتوان به کار برد. جامعۀ ایدهآلی که «گفتمان قدرت» بهدنبال تحقق آن بود، ایران مترقی، یعنی چیزی شبیه کشورهای خارجی نظیر آلمان، فرانسه، اتریش و بلژیک بود. بر همین اساس، صنایع را از آلمان و ساختار آموزشی و حقوقی را از فرانسه و بلژیک اخذ کرد.[۷] به سخن دیگر، رضاشاه الگوی آلمانی اقتصاد هدایتشده، شیوۀ آموزش فرانسوی و سازوکار قضایی فرانسوی-بلژیکی را سرمشق خود قرار داده بود.[۸] مهمترین وجه مشخصۀ این دوره، نهادسازی مدرن بود. به این معنا که نهادهایی که قادر خواهند بود توسعه و ترقی را رقم بزنند، ایجاد شد.[۹] گو اینکه در باب نهاد بودن آنها نیز مناقشه وجود دارد.
راهآهن به دست مهندسان آلمانی، انگلیسی، آمریکایی، بلژیکی و چند کشور دیگر ساخته شد. صنایعی نظیر کارخانههای قند و شکر، نساجی، دخانیات، سیمان، برق و غیره نیز تا پایان این دوره به بهرهبرداری رسید. این کارخانهها عموماً توسط خارجیان تأسیس شدند.[۱۰] در این دوره، ساختار اجتماعی و اقتصادی کشور تغییر چشمگیری را به خود دید. چنین جنبش سریعی، چالشها و واکنشهای اجتماعی سریعی داشت. پشتوانۀ دولت جهت رسیدن به اهدافش، «نیروی نظامی» بود. «منابع درآمد دولت عبارت بود از عواید نفت، درآمد گمرکات، سایر مالیاتهای غیرمستقیم و مالیات بر درآمد. درآمدهای مستقیم و غیرمستقیم نفتی بزرگترین رقم درآمد دولت را تشکیل میداد.»[11]رضاشاه ارتش را رکن اصلی نظام نوین خود قرار داد. سطح زندگی افسران ارتش را از سایر حقوقبگیران بالاتر برد و اراضی دولتی را با قیمت ارزان به آنها فروخت.[۱۲] وزارت جنگ طی بحران شدید اقتصادی بینالمللی اوایل ۱۳۱۰ (۱۹۳۰)، همیشه بیشترین پول را در اختیار داشت.[۱۳]
سیاست تغییر لباس اقوام و شهروندان نیز در این دوره جاری شد. تغییر لباس، دامن و چادر زنان را نیز شامل شد. کشف حجاب که بعداً توسط دولت قانونی شد، اوج افراطگری سلطنت پهلوی بود. نهاد دین و متولیان این عرصه نیز از تیغ تیز اصلاحات و تغییرات این دوران در امان نبودند. تظاهرات عمومی در عید قربان و مراسم زنجیرزنی در ماه محرم ممنوع و شبیهخوانی و تعزیهداری در سوگ امام حسین (ع) محدود شد. اینها توسعۀ رضاشاهی بودند.
رضاشاه شاید اهمیت «توسعه» و «تجدد» را درک کرده بود، ولی نه در بُعد نظری و نه در بُعد عملی، هیچیک از الزامات و ضرورتهای این دوگانه را رعایت نکرد.[۱۴] در تجدد و توسعۀ آمرانۀ رژیم پهلوی اول، فرهنگ بومی لگدمال شد؛ چراکه اولویت حرکت بهسمت الگوهای غربی بود. حاصل چنین «توسعۀ برونزایی»، سرکوب شدید اجتماعی و رشد کاریکاتوری و کمدوام در بخشی از حوزههای صنعت و بهداشت بود. بر همین اساس بود که وقتی متفقین بر ایران مسلط شدند، قحطی چیره شد و تا سالهای بعد نیز جامعه رشد پیشین را بازیابی نکرد. اساساً توسعۀ برونزا با الگو قرار دادن دولتهای غربی، فرهنگ بومی و ظرفیتهای آن را نابود میکند.
توسعه در دورۀ پهلوی دوم (توسعۀ ناموزون)
تا یک دهه پس از کودتای ۱۳۳۲ شاه درصدد تثبیت قدرت خود بود. در ادامه، حکومت پهلوی متکی به برنامههای پیشنهادی خارجی، تأسیس نهادهای جدید در عرصۀ توسعه و برنامهریزی، درآمدهای کلان نفتی و واردات فراوان، برنامههای توسعه را طرحریزی کرد. وجه غالب این برنامهها، توجه و تمرکز بر رشد اقتصادی بود. در این برنامهها، عرصۀ فرهنگ بومی و جنبههای سیاسی، مورد غفلت قرار گرفته بود. توسعه و رشد اقتصادی رژیم پهلوی عمدتاً در نتیجۀ درآمد فزایندۀ نفتی میسر شد.[۱۵]شاه نیز مانند پدرش، بهجای اصلاحات نظام سیاسی، بر سه رکن نیروهای مسلح، دربار، و بروکراسی عریض و طویل تأکید داشت. به بیان دیگر، رشد فزایندۀ اقتصادی، متأثر از درآمد نفتی بود، ولی عدم تحرکت سیاسی و فرهنگی در عمل، برنامههای سوم و چهارم توسعۀ رژیم را با چالشی جدی روبهرو کرد. برنامههای توسعه و عمران کشور در دورۀ پهلوی دوم، هریک نسبت به برنامۀ قبل، از نظر تکنیک پیچیدهتر و از نظر دامنۀ فعالیت وسیعتر بودند. اما با احتساب کلیۀ عوامل و شرایط و مهمتر از همه نتایج واقعی، موفق تلقی نمیشوند. از نتایج عملکرد دولت در طول برنامههای چندگانه برای کشور، در سطح خارجی، افزایش میزان وابستگی و در سطح داخلی، افتوخیز و بحرانهای اقتصادی و اجتماعی بود.[۱۶] همین توسعۀ نامتوازن که تقلیدی کورکورانه از برنامههای توسعۀ خارجی بود، دودمان پهلوی را به باد داد. البته باید توجه داشت که غالب برنامههای اقتصادی دولت نیز در دست عدۀ معدودی از جریان دربار بود. به بیان دیگر، بدنۀ اجتماعی دخالتی در برنامههای اقتصادی رژیم نداشت.
الگوی توسعۀ مورد نظر رژیم پهلوی دوم (تئوری اقتصادی «رشد قطرهای») بهطور اجتنابناپذیری شکاف بین گروههای اجتماعی و دارا و فقیر را وسیعتر کرد. استراتژی رژیم، سرازیر کردن ثروت نفتی بهسوی نخبگان وابسته به دربار بود که بعدها کارخانهها، شرکتها و واحدهای کشت و صنعت متعددی را تأسیس کردند. ثروت بهلحاظ نظری بهصورت قطرهای به پایین جریان مییافت، اما در عمل، در ایران مانند بسیاری از دیگر کشورها، همچنان به بالا چسبیده بود و مسیرش بهسوی ردههای پایینتر نردبان اجتماعی، روزبهروز کمتر میشد. ثروت مانند یخ در آب گرم، در فرایند دستبهدست شدن، ذوب میشود. بنابراین نتیجۀ آن چندان تعجبآور نبود. بنا به گزارش مجمع رهروان امر به معروف ونهی از منکر استان اصفهان به نقل از سازمان بینالمللی کار در دهۀ ۱۳۵۰ (۱۹۷۰) ایران به یکی از بدترین کشورهای جهان تبدیل شده بود.[۱۷] قبلاً «انقلاب سفید» با محوریت «اصلاحات ارضی» شکست سختی را متوجه برنامههای رژیم کرده بود. اگرچه اصلاحات ارضی تعداد روستاییان صاحب زمین را بسیار افزایش داد، اما زمین کافی در اختیار اکثر آنان قرار نداد که بتوانند کشاورزانی حداقل خوداتکا باشند.[۱۸] رشد فربهگونۀ اقتصاد ایران در دهۀ ۱۳۵۰، با در نظر گرفتن اتکای کشور به درآمدهای نفتی و عدم اتکا به صادرات اجناس ساختهشدۀ صنعتی، رشدی فریبنده بیش نبود. ایران دستخوش فساد مخرب اداری و کاهش تولید کشاورزی بود.[۱۹] درآمد نفت، نابرابری و فساد را به نقطۀ جوش رسانده بود. انقلاب سفید و در پی آن رونق درآمد نفت، بهجای پاسخگویی به انتظارات عمومی، موجب افزایش نارضایتیهای گسترده شد.[۲۰]
نتیجه
در عصر پهلوی و در دوران حکومت پدر و پسر، مهمترین رکن پیشرفت که توجه و تمرکز بر توان فزایندۀ داخلی بود، مورد غفلت قرار گرفت. آنچه در این رژیم مورد توجه قرار میگرفت، صرفاً رشد فزاینده بود. پیشرفت بهمعنای رشد متوازن و سریع به این شکل، مطمح نظر نبود. حکومت پهلوی خاصه دورۀ پهلوی پسر، از آن روی که در افکار عمومی تحتفشار بود، فرم توسعه را بر پیشرفت واقعی ترجیح میداد. بر همین اساس نیز توجه و تکیهاش بر الگوهای توسعۀ برونزا و خارجی بود. الگویی که اگرچه برای مدتی رشد اقتصادی را ایجاد کرد، ولی سرانجام چنان درگیر فساد و بیعدالتی شد که از جمله عوامل بروز انقلاب اسلامی شد.
پینوشت:
[۱]. ریچارت پیت، الین هارت ویک (۱۳۸۴)، نظریههای توسعه، ترجمۀ مصطفی ازکیا و دیگران، تهران، نشر لویه، ص۱۵.
[۲]. مور، برینگتن (۱۳۷۵)، ریشههای اجتماعی دیکتاتوری و دموکراسی، ترجمۀ حسین بشیریه، تهران نشر دانشگاهی، ص۵-۱.
[۳]. ازکیا، مصطفی (۱۳۶۵)، مقدمهای بر جامعهشناسی توسعۀ روستایی، تهران، انتشارات اطلاعات، ص۲۵، ۵۰ و ۵۲. نقل از فیاض (۱۳۸۹)، ص۱۱.
[۴]. فیاض، ابراهیم (۱۳۸۹)، مردمشناسی دینی توسعه در ایران: دین و فرهنگ و توسعه در ایران، تهران، شرکت چاپ و نشر بینالملل، ص۱۲-۱۱.
[۵]. ریچارت پیت، الین هارت ویک (۱۳۸۴)، ص۱۵.
[۶]. برای اطلاع بیشتر دربارۀ رهیافتهای توسعه، بنگرید به: سریعالقلم، محمود (۱۳۸۶)، عقلانیت و آیندۀ توسعهیافتگی ایران، تهران، مرکز پژوهشهای علمی مطالعات استراتژیک خاورمیانه، ص۱۳-۱۰.
[۷]. بهنام، جمشید (۱۳۸۳)، ایرانیان و اندیشۀ تجدد، تهران، نشر و پژوهش فرزان روز، ص۵۹-۵۸.
[۸]. بروجردی، مهرزاد (۱۳۸۹)، تراشیدم، پرستیدم، شکستم، تهران، نشر نگاه معاصر، ص۶۰.
[۹]. رادمرد، محمد (۱۳۹۳)، «چرا قضاوت دربارۀ نوسازی پهلوی اول مناقشهآمیز است؟»، مجلۀ فرهنگ امروز، سال اول، شمارۀ اول، ص۷۸.
[۱۰]. مکی، حسین (۱۳۷۴)، تاریخ بیستسالۀ ایران. ج۵، تهران، انتشارات علمی، ص۵۰۹.
[۱۱]. کاتوزیان، محمدعلی همایون (۱۳۷۴)، اقتصاد سیاسی ایران از مشروطیت تا پایان سلسلۀ پهلوی، ترجمۀ محمدرضا نفیسی و کامبیز عزیزی، تهران، نشر مرکز، ص۱۵۷.
[۱۲]. آبراهامیان، یرواند (۱۳۸۶)، ایران بین دو انقلاب، ترجمۀ کاظم فیروزمند و دیگران، تهران، نشر مرکز، ص۱۲۴.
[۱۳]. کرونین، استفانی (۱۳۸۳)، رضاشاه و شکلگیری ایران نوین، ترجمۀ مرتضی ثابتفر، تهران، جامی، ص۶۹-۶۸.
[۱۴]. ذکاوت، محمود (۱۳۹۱)، جریانهای ناسازگار (هویتهای مقاومت) در دورۀ پهلوی اول، پایاننامۀ کارشناسی ارشد، دانشگاه شیراز، ص۲۶.
[۱۵]. آبراهامیان، یرواند (۱۳۸۶)، ص۳۹۰.
[۱۶]. عنبری، موسی و طالب، مهدی (۱۳۸۵)، «دلایل ناکامی نظام برنامهریزی توسعه در ایران عصر پهلوی دوم»، مجلۀ مطالعات جامعهشناختی، ش۲۷، ص۱۹۱.
[۱۷]. آبراهامیان، یرواند (۱۳۸۹)، تاریخ ایران مدرن، ترجمۀ محمدابراهیم فتاحی، تهران، نشر نی، ص۲۵۲.
[۱۸]. آبراهامیان، یرواند (۱۳۸۶)، ص۳۹۲.
[۱۹]. فوران، جان (۱۳۹۰)، مقاومت شکننده، ترجمۀ احمد تدین، تهران، مؤسسۀ خدمات فرهنگی رسا، ص۵۱۷.
[۲۰]. آبراهامیان، یرواند (۱۳۸۹)، ص۲۵۴.
محمود ذکاوت: دانشجوی دکترای تاریخ
انتهای متن/
برچسب ها :
ناموجود- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰