پدرم که مرد، مادرم پس از ۱۵ سال آمد ولی زندگی کثیفی دارد! / ناگفته های دختر ۱۶ ساله
روز نو : آشنایی و رابطه خیابانی پدر و مادرم قبل از ازدواج، نه تنها زندگی آن ها را متلاشی کرد بلکه طوری در آینده و سرنوشت من اثر گذاشت که گویی من باید تاوان اشتباه آن ها را پس بدهم دیگر از این همه بی مهری و بی توجهی خسته شده بودم که ناگهان
روز نو : آشنایی و رابطه خیابانی پدر و مادرم قبل از ازدواج، نه تنها زندگی آن ها را متلاشی کرد بلکه طوری در آینده و سرنوشت من اثر گذاشت که گویی من باید تاوان اشتباه آن ها را پس بدهم دیگر از این همه بی مهری و بی توجهی خسته شده بودم که ناگهان با افکاری احمقانه دست به اقدامی وحشتناک زدم…دختر ۱۶ ساله ای که به قول خودش در پی یک تصمیم اشتباه و احمقانه دست به خودکشی زده اما با کمک اطرافیانش از مرگ نجات یافته بود در حالی که زندگی و سرگذشت تلخ خود را به گذشته پدر و مادرش ارتباط می داد، به کارشناس و مددکار اجتماعی کلانتری الهیه مشهد گفت: سرنوشت من طوری به ماجرای طلاق پدر و مادرم گره خورده است که به گفته بزرگ تر ها هیچ راه فراری ندارم و باید تبعات عشق خیابانی پدر و مادرم را بپردازم چرا که من حاصل ازدواج دختر و پسری بودم که قبل از ازدواج شان عاشق یکدیگر بودند و با هم ارتباط داشتند.
هنوز مهر ازدواج پدر و مادرم روی شناسنامههایشان خشک نشده بود که سوء ظن و بدبینی زندگی آن ها را آشفته کرد. آن چه از اطرافیانم شنیدم این بود که پدر و مادرم هر کدام دیگری را متهم به داشتن رابطه با جنس مخالف می کرد آن ها اعتماد خود را به یکدیگر از دست داده بودند تا آن که این اختلافات و سوء ظن ها شدت گرفت و در حالی که من یک سال بیشتر نداشتم مهر طلاق شناسنامه های آن ها را از یکدیگر جدا کرد و من نزد پدرم ماندم.دیگر از مادرم خبری نداشتم تا این که روزی وقتی از مدرسه به منزل بازگشتم همه را سیاه پوش و گریان دیدم، آن زمان ۱۰ ساله بودم و معنی خودکشی را نمی فهمیدم فقط می شنیدم پدرم که خود مشاور یکی از مراکز نگهداری کودکان بود خودکشی کرده است. با از دست دادن پدرم دیگر همه امیدهایم نیز بر باد رفته بود و من نزد مادربزرگ پدری ام ماندم اما او از بیماری های زیادی رنج می برد به طوری که من در سن ۱۳ سالگی مجبور بودم لباس های آلوده او را بشویم چرا که برخی اندام های مادربزرگم حالت غیرارادی داشت و …روزها می گذشت و من همچنان از کمبود محبت رنج می بردم هنوز هم خانواده مادرم، پدرم را مردی عیاش می دانستند و خانواده پدری ام مادرم را متهم به داشتن روابط غیراخلاقی می کردند. با این وجود من به تحصیلاتم ادامه می دادم تا این که مدتی قبل، مادرم بعد از گذشت ۱۵ سال از ماجرای طلاق نزد من آمد و خودش را مادر من معرفی کرد. با دیدن او خوشحال شدم و تصمیم گرفتم حالا که پدرم را از دست داده ام نزد مادرم بازگردم اما از آن چه می دیدم وحشت زده شدم. مادرم و همسرش هر دو گرفتار مواد افیونی بودند حدود یک ماه نزد مادرم ماندم ولی می ترسیدم من هم در کنار آن ها آلوده مواد مخدر Drugs شوم. به همین دلیل در شرایط روحی بسیار نامناسب به منزل مادربزرگم بازگشتم. دیگر آن قدر از این وضعیت زندگی خسته شده بودم که با افکاری احمقانه دست به خودکشی زدم. این در حالی است که خانواده پدرم همچنان مادرم را زنی بی بند و بار می دانند و … با این وجود می خواهم به تحصیل ادامه بدهم اما ای کاش … .
رکنا
برچسب ها :
ناموجود- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰