گامهایی که جا ماند؛ خاطراتی که جای دلتنگی را میگیرد
خبرگزاری فارس ـ اردبیل؛ کبری عزیزی: پیادهروی اربعین و کربلا سفری از جنس دل است، سفری که دعوتنامهاش را ارباب دلها امضاء میکند و تو به سوی دیار عاشقان، مشتاقانه با پای دل رهسپار میشوی. هرکس برای اربعین داستان خود را دارد. یکی در حسرت روزهایی است که از نجف تا کربلا از عمود تا
خبرگزاری فارس ـ اردبیل؛ کبری عزیزی: پیادهروی اربعین و کربلا سفری از جنس دل است، سفری که دعوتنامهاش را ارباب دلها امضاء میکند و تو به سوی دیار عاشقان، مشتاقانه با پای دل رهسپار میشوی.
هرکس برای اربعین داستان خود را دارد. یکی در حسرت روزهایی است که از نجف تا کربلا از عمود تا عمود با ذکر و صلوات به سوی زیارت حرم مطهر امام حسین(ع) گام برمیداشت و دیگری در آرزوی تجربه اولین پیادهروی اربعین و لمس ضریح سرور و سالار شهیدان میسوزد.
«حسرت» واژهای است که این روزها هم قلب کسانی که تاکنون در پیادهروی اربعین حضور نداشتند را گرفته و هم با قلب کسانی که قبل از ویروس منحوس کرونا با شوق و اشتیاق با پای پیاده نجف تا کربلا را با عشق طی میکردند، آشنا است.
و اما «خاطرهها»؛ امروز در روز اربعین این خاطرههای خوش و ناب زائران جامانده است که دلهایشان راکمی آرام کرده. خاطراتی که به راستی کلی حرف ناگفته در آن نهفته و شنیدنش خالی از لطف نیست؛ برای همین به سراغ زائرانی رفتیم که حرفها در دل داشتند از روزهای شیدایی.
**دعوتنامه و پولی که خود به خود جور شد
کربلا و اربعین دو واژه به وسعت تمام دنیاست، بهنظر من زائران کربلا خوش اقبالترین و خوششانسترین آدمهای روی زمین هستند. پیاهروی نجف تا کربلا و زیارت حرم مطهر امام حسین(ع) نصیب هرکسی نمیشود مگر اینکه سرور و سالار شهیدان طلبش کند. آن موقع است که تمام مشکلات و سختیها خود به خود رفع میشود.
محسن علیزاده یکی از زائران اربعین حسینی، از سفری که او را عاشق کربلا کرد تعریف میکند و میگوید؛ هر وقت تصاویر پیادهروی اربعین را از تلویزیون میدیدم آرزو میکردم روزی من هم در این پیادهروی حضور داشته باشم آن زمان دانشجو بودم درآمد آنچنانی نداشتم و کسی هم نبود راهنماییام کند.
تا اینکه یکی از دوستانم که هرسال در پیادهروی اربعین حسینی شرکت میکرد را دیدم و خواهش کردم سال بعد مرا هم همراه خود به این سفر معنوی ببرد. سال بعد یک روز که برای رفتن به دانشگاه سوار تاکسی شده بودم، راننده تاکسی گفت راه کربلا باز شده و حتی با کارت ملی هم میتوان برای زیارت راهی کربلا شد.
همان لحظه با دوستم رضا تماس گرفتم، رضا یادش رفته بود که به من هم بگوید و گفت که الان در مهران است و از من خواست هرچه سریعتر خودم را به مرز برسانم. بدون وقفه از تاکسی پیدا شدم و به خانه برگشتم، وسایلم را جمع کردم و راهی ترمینال شدم.
متاسفانه در ترمینال اردبیل هیچ ماشینی به مقصد کرمانشاه پیدا نکردم، با ترمینال تبریز هم تماس گرفتم آنجا هم ماشین نبود. به اجبار از این سفر معنوی جا ماندم. این جاماندن باعث شد که دلم بشکند و ناراحت بودم که چرا امام حسین(ع) مرا طلب نکرد.
یکسال بعد، بیست روز مانده به اربعین دوستم زنگ زد، عکس و پاسپورت و ۱۲۰ هزار تومان پول برای ویزا خواست. راستش دلم نمیخواست پیادهروی اربعین و زیارت را از دست بدهم اما پولی در دست نداشتن و دستم خالی بود. ولی با این اوضاع اصلا دوست نداشتم برای این سفر که بهترین سفر عمرم خواهد بود از کسی پول قرض بگیرم.
روز بعد یک نفر با من تماس گرفت و درخواست کلاس در یکی از دروس روانشناسی کرد و گفت که پنج نفر هستند، من هم چون نمیخواستم مبلغ بالا بگویم گفتم از هر نفر ۲۰ هزار تومان میگیرم.
روز تدریس متوجه شدم یک نفر هم به این تیم اضافه شده و سرهم شش نفر هستند. بعد از اتمام کلاس مبلغ حقالتدریس را در پاکتی به من تحویل دادند. من هم خوشحال از اینکه قسمتی پول ویزا جور شده راهی خانه شدم. در مسیر به این فکر میکردم که کاش ۲۰ هزارتومان هم داشتم و پول ویزا را کامل میدادم.
نکته جالب اینجا بود که من وقتی پاکت را باز کردم دیدم دقیقا ۱۲۰ هزار تومان پول در پاکت هست و نفر ششم هم مبلغ تدریس را پرداخت کرده، واقعا یکه خوردم و خوشحال از این بودم که امام حسین(ع) خودش دعوتنامه فرستاده و حتی پول ویزا را هم برای من جور کرده است.
**انگشتر کمارزشی که بدهی صاف کرد
گاهی اوقات دستت را دستی میگیرد که انتظارش را نداشتی، دستی که انگار از غیب آمده و تنها هدفش نشاندن لبخند بر لب و پاشیدن خوشحالی به قلب تو هست، آری این حس و این لحظات را بارها و بارها در زندگی تجربه کردیم، فقط شاید خیلی ساده از کنارش رد شدیم.
لحظاتی در زندگی تک تک ما هست که بهنظرم خدا میخواهد بگوید، نترس من حواسم به تو هست نگران نباش.
یکی از این لحظات را کاظم اصلانی از زائران کربلا اینگونه تعریف میکند؛ دلم رفتن به کربلا و زیارت را خیلی میخواست ولی از لحاظ مالی اصلا وضع خوبی نداشتم؛ کلی بدهی بالا آورده بودم و همسرم هم وقتی موضوع را فهمید مخالفت کرد که در این بیپولی چطور میخواهی همه چیز را رها کنی و به کربلا بروی.
انگار به دلم افتاده بود که هر طور شده باید به زیارت امام حسین(ع) بروم بنابراین راهی شدم. پول زیادی همراهم نداشتم در تمام مسیر فکر و ذهنم به بدهیها و اوضاع نابسامان زندگی درگیر بود.
وقتی به بصره رسیدیم چون گشنه بودم تنهایی برای خوردن غذا به یک غذاخوری کوچک رفتم؛ مثل مسیر، باز همچنان فکرم مشغول بود در همان حال که به قرضهایم فکر میکردم یک نفر عرب زبان آمد و کنار من نشست. چون عربی بلد بودم کمی با هم حرف زدیم.
موقع رفتن قیمت انگشتری که دستم بود را پرسید و من هم گفتم که ارزش مالی آنچنانی ندارد. بااینکه من مخالفت کردم او همچنان برای خرید و پرداخت پول اصرار کرد و حتی قبل اینکه من قیمتی بگوییم مبلغی پول به من داد و انگشتر را گرفت و رفت.
موقع حساب کردن غذا، فرد پشت صندوق گفت که پول غذا حساب شده، وقتی پرسیدم گفتند همان مردی که همراهت بود حساب کرد. با فکری پر آشوب به راه خود ادامه دادم؛ بعد از چند روز چون پول عراق را به من داده بود متوجه شدم با همان پول میتوانم تمام هزینه رفت و برگشت به کربلا را حساب کنم و حتی بخشی از قرضهایم را پرداخت کنم.
سفر به کربلا و این خاطره، بهترین و زیباترین خاطره عمرم هست چرا که متوجه شدم خدا در لحظههای سخت خیلی به ما نزدیک است و بندههایش را هیچگاه فراموش نمیکند.
**دعای دسته جمعی، زیارت دسته جمعی
این زائر امام حسین(ع) در ادامه از دعا تا اجابت نیز این چنین گفت: در یکی از روزها قبل از اینکه تصمیم رفتن به کربلا را داشتم در مراسمی که مسجد تازه میدان اردبیل برگزار شده بود مداح جوانی دعا میکرد و ما آمین میگفتیم.
در لابه لای دعاهایش، از خداوند زیارت دسته جمعی کربلا را در اربعین حسینی خواست و ما هم آمین گفتیم، همان سال وقتی در کربلا عزاداری میکردیم باز همان مداح جوان را دیدم که داشت اینبار در کربلا دعا میکرد و ماهم آمین میگفتیم این خاطره هم یکی از خاطرات خاص زندگی من است.
**پای زخمی، شوقِ زیارت
کربلا و زیارت امام حسین(ع)، اربعین و پیاده روی آنقدر دلنشین است که کافیست یکبار طعم شیرینش را بچشی، آن وقت است که هرسال دلت برای کربلا و خاکِ پاکش پر میکشد، آن وقت است که میگویی «پای پیاده ای دل ، تا کربلا سفر کن».
زاهد محسنی نیا یکی از اهالی شهرستان مشگینشهر است، زائری که طعم شیرین پیادهروی اربعین حسینی را چشیده ولی اینروزها از دلتنگی و جاماندن و مانع شدن ویروس کرونا گلایه میکند.
وقتی از شیرینترین و خاصترین خاطرهاش میپرسم به فکر فرو میرود با لبخند میگوید؛ اصلا لحظه لحظه حضور در پیاده روی اربعین و کربلا پر از خاطره است. بهنظر من یکی از خاصترین اتفاقات دراین سفر معنوی ذوق و اشتیاق برای رسیدن به حرم هست.
وی ادامه میدهد: بار اول به اتفاق دو تا از دوستانم در پیادهروی اربعین شرکت کردم. شوق زیارت و کربلا به قدری در دلهایمان جا کرده بود که هیچ سختی و مانعی نمیتوانست ما را دل زده کند.
برای حضور در پیاده روی اربعین پنج روز مرخصی گرفته بودیم بنابراین مدت زمانی کمی داشتیم، یادم هست که ما دو روز بهصورت شبانه روزی پیادهروی کردیم و چون شوق زیارت و حرم را داشتیم با عجله پیش میرفتیم بااینکه پاهایمان تاول زده بود و بهشدت اذیت میکرد ولی باز مانعی برای کم کردن سرعت ما نشد.
جالب اینجاست که من یک بار به اتفاق دوستانم برای صعود به قله سبلان رفته بودم و چون مسیر سخت بود و پیاده روی زیاد داشت وسط راه منصرف شدم و برگشتم ولی کربلا و شوق زیارت اینبار مرا مصممتر میکرد و حتی درد پاهایم را هم حس نمیکردم.
در واقع وقتی کسی راهی کربلا میشود دیگر به هیچ چیز و هیچکس فکر نمیکند و فقط فقط برای وصال لحظه شماری میکند. فکر میکنم همین شوق وصال، درد پا و طولانی بودن مسیر پیاده روی را برایم آسان کرد.
**دستفروشی که دل بزرگی دارد
مهدی آزادی، زائری که پنج بار در پیاده روی اربعین حسینی شرکت کرده، از مهر و محبت عراقیها میگوید؛ سال اول با سه نفر از دوستانم در پیادهروی اربعین شرکت کردیم وقتی به کربلا رسیدیم یک پیرمرد دست فروش، همان که فهمید زائر امام حسین(ع) هستیم ما را برای گذراندن شب و استراحت به منزلش دعوت کرد، به اتفاق دوستانم دعوتش را پذیرفتیم و به خانهاش رفتیم.
پیرمرد با اینکه دست فروش بود و وضعیت مالی آنچنانی نداشت ولی به نحوه احسن از زائران پذیرایی میکرد. بعد از ما ۲۰ نفر دیگری هم در خانهاش میهمان کرده بود که بدون توقع جای خواب و غذا را به عهده گرفته بود و جالبتر اینکه خود اهالی خانه برای اینکه مسافران در آسایش باشند در حیاط خانه میخوابیدند.
یادم هست که آبان ماه بود و هوای کربلا هم تقریبا سرد بود ولی باز هم در هوای سرد، شب را در حیاط میگذارندند. پیرمرد به همراه همسر و سه عروسش در یک خانه زندگی میکرد حتی عروسها هم اتاقهای خود را برای زائران خالی کرده بودند. این حرکت آنها جدا مهربانی را به من آموخت. به راستی که مهربانی و دلرحمی هیچ ربطی به ثروت و پول ندارد بلکه قلب انسان باید بزرگ باشد.
**گمشدن دخترک و آرام گرفتن در آغوش مادر
امیررضا سعیدی، یکی دیگر از زائران کربلا، از گم شدن دختر بچه و تلاش برای پیدا کردن مادرش به عنوان یک خاطره شیرین یاد میکند.
اربعین سال ۹۶ برای اولین بار به اتفاق دوستان عازم کربلای معلی شدیم، کربلا و پیاده روی کلی اتفاقات خوب دارد ولی یکی از اتفاقات خاص برای من گم شدن یک دختر بچه و تلاش برای پیدا کردن خانوادهاش بود.
برای نماز مغرب وضو گرفته بودیم و مشغول ذکر و صلوات بودیم، درهمین حال یکی از دوستان اشارهای به دختر بچهای کرد که داشت سراسیمه میدوید به خیال اینکه درحال بازی کردن است توجه نکردیم، چند دقیقه نگذشته بود که یک فرد عرب زبان همان دختر بچه را از ما جویا شد و گفت که گم شده است.
بعد از این حرف چون میدانستیم کدام سمتی رفته به اتفاق دوستان از همان مسیری که رفت ماهم راه افتادیم بعد از ۲۰۰ یا ۳۰۰ متر دختر بچه را پیدا کردیم، وحشت و ترس تمام وجودش را گرفته بود و بی وقفه گریه میکرد.
از شدت ترس و دلهره به هیچ وجه به حرف ما توجه نمیکرد به زور توانستیم آرامش کنیم. البته باید بگویم برای برقراری ارتباط و آرام کردنش مجبور شدیم به دروغ بگوییم که مادرش هم پیش ما هست و او را میبریم تا به مادرش تحویل دهیم.
بعد ازاین حرف آرام شد و ما هم از روی مچبندش شماره تماس مادرش گرفتیم و اطلاع دادیم که بچهاش پیش ماست. در طی دو الی سه ساعتی که مادرش بیایید باهم نقاشی کشیدیم و سرگرم شدیم.
بالاخره مادرش آمد، لحظه وصال مادر و دختر به قدری زیبا بود که برای همیشه در ذهن و قلبم هک شده است. اینکه در این سفر معنوی توانستم دل مادر و دختری را شاد کنم خوشحال هستم.
**حسرت و جاماندن…
با نزدیک شدن به اربعین حسینی تب و تاب پیادهروی مسیر نجف به کربلا در دل عاشقان سیدالشهدا(ع) بالا میگیرد. اما دوسال است که اربعین زیر سایهشوم کرونا حال و هوای دیگری را برای زائران دارد.
پیاده روی نجف تا کربلا، زبباترین پیادهروی تمام عمر عاشقان سیدالشهدا(ع) است. زائران از ابتدای مسیر، با کولهای سبک و با پای دل، قدم قدم پیش می روند. آسمان دلشان بی تاب رسیدن به حرم امام حسین (ع) میشود و دستهایشان تشنگی لمس ضریح مطهر آن حضرت را لمس میکند.
اما امسال هم مثل پارسال بسیاری حسرت جاماندن را تجربه کردند.در این روز خاص دستان تمام عاشقان امام حسین(ع) رو به آسمان برای وصال دوباره باز است.
اربعین و کربلا به راستی عشقی است که پایان ندارد.
برچسب ها :
ناموجود- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰