تاریخ انتشار : شنبه 3 مهر 1400 - 15:17
کد خبر : 133531

«آب هرگز نمی‌میرد»؛ روایتی بدون اغراق از جنگ

«آب هرگز نمی‌میرد»؛ روایتی بدون اغراق از جنگ

دوران دفاع مقدس سرشار از خاطرات و وقایعی است که آگاهی و مطالعه آن‌ها ما را با واقعیات و شرایط آن دوران و رشادت و دلاوری‌های ایثارگران و رزمندگان آشنا می‌سازد. ادبیات دفاع مقدس از سال‌های ابتدایی جنگ تحمیلی ایران و عراق آغاز شد که در آن با استفاده از قالب‌های مختلف داستان، شعر و

دوران دفاع مقدس سرشار از خاطرات و وقایعی است که آگاهی و مطالعه آن‌ها ما را با واقعیات و شرایط آن دوران و رشادت و دلاوری‌های ایثارگران و رزمندگان آشنا می‌سازد. ادبیات دفاع مقدس از سال‌های ابتدایی جنگ تحمیلی ایران و عراق آغاز شد که در آن با استفاده از قالب‌های مختلف داستان، شعر و خاطره به بیان موضوعات هشت سال دفاع مقدس پرداخته می‌شود. کتاب‌های بسیاری با موضوع دفاع مقدس نوشته شده است که در ادامه به معرفی یکی از آن‌ها می‌پردازیم.

کتاب «آب هرگز نمی‌میرد» روایت خاطرات سردار جانباز میرزا محمد سُلگی، فرمانده‌ گردان حضرت ابوالفضل(ع) لشگر انصارالحسین(ع) استان همدان است. این کتاب خاطره‌محور محسوب می‌شود، اما با شیوه و بیانی بدیع به خاطره‌نگاری می‌پردازد. به گونه‌ای که علاوه بر بازگویی خاطرات میرزامحمد سلگی، به بیان خاطرات تعدادی از رزمندگان و فرماندهان لشکر همدان نیز می‌پردازد تا روایتی جامع و کامل را بیان کند. به عبارتی می‌توان کتاب «آب هرگز نمی‌میرد» را به عنوان تاریخ شفاهی دفاع مقدس بیان کرد.

نویسنده، زندگی دوران کودکی، نوجوانی و بزرگسالی میرزا محمد را بیان می‌کند و با روایت شرایط و مراحل زندگی او مخاطب را با کتاب همراه می‌سازد تا با شرایط زندگی این فرمانده آشنایی پیدا کرده و درک بهتری از موقعیت را ایجاد کند.

حمید حسام در این کتاب بیانی صریح، شفاف و بدون اغراق دارد که وقایع و حوادث جنگ را بازگو می‌کند. از این رو خواننده ارتباط نزدیکی با شرایط و فضای بیان‌شده برقرار می‌کند و گویی خود را در مواجهه با رخدادهای جنگ تصور می‌کند.

در این کتاب ارتباط معنوی رزمندگان با خداوند بسیار به چشم می‌خورد، به شکلی که در بخشی از کتاب آمده است: «حاج حسین همدانی از فرمانده گردان‌ها و واحدها خواسته بود که در ابتدای گزارش‌شان حتماً آیه یا حدیثی بخوانند و به نکته و موضوعات مهم و اصلی اشاره کنند و حاشیه نروند. یادم هست که هرکس آیه یا حدیثی خواند. مسئول تدارکات تیپ –محمود علیون- سوره‌ی حمد را خواند. او همیشه این سوره را می‌خواند و می‌گفت: «من فقط این سوره را بلدم و اگر به آن عمل کنیم برایمان کافی است، و راست هم می‌گفت.» 

از جمله ویژگی‌های دیگر این کتاب می‌توان طراحی تصویر روی جلد آن را عنوان کرد بسیار جذاب بوده و افراد را به مطالعه آن ترغیب می‌کند. از جمله افتخارات و جوایز این کتاب می‌توان به دریافت جایزه جشنواره جلال آل‌احمد در سال ۱۳۹۴ اشاره کرد که به حمید رسام تعلق گرفت. همچنین در بهمن‌ماه سال ۱۳۹۵ و در مراسم ششمین پاسداشت ادبیات جهاد و مقاومت نیز متن تقریظ رهبر انقلاب از این کتاب منتشر شد. این جوایز و افتخارات بیانگر ارزش ادبی این کتاب بوده که با معنویت و روحیه انقلابی دوران دفاع مقدس همراه است. 

کتاب «آب هرگز نمی میرد» دارای ۱۱ فصل، با عنوان‌های «کُر شیخ علی ممد»، «رنگ خدا»، «زیر علم عباس»، «گردان سقاها»، «مجنون؛ جنگ آب و آتش»، «شب عاشورایی انصارالحسین»، «فاو؛ سلام بر تشنگی»، «آب هرگز نمی میرد»، «ما گردان اباالفضلیم»، «با دو پای بریده» و «خدا با ما بود» است و در خلال کتاب نیز تصاویر مرتبط با هر فصل نیز آورده شده است.

در ابتدای کتاب دست‌نوشته‌ای از راوی داستان بیان شده است: «از روزی که در ۶ سالگی روضه‌ی مشک و سقا را از پدرم شنیدم تا زمانی که دستم به داس و خوشه‌های گندم گره خورد، رد این بوی خوش را گرفتم تا به زیر علم عباس علیه‌السلام رسیدم. اتفاقی نبود. در دفتر تقدیر الهی همه‌چیز حساب و کتاب داشت که با شروع جنگ تحمیلی و تأسیس یگان رزمی استان همدان -انصار الحسن(ع)- به نوکری گردان حضرت ابوالفضل(ع) منصوب شدم و تشنه‌ی آب، آب حیاتی که هنوز از مشک ابالفضل(ع) می‌ریخت و به تاریخ آبرو می‌داد. و بعد هم با این جمله تمام می‌کند که ما تشنه‌ی یک جرعه سخاوت هستیم. مشک تو هنوز آب دارد عباس».

همچنین در بخشی از کتاب آب هرگز نمی‌میرد می‌خوانیم:

«چشمم باز شد، دور و برم چند پرستار دیدم… ملحفه را کنار زدند، دیدم پا ندارم. روبه‌روی اتاق، فرمانده لشکر حاج علی شادمانی ایستاده بود و داشت گریه می‌کرد. هرچه فکر کردم کجا بودم و چه اتفاقی افتاده چیزی به یاد نیاوردم. بیمارستان در بانه بود، اما امکاناتی برای درمان نداشت. چند مسکن و سرم تزریق کردند چشمانم کمی سو گرفت، هنوز دانه‌های اشک را روی صورت فرمانده لشکر می‌دیدم که دست توی موهایم می‌کشید و دلداریم می‌داد.

در بیمارستان همان پوست نیم‌بند پای چپ را با قیچی کندند و هر دو پا مثل هم از زیر زانو قطع شدند و استخوان‌ها از بالای زانوهای هر دو پا تا کشاله ران شکسته و پر از ترکش ریز. ظرف یک ساعت اتاقی که بستری بودم از همرزمان پر شد. آمده بودند که خون بدهند، علی چیت سازیان پیش‌قدم شد و اولین کیسه خون را او داد و چند نفری که گروه خونشان می‌خورد خون دادند.

چشم در چشم علی چیت سازیان داشتم، اگر می‌دانستم این آخرین بار است که او را می‌بینم، هرگز چشمانم را نمی‌بستم اما از اینکه خون شیرمردی مثل علی چیت سازیان در رگ‌هایم جاری می‌شد احساس خوبی داشتم. خیلی زود خبر مجروحیتم تا قرارگاه نجف رفت. فرمانده سابق لشکر ما حاج مهدی کیانی معاون قرارگاه نجف شده بود اما قبل از آمدن او از هوش رفتم».

انتهای پیام

ثبت نام در مجمع

برچسب ها :

ناموجود
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.

مساجد