تاریخ انتشار : چهارشنبه 24 شهریور 1400 - 8:20
کد خبر : 130246

آکواریوم تاکتیکی/خاطره

آکواریوم تاکتیکی/خاطره

به گزارش مجمع رهروان امر به معروف ونهی از منکر استان اصفهان به نقل از ایسنا، سردار شهید مدافع حرم احمد غلامی روایت کرده است: مشغول عملیات بودیم. بعد از اینکه عراق هلی‌کوپتر ما را زد، مطمئن شدیم که جایمان لو رفته و باید یک جای بهتر پیدا کنیم. با کاظم رستگار از ارتفاع «کدو»

به گزارش مجمع رهروان امر به معروف ونهی از منکر استان اصفهان به نقل از ایسنا، سردار شهید مدافع حرم احمد غلامی روایت کرده است: مشغول عملیات بودیم. بعد از اینکه عراق هلی‌کوپتر ما را زد، مطمئن شدیم که جایمان لو رفته و باید یک جای بهتر پیدا کنیم. با کاظم رستگار از ارتفاع «کدو» به سمت پایین سرازیر شدیم. باید محلی می‌یافتیم که هم آسیب‌پذیر نباشد و هم مخابرات به‌راحتی بتواند با نیروها ارتباط برقرار کند. امنیت محل جدید بسیار مهم و حائز اهمیت بود.

*یادی از شهید احمد غلامی
*کار بزرگ شهید احمد غلامی در «لشکر ۱۰ سیدالشهداء(ع)»

مدتی گشتیم تا بین چند تخته سنگ بزرگ، نقطه‌ای نظرمان را جلب کرد؛ مکان امنی به نظر می‌رسید.رفتیم و با نیروهای کمکی برگشتیم. اول محوطه کوچکی را صاف کرده و سنگ‌ها را جمع‌آوری کردیم و یک چادر برای استراحت و فرار از آفتابِ تند به پا کردیم. بین دو صخره بودیم. دو ردیف گونی روی این صخره‌ها چیدیم و یک قرارگاه دو طبقه درست شد.

بالاتر برای بیسیمچی‌ها یک قرارگاه زیر تخت سنگ در نظر گرفتیم. آن سنگر به قدری کوچک بود که به زور چهار پنج نفر در آن جا می‌شدند. داخلش چند بوته تیغ‌کوهی از بین سنگ‌ها رشد کرده بود و کلی حشره در حال رفت و آمد بودند. منظره‌ی جالبی بود. برای همین بچه‌ها اسم آن‌جا را «آکواریوم تاکتیکی» گذاشتند.

برای بهتر شدن ارتباط مخابراتی یک تقویت‌کننده روی ارتفاع کدو زدیم که تمام نقاط کور را بست و دیگر ارتباط خوبی با گردان‌ها داشتیم. بچه‌ها هر وقت مرا می‌دیدند می‌گفتند: «حاج احمد خیالت راحت.»

*پیکر سردار شهید حاج احمد غلامی تشییع شد
*نظر سردار «احمد غلامی» درباره جنگ تحمیلی

چند وقت بعد روانه پادگان پیرانشهر شدیم. در بین راه، بچه‌ها را دیدیم که با یک ستون قاطر، مهمات جابجا می‌کردند. حاج علی آقای راننده تا چشمش به قاطرها افتاد، شیطنتش گل کرد. آرام رفت پشت قاطرها و بی‌خبر چند بوق پیاپی زد. قاطرها هم رم کردند و بچه‌ها را به زمین انداختند.

ولبشویی شده بود. ما هم در ماشین به اوضاع آنها می‌خندیدیم و تماشای‌شان می‌کردیم.این شوخی‌ها باعث سرگرمی و تغییر روحیه همه رزمندگان بود و بنده به شدت طرفدار این دوستی‌ها و صمیمت‌ها بودم. راستش در جبهه اگر این خندیدن‌های از ته دل نبود، تحمل شرایط برای همه سخت و طاقت‌فرسا می‌شد.

انتهای پیام

ثبت نام در مجمع

برچسب ها :

ناموجود
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.

مساجد