ناصر خسرو؛ زادروز او که روح خود را نفروخت/ سفر نامه پس از هزار سال
عصر ایران؛ مهرداد خدیر– امروز، زادروز یکی از برجستهترین شخصیتهای فرهنگی و از نامآورترین حکیمان و شاعران و سخنگویان به زبان پارسی و شاخصترین نماد شیعۀ اسماعیلیه نزد ایرانیان است؛ ناصرِ خسروِ قبادیانی که ۱۰۱۷ سال پیش دیده به جهان گشود و پس از هزار سال، شعر او را میخوانیم و نیک، درمییابیم: رنج و
عصر ایران؛ مهرداد خدیر– امروز، زادروز یکی از برجستهترین شخصیتهای فرهنگی و از نامآورترین حکیمان و شاعران و سخنگویان به زبان پارسی و شاخصترین نماد شیعۀ اسماعیلیه نزد ایرانیان است؛ ناصرِ خسروِ قبادیانی که ۱۰۱۷ سال پیش دیده به جهان گشود و پس از هزار سال، شعر او را میخوانیم و نیک، درمییابیم:
رنج و عنای جهان، اگرچه دراز است
با بد و نیک، بیگمان به سرآید
چون مسافر، ز بهر ماست و شب و روز
هر چه یکی رفت بر اثر دگر آید
ما سفرِ برگذشتنی گذرانیم
تا سفرِ ناگذشتنی به درآید
ناصر خسرو، نشانی است از یک درخت هزار ساله و ۱۲ شهریور، زادروز اوست در سال ۳۸۳ خورشیدی و این نوشته بیشتر به این تاریخ نگاه دارد تا بدانیم تا کجا ریشه داریم و این زبان چگونه در درازای هزار سال باشکوهتر شده چندان که شعر ناصر خسرو ضربالمثل است: از ماست که بر ماست… و یادآور شعر مشهور او: عقاب.
روزی ز سر سنگ، عقابی به هوا خاست
از بهر طمع بال و پر خویش بیاراست
بر راستی بال نظر کرد و همی گفت:
امروز همه مُلک جهان زیر پر ماست
گر بر سر خاشاک یکی پشه بجنبد
جنبیدن آن پشّه عیان در نظر ماست
ناگه ز کمینگاه یکی سخت کمانی
تیری ز قضای بد انداخت بر او راست
بر بال عقاب آمد آن تیر جگر دوز
وز ابر مر او را به سویخاک فرو کاست
بر خاک بیفتاد و بغلتید چو ماهی
وآنگاه پر خویش گشاد از چپ و ازراست
گفتا:عجب است این که زچوبی و زآهن
این تیزی و تندی و پریدن زکجا خاست!؟
چون نیک نظر کرد پر خویش در آن دید
گفتا ز که نالیم که از ماست که بر ماست!
چند نکتۀ دیگر به بهانۀ زادروز ناصر خسرو گفتنی است:
۱- او زادۀ قبادیان از توابع بلخ بود و در سال ۵۶۷ خورشیدی در بدخشان درگذشت. هیچ یک از این سه (بلخ، قبادیان و بدخشان) در جغرافیای امروز ایران قرار ندارد. اما کیست که ناصر خسرو را ایرانی نداند؟ چرایی آن روشن است. ایران فرهنگی بسا بزرگتر از جغرافیای کنونی است و بهترین گواه هم ناصر خسرو.
بلخ اکنون در افغانستان است و قبادیان در تاجیکستان و بدخشان نیز کانون شیعیان و پارسی زبانان است در افغانستان و دریغا که درست در این ساعات طالبان سوار بر ادوات به جا مانده از ارتش آمریکا به سوی پنجشیر روان است و ما تماشا میکنیم (و تماشا نکنیم چه کنیم؟ با طالبانی بجنگیم که شوروی سابق و آمریکا را خسته کردند؟). ناصر را «آوارۀ درۀ یمگان» هم لقب داده اند و امروز کسانی برآنند که میراث داران زبان و فرهنگ ناصر خسرو را در افغانستان آوارۀ دره ها کنند.
از بلخ و بدخشان چه میدانیم؟ شاید هیچ! چون دهههاست که چشم ما به سوی جغرافیاهای دیگری است که اشتراک تاریخی و فرهنگی و زبانی با ما ندارند. چه مردمانی که رو به جانب مغرب زمین دارند تا گشایشی شود و چه حاکمانی که فرهنگ را هم با نگاه ایدیولوژیک تفسیر میکنند. (در سال ۸۸ یک مقام فرهنگی در هرات میگفت ما کتاب شعر و عرفانی و داستان میخواهیم و از ایران برای ما آثار آقای مطهری را میفرستند و کاش این فقره را هم دکتر علی مطهری گوش زد کند مانند نقد اجبار به خواندن آثار برای زندانیان).
2. ناصر خسرو در دربار سلطان محمود و سلطان مسعود غزنوی مورد احترام بود و به کار دبیری اشتغال داشت و بعد از شکست غزنویان در برابر سلجوقیان به دربار برادر طغرل سلجوقی رفت و به کار دبیری ادامه داد اما تصمیم گرفت جهان را بگردد و سفر کند و جندان سفر کرد و دید و تجربه کرد که همچنان به عنوان برجسته ترین شخصیت ایرانی در سیر و سفر و جهانگردی شناخته میشود.
درست است که سعدی را به سفر می شناسیم اما در این که همۀ حکایتهای سفر او واقعا رخ داده باشد زادۀ ذوق سرشار استاد سخن نباشد تردید وجود دارد حال آن که ناصر خسرو ۳۰۰ سال قبل از او سرزمین های گونه گون را درنوردیده از حلب و طرابلس و شام و فلسطین تا آذربایجان و ارمنستان وسودان. ۶ سال در مصر بوده که آن روزگار پایتخت فاطمیان بوده و در دوران المستصربالله به مذهب اسماعیلیه یا شیعیان هفتامامی میگرود. (شیعه امامیه یا ۱۲ امامی از صفویه به بعد بیشتر رواج یافت).
3. بزرگ ترین آموزۀ ناصر خسرو برای ما عزت نفس اوست. به تعبیر انجیل، روح خود را نفروخت:
من آنم که بر پای خوکان نریزم
مر این قیمتی دُرّ لفظ دری را
شعر و سخن خود را وسیلۀ چاپلوسی و تملق نمیکرد تا صله بگیرد و روزگار بگذراند.
۳. با این که چهرههای برجستۀ دانشگاهی کتاب سفرنامه ناصرخسرو را تصحیح و ویرایش و خلاصه سازی و منتشر کرده اند اما کاری که به تازگی انجام شده متفاوت است. بیشتر به این سبب که دکتر محمدرضا توکلی صابری همان مسیر ناصر خسرو را پس از هزار سال دوباره پیموده و البته با وسایل مدرن امروزی و در کتابی با عنوان «سفر برگذشتنی» پا جای پای ناصر خسرو گذاشته در جادۀ ابریشم و شرح آن را در کتابی آورده که به همت انتشارات علمی و فرهنگی منتشر شده است.
ویژگیهای منحصر به فردی این نسخه را متمایز میکند. نخست اینکه منبع این چاپ یعنی نسخه لکهنو، ۲۸۸ سال قدیمیتر از نسخه مورد استفاده شارل شفر (نسخه پاریس) است که منبع همه سفرنامههای موجود است.
دوم اینکه مصحح «سفرنامه در درست، مسیر سفر ناصر خسرو را رفته و از کشورها، شهرها، روستاها، دروازهها، بازارها، مسجدها، کلیساها، آرامگاهها، چشمهها، نیلسنجها، آبشارها، دژها، قلعهها، مزارها و گورستانهایی که در سفرنامه سخنی دربارهی آنها آمده است بازدید کرده، محل بعضی از شهرها و دیهها را که نامشان عوض شده و یا به اشتباه آنها را نابودشده میدانستند، یافته و بعضی عبارات و مجهولات متن سفرنامه را در مورد موقعیت شهرها، مکانها و رویدادها روشن کرده است.»
سوم اینکه دکتر توکلی صابری بهجز تصحیح متن اصلی، مقدمه مفصلی درباره زندگی، تفکر و آثار ناصر خسرو برای این کتاب نوشته و آنها را بر اساس موضوع دستهبندی کرده است. چهارم اینکه هر جا واژهای یا عبارتی سختخوان بوده، آن را علامت گذاری کرده و معنی یا توضیحات لازم را علاوه بر واژهنامه در پاورقی هم آورده است. و ویژگی پنجم هم مصور بودن کتاب است.
(جالب است بدانید دکتر صابری توکلی در ایران دکتر داروساز شد و در آمریکا دکتری شیمی پزشکی گرفت و دانش آموختۀ ادبیات نیست).
4. اهمیت دیگر سفرنامۀ ناصر خسرو در دقت و صحت اطلاعاتی است که ارایه داده است و همین موجب احترام بیشتر به اوست. در قدیم می گفتند « جهاندیده بسیار گوید دروغ» چون در نقل خاطرات اغراق می کردند و بیم رسوایی نداشتند چرا که بعید بود دیگری به همان سفر برود. دکتر صابری اما می گوید مسافتها را دوباره بررسی کرده و دیده عینا همان است.
با این همه در این روزگار از ناصر خسرو چه می دانیم و ناصر خسرو ما را یاد چه می اندازد؟ در وهلۀ نخست: خیابان ناصر خسرو و قاچاق دارو!
حالا باز خوب است که بین حکیم بودن او و دارو تناسبی میتوان یافت و گرنه سالها ملاصدرا یادآور سازمان گوشت بود ( استقرار در این خیابان) و جلال آل احمد هم شهرت داشت و دارد به خاطر میدان میوه و تره بار قزل قلعه!
ناصر خسرو برای رهانیدن ایران از سلطۀ خلافت، آیین فاطمیان را رواج داد و «جامع الحکمتین» را به همین انگیزه نوشت و تا قرن ها اثر تبلیغ او برجای بود تا صفویان خودِ ایران را کانون تشیع کردند.
ناصر البته در مصر نماند و به ایران آن روزگار بازگشت به نسبت متوسط سن آن دوران بلند زیست: ۸۴ سال.
برچسب ها :
ناموجود- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰