میزگرد جهادیها در فارسمن| جهاد از سوریه تا سرپل ذهاب؛ به آن مسؤول بیبرنامه سیلی زدم!
به گزارش مجمع رهروان امر به معروف ونهی از منکر استان اصفهان به نقل از خبرگزاری فارس، از یک دورهمی در مسجد آغاز شد، دورهمی چند جوان با یک دغدغه مشترک برای خدمت رسانی به مناطق محروم، بعدها همین چند جوان با رویکرد دفاع از وطن راهی شهرهای سوریه شدند تا دفاع از حرم بی
به گزارش مجمع رهروان امر به معروف ونهی از منکر استان اصفهان به نقل از خبرگزاری فارس، از یک دورهمی در مسجد آغاز شد، دورهمی چند جوان با یک دغدغه مشترک برای خدمت رسانی به مناطق محروم، بعدها همین چند جوان با رویکرد دفاع از وطن راهی شهرهای سوریه شدند تا دفاع از حرم بی بی زینب(س) را در دستور کار قرار دهند؛ حال برخی از آنها از سفر معنوی برگشتند برخی دیگر جانباز و شهید دفاع از حرم.
حجت الاسلام جابر شیری، طلبه جوانی است که این روزها مدیریت آن گروه چند نفره را برعهده دارد، نهالی که با تلاش های خالصانه آن چندنفر امروز به قرارگاهی بزرگ در جنوب غرب تهران تبدیل شده و خانوادههای محروم بسیاری را تحت پوشش قرار داده است، خانوادههایی که هر کدام دردهایی از جنس فقر، اعتیاد، ترک تحصیل و … را همراه دارند و این جوانان برای رفع تمامی مشکلات تلاش میکنند. خبرگزاری فارس در پی یک پویش، حجت الاسلام شیری و راضیه گنجعلی همسرش را به این رسانه دعوت کرد تا پای صحبتهای آنها بنشیند. متن زیر حاصل این گفتوگو است:
حجت الاسلام شیری:
اواخر سال ۹۳ بود که در لشکر در قالبهای گردانهای مختلف (عملیاتی، زرهی، زمینی و پیاده) آموزش میدادند، یک عده از دوستان جهادی گروه ما نیز در این لشکر دوره میدیدند تا آماده اعزام به سوریه شوند، تعدادی از بچهها به خان طومان، جنوب شرق حلب، المیادین و… اعزام شدند و در نهایت به شهادت رسیدند.
خاطرات بسیار است اما کار از سوریه شروع شد، بچهها رفتند آنجا جنگیدند، آن تکلیفی که در سوریه داشتند را ادا کردند بعد از احساس تکلیفی که بچه ها در سال ۹۴ داشتند یک بحران در کشورمان رخ داد، بحرانی به نام زلزله سرپل ذهاب؛ اواخر جنگ در سوریه بود، حتی بسیاری از بچههای قرارگاه، نامههای اعزامشان آمده بود و باید راهی میشدند و میرفتند اما در سرپل ذهاب ایستادند، کار کردند و سوریه را رها کردند و گفتند: «سال ۹۴ تکلیفمان را در سوریه ادا کردیم و اینک پای کار میدان سرپل ذهاب هستیم.» ایستادند و در منطقه ای به نام کوئیک عزیز، کوئیک مجید، کوئیک حسن، سرابله، قره بلاغ و… شروع به کار کردند.
بازسازی و مرمت ۲۵۰ خانه زلزله زده در سرپل ذهاب/آقایان دولتی کجا بودند؟
بچه ها شروع کردند در آنجا کار جهادی انجام دادند و قریب به ۲۵۰ خانه را بازسازی و مرمت کردند، یعنی صفر تا صد ساخت و ساز صورت گرفت. قریب به ۲۰۰ تا ۲۳۰ پروژه سرویس بهداشتی (حمام و دستشویی) نیز داشتیم. فراموش نمیکنم هیچ وقت، خانواده ها، زنان و مردانی زمانی که میخواستند به دستشویی بروند، میرفتند کوهستان و پشت سنگی، پشت جایی، امکانات به شدت ضعیف بود. بعد نیروهای دولتی و آقایان کجا بودند؟ هیچ کس نبود.
بچه های جهادی که در سرپل ذهاب پای کار ایستادند همان هایی بودند که زمانی در سنگرهای سوریه میجنگیدند، همان بچه ها ۶ ماه تا ۱ سال آنجا بودند و کار را تمام کردند، پس از اتمام کار آرام آرام اتفاقات سیل آق قلا و پل دختر رخ داد و همراه بچه ها به آق قلا رفتیم و کار را آنجا آغاز کردیم و قرارگاهی جدید زدیم، نیروهای مردمی و اکیپها و گروههای مختلف همه اینها دستشان را در دست ما گذاشتند و جریانی بسیار ارزشی در آنجا اتفاق افتاد و قریب بر ۱۵۰۰ نیروی جهادی طلبه، دانشجو، نیروهای مردمی و اکیپ های مردمی مانند اکیپ های اسب سواری، آفرود سوار و … همه آمده بودند تا پای کار باشند. برای نمونه اکیپهای آفرود سوار با ماشین هایشان آمده بودند تا اگر کسی ماشینش گیر کرده است، ماشین را به بیرون بکشند و کاری جمعی، مردمی و دلی در آنجا صورت گرفت.
۵۸۰ خانه آنجا بازسازی کردیم. پاکسازی سیل چند مرحله دارد: کف کشی، لای روبی، لجن کشی، شن ریزی و آهک ریزی برای ضدعفونی آخر، این مراحل آن هم در منطقه ای مانند آق قلا با ۳۶ روستا و خانههای روستایی که هر خانه ۵۰۰ تا ۱۰۰۰ متر وسعت دارد؛ بسیار سخت است.
در روستای کل آباد مشغول پخش غذا بودیم، مراحل اول بود و هنوز آب به پایین نرفته بود، رفتم جلوی درب خانه ای و زنگ زدم، طبقه بالا زندگی میکردند و طبقه پایین کامل در آب بود، آمدم ازخستگی به تیر برق تکیه بدهم، کنار تیر برق دریچه چاهی بود و من متوجه نشده بودم، خسته بودیم، شب قبل نخوابیده بودیم، پس از تکیه دادن به تیربرق، عمامه به سر و با لباس جهاد ناگهان به دو متر چاه و لجن افتادم، بچه ها دست من را گرفتند و حاجی بیا بالا کنان من را با کارواش میشستند.بچهها همه خسته، یک تعداد در سوله سبد، یک تعداد در آشپزخانه هر روز ۵۰۰۰ پرس غذا برای ۵ الی ۱۰ روستا طبخ میشد، حساب کنید با این وسعت کار نیروها همه خسته بودند اما دولت و آقایان و مسئولین کجا هستند؟!
به آن مسؤول بیبرنامه سیلی زدم!
با رئیس بنیاد مستضعفان استان گرگان درگیر شدم و حتی یک سیلی نیز به گوشش زدم؛ آمده بود در میدان و ۱۰ ماشین نیسان نیز آورده بود و برخیها دور این ماشینها جمع شده و حمله کرده بودند که آنها را ببرند. هر گروه و اکیپ و جریانی که برای کمک رسانی به میدان میآیند به قرارگاه ها مراجعه میکنند زیرا قرارگاه آنالیز منطقه ای کردند و متوجه شده اند چه تعداد خانواده وجود دارد و به این تعداد و کمک رسانی میکنند.
سیل تنها آب نمی آورد، وبا داشت آق قلا را تهدید میکرد
گروه ها میآیند و موارد اهدایی را به قرارگاهها میدهند تا کار براساس اصول پیش رود. ما قریب به ۱۲ دستگیری در آق قلا داشتیم، رفتیم خانه ای و شاهد این بودیم که یک اتاق تن ماهی یا پتو و … دپو کرده اند، ما به این خانواده ها چه بگوییم؟ گروه های مختلفی آمدند از این تن ماهی گرفتند از این پوشک گرفتند و… به همین صورت. به همین خاطر است در بحث تجربه نگاری در لحظه بحران نیاز است که انسان با تجربه باشد. اگر قرار بر این است کار میدانی صورت بگیرد، پس باید به تعبیر حضرت امام (ره) کار باید تشکیلاتی باشد، کارستادی باشد، کار قرارگاهی باشد. ما آمدیم پای میدان و کار را شروع کردیم، اگر بچههای جهادی کار را به موقع شروع نکنند، میشود بحران آق قلا که وبا داشت شکل میگرفت. سیل با خودش فقط آب نمیآورد! سیل با خودش بیماری میآورد، در آب حیوان مرده، فاضلاب شهری و موارد دیگر هست.
حاج حسین آقای اسداللهی حضور مهمی در اردوهای جهادی داشت، یک روز بالا دست روستا بچه ها داشتند کار میکردند، هرروز برای پایش کردن کارهای ساخت و سازخانه های مردم به روستاها میرفتیم و بررسی های لازم انجام میشد و غربالگری صورت میگرفت. داشتیم به بالا دست روستا میرفتیم که دیدم یک پرچم یازهرا (س) بالای تیر برق نصب است، حاج حسین گفت اینجا کوئیک همه سنی مذهب، قضیه پرچم یا زهرا(س) چیست؟ خلاصه حاجی گفت یکی از بچه ها برود پرچم را بردارد، یکی از بچه ها رفت بالای تیر برق و پرچم را درآورد، حاج حسین گفت ما نیامدیم اینجا برای این کارها که آمدیم بی منت خدمت کنیم بلند شوید برویم! یادم نمیرود روز بعد این واقعه را، داشتیم میرفتیم بالا دست روستا دیدیم همانجا بالای همان تیر برق پرچم یا زهرا(س) دیگری نصب است. حاجی گفت: آمار بگیرید کی این پرچم ها را میزند و … یکی از بچه ها دوباره رفت بالای تیر برق که پرچم را بیاورد که ناگهان خانه روبه رویی که آوار شده بود یک نفر در باز کرد و خارج شد و گفت سردار، برای چی این پرچم را در میآورید؟ حقیقتا برایم عجیب بود!
گفت سردار:«ما هرچه داریم به برکت همین حضرت زهرا(س) شماست» سردار گفت چی شده ما نیامدیم اینجا برای این کارها که ما اینجا خدمت گذار شماییم و آمدیم نوکری شما را کنیم و برویم.گفت: سردار ما هرچه داریم از برکت همین خانم است، اگر این خانم نبود شما بچه شیعه هایش اینجا چه میکردید؟ شما بچه شیعههای این خانم هستید.
«کونُوا لَنا زَیناً و لا تَکونُوا عَلَینا شَیناً» میگویند، مولا به جنس پشت ویترینش مینازد؛ ما هم جنس های پشت ویترین علی ابن ابی طالب(ع) هستیم. مولا به جنس هایش مینازد، یعنی حضور بچههای جهادی در سرپل ذهاب اثری میگذار.کار به سرپل ذهاب رسید به آق قلا و پل دختر تا مناطق محروم کشور از سیستان و بلوچستان،بندر لنگه، بندرعباس، بوشهر، مشهد، تا مناطق محروم خراسان جنوبی تا کردستان این بچه ها کار کردند و خسته نباشیدشان شد کارهای جهادی تهران. گفتند بیاییم تهران و کار جهادی را شروع کنیم که عشق ما را پی کاری به جهان آورده، ادب آن است مشغول تماشا نشویم.
بچه ها آنجا مشغول تماشا نشدند و آمدند پای کار، همانطور که در سرپل ذهاب، آق قلا و پلدخترکار کردند، آمدند جنوب تهران و لبیک گفتند به آقا سیدعلی آقا و کار را در تهران شروع کردند. ما کجا رویم؟ همسایه تان فقیر باشد به گروه جهادی ما کمک میکنید؟ خیر، همسایه مان واجب است دست همسایه ام را میگیرم.
کمک رسانی مردم به مردم؛ مردم خودشان آمدند پای کار تا خدمت کنند به مردم، نه کد پاسداری دارند نه کد سازمانی دارند بلکه همه به صورت جهادی و فی سبیل الله آمدند و با خدا معامله کردند.
ماجرای سیلی زدن به صورت یک طلبه در سراوان
هیچ موقع فراموش نمیکنم، سراوان بودیم نقطه صفر مرزی که ساخت و ساز و کارهای همین خانه های کپر نشینان را انجام و بازسازی و مرمت میکردیم. دعوا شد، من گفتم برم وسط جدا کنم، نمیدانم چه شد و آن وسط یک سیلی خوردم؛ لباس روحانیت هم تنم نبود و با لباس جهاد بودم، کار که تمام شد هنگام نماز رفتم مسجد، عبا و عمامه را تنم کردم و رفتم ایستادم جلو برای نماز، نماز که به اتمام رسید و من گفتم «السلام علیکم ورحمه الله»، ناگهان همه آمدند و گفتند حاج آقا قبول باشه، قبول باشه…. یکی از جمع گفت ای وای حاج آقا شمایی که؛ همان کسی بود که سیلی را به من زده بود و افتاد به دست و پایم که حاج آقا من نمیدانستم و…، گفتم من آمدم تا مشاجره شما را حل کنم. بعضی مواقع انسان ها در همین کارهای جهادی سیلی میخورند، ۴۷ شهید جهادی داریم، در همین سرپل ذهاب بچه ها مشغول کار بودند که پس لرزه آمد و دیوار کنار روی آنها آوار شده است و شهید شدند.
نقطه وصل بچهها تهران بود اما بچه ها با همان روحیه خدمت، فرقی ندارد جهاد میتواند در میدان نبرد باشد جهاد میتواند در همین محله خودمان برای محرومین باشد و برای محله مان؛ میدان، میدان است و جهاد نیز جهاد، چون هدف خداست؛ بچه ها که کار میکردند مدام میگفتند برای خدا آمدیم. کتک خوردیم، سیلی خوردیم، ترکش خوردیم، هرچه بود برای خدا بود. یکی میشود شهید امر به معروف و نهی از منکر، یکی میشود شهید جهادی، یکی نیز میشود شهید مدافع حرم تمام این موارد توفیق و مأموریتی است که برحسب تکلیف؛ همه ما نیز تکلیفی داریم و امروز اگر میدان جهاد ما سوریه بود، اگر میدان جهاد ما عراق بود، میدان جهاد ما سرپل ذهاب بود، امروز میدان جهاد ما تهران است…
اینجا محرومیت رنگ دیگری دارد، شاید ضعیفتر از سیستان!
همان بچهها احساس تکلیف کردند و گفتند حاجی یک زمان میدان کار آنجا بود اما الان میدان کار تهران است، حاجی اینجا محروم داریم چه بسا محرومیت هایی که اینجا دیدیم را در سرپل ذهاب ندیدیم، محرومیت هایی که در تهران دیدیم را من در سیستان و بلوچستان به عینه ندیدم! درست است که آنجا برق ، آب و گاز ندیدم اما اینجا نیز خانه هایی را دیدم که نه سرویس بهداشتی داشتند نه آب و برق و گاز!
محله شماره ۲ در تهران، شهرکی به نام نوروز آباد؛ خانواده ای آنجا بودند که نه آب داشتند، نه برق و نه گاز؛ شما تصور کنید یک خانواده چهار نفره که دو فرزند پسر داشتند که این دو بخاطر فقر دو سالی است که مدرسه نرفته اند، اینجا تهران است!
رفتیم در خانه این خانواده، دیدیم پسرشان با یک دبه ۲۰ لیتری آب از سر کوچه میآید، گفتیم کجا بودی؟ گفت حاجی رفتم آب بیارم. پرسیدم مگر خانه تان آب ندارد؟ گفت نه آب ندارد، از پارک محل هر روز میروم و این دبه ۲۰ لیتری را آب پر میکنم و به خانه مان میبرم. گفتم که دستشویی چی؟ گفت این دستشویی ماست! رفتم دستشویی شان را ببینم، دیدم یک لوله پلیکا، سر شیر نیز کیسه زباله کشیده سه چهار تا آجر هم دورش چیده و یک متر نیز زمین را کنده و این شد دستشویی این خانواده!
حمام نداریم به جای آن استخر میرفتیم!
گفتم حمام شما کجاست؟ گفت از زمانی که کرونا آمده حمام نرفتیم اما قبل کرونا استخر پایین باز بود میرفتیم آنجا دوش میگرفتیم؛ چون گرمابه های اطراف منطقه ۱۸همه بسته شدند. این فقر است! شوهر معتاد نیست، سالمِ سالم است.شوهر بیکار شده است، شرکت تعدیل نیرو کرده است و پدر خانواده بیکار شده، به خاطر همین فقر است که دو فرزند خانواده مدرسه نرفته اند. میتوانم بگویم مرغ سوخاری آرزوی این دو بچه بود! میگفت هر زمانی که از خیابان رد میشوم و این دستگاه های مرغ سوخاری که میچرخند را میبینم با حسرت نگاه میکنم و بویش هم که میآمد میگفتم چی میشود اگریک مرغ سوخاری روزی ما هم بشود و ماهم بخوریم! آرزوی یک بچه میتواند مرغ سوخاری باشد. این میشود فقر.
از این ننه شهیدها بسیارند…
از یک مادر شهید بگویم، گفتم ننه جان ما میخواهیم خدمت برسیم و کار را شروع کنیم، میخواهیم بیاییم نمای خانه را بازسازی کنیم، پسر شهیدش هم در همین خانه به دنیا آمده،به قدری خانه قدیمی است که هنگام باران، آب از دیوارها وارد خانه میشود،گفتم ننه جان میخواهیم بیاییم برای بازسازی، گفت پسرم راضی به زحمت نیستم. ۳۵ الی ۴۰ سال است که خانه اش هیئت شده و هر شب یکی از هیئتهای محله آنجا روضه دارند و حاج خانم هم جلوی در می ایستند و مهمان ها را بدرقه میکنند، از این ننه شهیدها است. خیلی عجیب است، یکی از خیابان های مهم آن محله نیز به نام این شهید است. گفتم مگر میشود راضی نباشید؟ ما میخواهیم بیاییم و نوکری شما را کنیم، گفت نه من پرونده ام در بنیاد سفید است و هیچ چیزی هم نمیخواهم…
کارجهادی ما از پایگاه بسیج یک مسجد آغاز شد؛ پایگاه بسیج لیله القدر، مسجدحضرت رقیه (س) در محله شماره ۲، بچه ها دور هم جمع شده بودند و میگفتند چه کنیم؟ یک تعداد از بچهها در گردان های مختلف بودند و از همین راه میرفتند دوره میدیدند و میرفتند برای ادای تکلیفی که در سوریه احساس کردند. اتفاق اصلی در خانواده ها رخ داد که فرزندی در خانواده تربیت شده است که در این جریانات احساس تکلیف میکند. شما امروز احساس تکلیف کردید که این میزگرد را برقرار کردید، احساس تکلیف کردید که این کار دیده شود.
مدتی به همراه دوستانی که فعالیت میکردیم و همان بچه هایی که این مدت باهم کار میکردیم، یک گروه بودیم دیگر، یک گروه عادی، یک گروه مردمی که فقط احساس تکلیف میکردیم. ما برای اینکه بخواهیم یک خانواده تشکیل بدهیم باید یک سرپناه داشته باشیم، زمین۱۰۰۰ متری از شهرداری خریدیم و کارمان را شروع کردیم در کنار ساخت و ساز خانههای مردم، یک گروه بودیم و قریب به ۵ یا ۶ ماه کار کردیم و پس از ۶ ماه یک اتفاقی افتاد؛ به خاطر این کارهای اثر گذار همین عده افراد که زیاد هم نیستیم و حدودا۱۰ الی ۲۰ نفر همین آدمها چه کار کردند، آمدند و در قالب گروه جهادی شهدای منطقه تهران۱۸ این فضا را ساختند و در کنارش خانههای محرومین را ساختند و این کار را استارت و آغاز کردند.
در نهایت این گروه پس از ۶ ماهه به دستور فرمانده سپاه آن منطقه به قرارگاه محلی تبدیل شد. قرارگاهی که باید حالا تخصصی محرومیت زدایی کند. یعنی باید در پی توانمندسازی خانواده ها و رفع محرومیت باشد. حالا همین بچه ها با گذشت یکسال تبدیل شده اند به قرارگاهی که کارشان محرومیت زدایی جنوب غرب استان تهران است. یعنی جنوب غرب، ۷ منطقه شهرداری را باید پوشش دهند چیزی قریب به ۷۰۰۰ خانواده محروم، حالا کار سنگین تر شد و تکلیف سخت تر و مشق شب سنگین تر شد. گروه های جهادی که در سطح شهر تهران در حال کار کردن هستند را پای کار بیاوریم و همین هم شد گروه های جهادی خواهر و برادر، رسانه ای و غیر رسانه ای همه را پای کار آوردیم! گروه رسانه ای تشکیل دادیم تا کارهایی که بچه ها انجام میدهند را به همگان نشان دهیم، گروه جهادی بسیج دانشگاهی دانشگاه سوره را آوردیم پای کار و در حال حاضر مسئول بسیج دانشگاه سوره، مسئول رسانه قرارگاه ما است و قریب ۵۰ دانشجوی فوق تخصصی هنر و رسانه را آورده پای کارو دارند فیلم و کلیپ و مستند میسازند و ارائه میدهند به رسانه ملی! یک گروه دیگر آمد پای کار تا فقط به محرومین لباس بدهد. ما در حال حاضر اتاقی داریم حدودا ۱۲ متری که هیچ محرومی در جنوب غرب تهران بدون لباس نماند، پرو آویز لباس داریم دور تا دور از همه نوع اقلام پوشاک تا خودشان بیایند و به سلیقه خود وسیله موردنیازش را انتخاب و پرو میکند و بدون هیچ هزینه ای میپوشد و میرود.
ایجاد پویش زمستان گرم برای پوشاندن نیازمندان در فصل سرما
در سال گذشته یکی از قضات شعبه شهید مطهری دادسرای یافت آباد دستور دادند که آقا ایشان جرائمش غیر عمد است اما محکومیتش محکومیت مالی است، گفت برو ۲۰۰ کاپشن به قرارگاه جهادی جنوب غرب بدهید، ۲۰۰ کاپشن آورد و به ما داد ما هم تمام این ها را آویزان کردیم یک طرف اتاق و پویشی راه انداختیم به عنوان زمستان گرم تا افراد نیازمندی که کاپشن ندارند بیایند و کاپشن بگیرند.
حکم محکومان مالی زندانها را به سمت محرومیت زدایی سوق دهیم
پیشنهادی ما به آقای رئیسی و رئیس دیوان عالی کشور دادیم و گفتیم اگر بشود در سازمان زندان ها، دادگاهها ، دیوان عالی و دیوان محاسبات دستوری صادر شود تا افرادی دارای محکومیتهای مالی اینها را به محرومیت زدایی سوق بدهند درصورتی که دستور این است که تمام محکومیت های مالی باید به خزانه دولت بروند و ما در حال حاضر تلاش میکنیم تا این موضوع را به سمت محرومین بیاوریم. برای نمونه: دستور قاضی شما این بوده ۲۰۰ کاپشن به محرومین بدهید، دستور شما چه بوده است؟ برای نمونه ۱۰۰۰ پرس غذا به محرومین بدهید، اگر این اتفاق بیافتد بیار اتفاق فرخنده و عالی است و ما این اتفاق را سال گذشته اجرا کردیم و گروه های مختلف پای کارآمدند و این گروه ها دست به دست هم دادند و یک جریان بسیارارزشمندی به راه انداختند و این قرارگاه امروز در جنوب غرب تهران تبدیل به یک الگو میشود، الگوی قرارگاه های دیگر تهران در حال حاضر هم قرارگاه برتر کشور در زمینه محرومیت زدایی ها است!
به هر خانواده ای که ما مراجعه میکنیم با چند نوع محرومیت مواجه میشویم، میتوانیم بگویم چهار پنج مقوله نیز بیشتر نیست: بحث اعتیاد، مقولههای درمان، بحث معیشتی، بحث اشتغال و بحث ساخت و ساز، البته میشود مقولههای فرهنگی و تربیتی نیز به عنوان محرومیت های فرهنگی اشاره کنیم.
اگر ما به هر خانواده ای ورود کنیم و یک کار را انجام دهیم و سه کار را انجام ندهیم، نمیشود ما باید محرومیت را از آن خانواده برطرف کنیم . برای نمونه هم اعتیاد دارد و هم خانه خراب است اگر خانه را بسازیم اما فرزندشان معتاد باشد و ما درمان نکنیم چه فایده دارد، پس ما باید آن فرزند معتاد را نیز درمان کنیم چون فقیر است و پول کمپ ترک اعتیاد را ندارد در نتیجه ما فضایی را ایجاد کردیم که معتادین به راحتی بروند ترک کنند و آموزش و مهارت ببینند و پس از ترک در جایی مشغول شوند.
سال گذشته ۲۷۰ معتاد ترک کرده داشتیم و قریب به ۴۵۰۰۰ سبد ارزاق کمک معیشتی برای خانواده های نیازمند اهدا کردیم، قریب به ۱۶۰ سری جهیزیه برای زوج های کم برخوردار داشتیم.
زوجی که نداشتن مهریه کارشان را به طلاق کشاند!
زوجی بود که سر موضوع عدم جهیزیه کار به طلاق کشیده شده بود که من دخترم، همسرم هم قبول نکرده جهیزیه بدهد پدرهم ندارد جهیزیه تهیه کند، باید چه کنم؟ گفتیم مشکلی ندارد و شما مدارکتان را بیاورید تا ما جهیزیه بدهیم. اگر ما امروز به داد این دختر رسیدیم، نخست آبروی مؤمن بود، شاید بگوییم ۹۰ درصد درصد امکان طلاق گرفتن بود و ما مانع شدیم!
در بحث ساخت و ساز خانه نیز ما قریب بر ۳۰۰ خروجی محرومیت زدایی را در جنوب غرب تهران افتتاح کردیم. تهران چون بحرانی رخ نداده است اکثر خانه ها مرمت و باز سازی کردیم اما بوده که خانه ای رفتیم و دیدیم که سست است و آن را ترمیم کردیم.
ما الان آمدیم و یک خانه ای میخواهیم بسازیم چند مجموعه به ما ایراد وارد میکنند؟ به این خاطر باید با یک سازمان همکاری کنیم پس تبدیل شدیم به مجموعه و قرارگاهی که بتوانیم جلوی این اتفاقها بایستیم؛ حالا شهرداری یک مصوبه ای در محرومیت زدایی دارد، امور مساجد یک مصوبهای در محرومیت زدایی دارد، بنیاد شهید یک مصوبه ای برای رفع محرومیت خانواده های شهدا دارد و در بحث بازسازی بهزیستی نیز همینطور. همه این ها دست به دست هم دادند تا این کار جمعی جلو برود طوری که شهرداری در حال حاضر به ما مصالح میدهد و سپاه بخش ۱۰ درصدی از ما حمایت میکند یعنی بابت هر پروژه به ما ۳ میلیون کمک میکند.
کمک های دیگر هم از جانب خیرین صورت میگیرد یا اینکه برای نمونه سپاه مصالح یا تاسیسات و امکانات برقی میفرستد و همین ها جمع میشوند یا گروه های خیریه، برای نمونه خانمی در سرپل ذهاب بود که فقط با یک صفحه اینستاگرامی ۸ میلیون تومان پول جمع کرده است. ببینید این افراد زیاد هستند و افراد بسیاری هستند که میخواهند خدمت کنند و از این پتانسیل استفاده کنند اما نمیدانند باید چه کنند و به کجا مراجعه کنند!
راضیه گنجعلی، همسر:
زاده اصفهان هستم و در منطقه ای منطقه ای محروم به دنیا آمده ام؛ کار جهادی ما در منطقه خودمان همراه تعدادی از بسیجیان آغاز و پس از مدتی آغاز به کار جهادی کردیم، چون منطقه ما به شدت محروم است هم از لحاظ فرهنگی و هم از لحاظ های دیگر…
نقطه آشناییام هم با حاج آقا کار جهادی بود که با پرسیدن سوالات و راهنمایی ها کم کم به قول معروف قلق کار را از ایشان یاد گرفتم برای انجام کارهای جهادی و سپس گزارش کارها را میگرفتم و برای حاجی ارسال میکردم و نظرخواهی میکردیم و … که بلاخره موجب شناخته شدن ما در شهرستان خودمان شد و بعد مردم پای کار بیایند و کمک های مردمی بیاید و مشارکت هایمان بالا رود. با افرادی که دولت مرد بودند در شهرستانمان، کارها را انجام بدهیم.
حجت الاسلام شیری:
حاج خانم خودشان چندین مرتبه دچار بیماری کرونا شدند و یکی از مسائلی که اگر بگویم شاید حاج خانم گله مند شوند در بحث تغسیل بیماران کرونایی در غسالخانه است که بسیار زحمت کشیدند.
۴۵ جانباخته کرونایی را غسل دادم
گنجعلی:
۴۰ الی ۴۵ نفر را در اصفهان غسل دادم و فعالیت در این عرصه پیش از شیوع بیماری نیز کارم بود چون مادربزرگم حدودا ۵۰ سال مشغول به فعالیت در این عرصه بودند و پس از شیوع کرونا نیز با دوستان مشغول تغسیل بیماران کرونایی شدیم!
حجت الاسلام شیری:
سه بار به کرونا مبتلا شدم؛ یکبار در غسالخانه بهشت زهرا(س) که همراه بسیج طلاب برای تغسیل رفته بودیم به بیماری کرونا مبتلا شدم، بار دیگر در آی سیو بیمارستان فیاض بخش مبتلا شدم و بار دیگر نیز برای همین کارهای جهادی که میرفتم و میآمدم مبتلا شدم و چون پدر و مادر سنشان بالا است و پدرم جانباز نیز هستند هر بار که مبتلا میشدم حدودا یک ماه به منزل نمیرفتم و خودم را در قرارگاه در یک اتاق قرنطینه میکردم.
ما کنار کارهای محرومیت زدایی کپسول های اکسیژن، ویلچر، واکر، تخت بیمارستانی و همه این ها را از خیرین و با توجه به مبلغی که جمع آوری کردیم این ها را خریداری کردیم و در انبار قرارگاه قراردادیم تا هر زمان هر کدام از خانواده ها که نیاز دارند به صورت امانت این ها را در اختیارشان میگذاریم.
در اوایل شیوع بیماری کرونا این اقدامات انجام شد که ۳ کارگاه تولید ماسک و ۲ کارگاه تولید باند داشتیم و کارگاه های مختلف دیگر و دربحث ارزاق میان بیماران کرونایی، کسانی که به این بیماری مبتلا شدند و از کار و زندگی مانده بودند در اولویت ما بودند. ما با تمام رؤسای بیمارستانها در جنوب غرب تهران جلسه گذاشتیم و بن هایی طراحی کردیم؛ بن های زرد و قرمز که رنگ زرد برای کادر درمان و قرمز برای بیماران کرونایی و آحاد مردم که بی بضاعت هستند و ازطریق مددکاری به ما معرفی شوند. ما آنها را در اختیار بیمارستان میگذاشتیم و میگفتیم اینها را به بیماران کرونایی که نیازمندند بدهید تا بیایند و از ما سبد ارزاق تهیه کنند. تقریبا ۱۵۰۰ خانواده که بیمار شده بودند و هزینه ای برای گذران زندگی نداشتند بسته سبد پروتئینی دریافت کردند و عده هم وام های ۵ میلیون تومانی و ۲ میلیون تومانی به عنوان قرض الحسنه از قرارگاه دریافت کردند.
قرارگاه جنوب غرب، نخستین قرارگاه محرومیت زدایی تهران
شبیه ما ۴ قرارگاه دیگر در سطح استان تهران وجود دارد، شمال شرق و غرب ،جنوب شرق و غرب که مهمترین قرارگاه ها، قرارگاه های جنوب هستند و اولین قرارگاهی که در تهران ایجاد شد و الگوی قرارگاه های دیگر در سطح کشور قرر گرفت قرارگاه جنوب غرب بود.
شهدایی که در سوریه یا حین جهاد شهید شدند
آقای محمدرضا مدواری برادر شهید مدافع حرم میثم مدواری که فرمانده لشکر زینبیون بودند در حال حاضر تهران هستند و درآق قلا ۲ ماه آمدند و کمک کردند جانباز ۷۰ درصد هستند و تمام بدنشان تیر و گلوله است، اگر بخواهند حرکت کنند باید دو نفر کمکشان کند،خیلی از بچه ها بودند مانند شهید سید مصطفی موسوی، بهرام مهرداد، شهید مجید قربانخانی، شهید مرتضی کریمی و بچه های دیگری که واقعا روحیه خدمت و روحیه جهاد داشتند و دغدغه مند بودند و احساس تکلیف میکردند، یک عده پس از جنگ، جانباز بازگشتند مانند آقای محمد شهبازی که جانباز اعصاب و روان شدند وهمچنان پای کار هستند و در خانه محرومین میآید و بیل میزند و حالا با این اوضاع همچنان فعالیت میکند و خانواده های این عزیزان ایثارگرند.
هرکاری که امروزه ما انجام میدهیم در امتداد خط ظهور است، یعنی زمینه سازی برای ظهور حضرت حجت بن الحسن(عج) و هر خانه ای که میرویم و کار میکنیم در آخر کار یک تابلو، یک جانماز و چادر نماز اهدا میکنیم و از آنها میخواهیم هر زمانی که دعا میکنند برای امام زمان(عج) نیز دعا کنند و هدف اصلی و چشم انداز و آن اعتقاد آخر ما این است که آقا بیایید و این مشکلات حل میشود. امید به آن روزی که همه ما بیکار شویم و قرارگاه های جهادی تعطیل شوند و مردم خودشان گلیم خود را از آب بکشند.
برچسب ها :
ناموجود- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰