وقتی فرمانده شمالی با عصا سر سفره عقد حاضر و بعد به خرمشهریها ملحق میشود
خبرگزاری فارس مازندران ـ زری طاهری پرکوهی| سوم خردا سال ۱۳۶۱، روز آزادی خرمشهر نام گرفت، شهر مرزی کشورمان در زمان جنگ بین ایران و عراق هدف اولین هجمههای دشمن قرار گرفت و اهالیاش از کودک و جوان، مرد و زن تا کهنسال کوچه به کوچه بدون سلاح از خودشان دفاع کردند. در سال ۱۳۶۱،
خبرگزاری فارس مازندران ـ زری طاهری پرکوهی| سوم خردا سال ۱۳۶۱، روز آزادی خرمشهر نام گرفت، شهر مرزی کشورمان در زمان جنگ بین ایران و عراق هدف اولین هجمههای دشمن قرار گرفت و اهالیاش از کودک و جوان، مرد و زن تا کهنسال کوچه به کوچه بدون سلاح از خودشان دفاع کردند.
در سال ۱۳۶۱، درگیریهای بین ایران و عراق به اوج خود رسیده بود و صدام اعلام کرده بود پس از فتح خرمشهر خودش را سه روزه به تهران میرساند، روزها و شبهای مردم جنوب غربی ایران پر بود از صدای خمپاره، شلیک و دود و دم… گفته شده؛ پدر و مادرها هر شب با فرزندان خود وداع میکردند کسی از یک ثانیه بعد خود با خبر نبود.
نیروهای عراقی که جان و مال و ناموس سرشان نمیشد و بیگانه محسوب میشدند پای کوبان در حال پیشروی بودند و خرمشهر را قدمگاه خود قرار داده بودند، در این جنگ نابرابر، نیروهای مسلح بسیجی و انقلابی که متشکل از حضور جوانان نسل اول انقلاب بود از جای جای ایران گرداگرد خرمشهر دیوار کشیدند تا مانع پیشروی دشمن شوند.
جوانان مازندرانی در نیروهای مسلح از دورترین نقطه به خرمشهر نیز پا به پای برادران انقلابی خود در میدان حاضر شدند، در این راه خون دادند، برخی جانباز شده و تعدادی با عنوان یادگاران دوران دفاع مقدس پس از آزادی خرمشهر و بازپس گرفتن این شهر خونین از نیروهای بعثی و همچنین بعد از اتمام جنگ به دیار خود بازگشتند.
*پای صحبتهای فرماندهای که در جریان آزادی خرمشهر حضور داشت
بهمناسبت آزادی خرمشهر همزمان با سوم خرداد مصاحبهای شنیدنی از ناگفتههای یکی از سرداران شجاع مازندرانی که در آزادسازی خرمشهر نقش داشت، ترتیب داده شد که با هم میخوانیم؛
سردار فتحعلی رحیمیان اهل بابلسر، متولد ۱۳۳۶ از فرماندهای تیپ ۳۷ نور در عملیات بیت المقدس، در گفت وگو با فارس میگوید؛ بعد از پیروزی انقلاب درست پانزدهم خرداد ماه سال ۱۳۵۸ وارد مجموعه سپاه شدم البته ابتدا دورانی در ژاندارمری مستقر بودیم تا سپاه تشکیل شد، در آن دوان بعد بهدلیل کمبود امنیت و اسنکه ژاندارمری و شهربانی آنچنانی نداشتیم سپاه در همه امور از توزیع نفت بین مردم گرفته تا رفع درگیریها نزاع محلاتی نقش داشت، بنده عم جزو نیروهای عملیاتی گشت سپاه بابلسر بودم.
وی اضافه میکند؛ مدتی که گذشت بحث منافقین و مشکلاتی که ایجاد میکردند پیش آمد از این رو باید وارد عملیات جنگی با منافقین میشدم از این رو در یک مقطع در بابلسر و پس از آن به کردستان، شوش و آبادان و شهرهای جنوبی بهصورت ماموریتی رفت و برگشت داشتم.
*ماجرای حضور بر روی سفره عقد با عصا
رحیمیان با اشاره به اینکه در سن ۲۳ سالگی تصمیم به ازدواج گرفتم، یادآور میشود؛ زمانی که در بابلسر بودم دختری از خانواده مذهبی و شهدایی را انتخاب کردم، روز خواستگاری بعد از شرکت در کلاس اسلحهشناسی به دیدار فرد مورد نظر رفته و پس از ابراز رضایت ماجرا را با مادرم در میان گذاشتم و گفتم انجام کارهای ازدواج را به شما میسپارم و خودم راهی ماموریت شدم.
این فرمانده مازندرانی ادامه میدهد؛ در همان زمان بههمراه برخی از دوستان از جمله شهید اصغر بصیر عازم شوش شدیم، من مسؤول نیروها بودم و معمولا مسؤولیت ایاب و ذهاب نیروها را برعهده داشتم، تا اینکه زمانی که کنار سنگر بودیم با شلیک یک خمپاره به تانک دچار مجروحیت از ناحیه سر، پا و پهلو شدم، اوضاع خوب نبود باید به اتفاق شهید بصیر از رودخانه کرخه عبور میکردیم چرا که قایق مجروحان را به آن طرف رودخانه هدایت میکرد سپس خودروی آمبولانس چراغ خاموش شروع به حرکت میکرد، خلاصه ما سوار آمبولانس شدیم از شهر شوش که رد شدیم آمبولانس چپ کرد من حالی بین بیهوشی و هوشیاری داشتم متوجه حضور خودروی تریلی که کارش حمل مهمات بود شدم ما را از آمبولانس به داخل یکی از این خودروها هدایت و به بیمارستان شهدای شوش در جاده اصلی اهواز اندیمشک منتقل کردند.
وی اضافه میکند؛ پس از آن مرا به بیمارستان شهید مصطفی خمینی تهران بردند، تا آن روز درست ۲۵ روز از زمان خواستگاریام میگذشت، گویا همسر آیندهام به همراه خانوادهاش برای ملاقات من آمده بودند در حالی که من او را نمیشناختم، همسر برادرش همراه او بود بعدها همسرم میگفت وقتی روی تخت بیمارستان بودی زن برادرم گفت فکرهایت را بکن این مرد هر لحظه ممکن است شهید شود اگر نمیتوانی کنار بیایی جواب منفی بده، همسرم خواهر شهیدان شالیکار هستند، همواره در مسیر انقلاب بوده و هستند، چهار تن از عموهای همسرم شهید هستند، در خانواده آنها شهادت واژه ناآشنایی نیست!
سردار رحیمیان میگوید؛ خلاصه همان سال ۱۳۶۰ بساط ازدواجم محیا شد و در حالی که در پاهایم گچ بود و مجروحیت داشتم با عصایم بر روی سفره عقدمان حاضر شدم، حاصل ازدجمان تولد آقا علیرضا، بعد زهرا خانم و سپس در سال ۱۳۶۸ آقا روح الله شب چهاردم خرداد ماه مصادف با درگذشت امام خمینی (ره) است.
* تبیین نقش نیروهای مازندرانی در عملیات آزادسازی خرمشهر
این رزمنده مازندرانی یادآود میشود؛ سال ۱۳۶۱ بود دوباره اعزام شده و این بار در مقر جدید، پایگاه بهشتی اهواز مستقر شدیم و شاهد کاهش پراکندگی نیروها در اطراف سوسنگرد و اهواز بودیم، خرمشهر بعد از عملیات فتحالمبین که در تاریخ دوم فروردین ماه سال ۱۳۶ در منطقه وسیع و گستردهای انجام شد دوبار۶ به جهت اینکه رئیس جمهور وقت بنیصدر خائن و جانشین فرمانده کل قوا بسیار کارشکنی میکردند خالی از امکانات و منابع بود تا جایی که بسیجیها و سپاهیان از نیروهای ارتش مهمات قرض میگرفتند تا در خط پدافندی تنها چند خشاب فشنگ داشته باشند.
وی بیان میکند؛ با همان وضعیت سپاه اجرای عملیات بیتالمقدس را برای آزادسازی منطقه اشغالی ایران و خرمشهر قهرمان برنامهریزی کرد، منطقه استحفاظی ما بخش هویزه، جوفیر و پادگان حمید بود، این در حالی بود که خرمشهر را حدود ۵۷۵ روز به اشغال نیروهای بعثی درآمده بود، بچههای مازندران در دو تیپ در عملیات بیتالمقدس و آزادی خرمشهر نقش داشتند، یکی تیپ ۳۷ نور که خودم و دوستانم شامل؛ سردار رستمیان، شهید مختاز حسینی و شهید اسودی از فرماندهان عالی رتبه ، فرمانده گروهان ضد رزه و بهعلاوه چند گیلانی در آن حضور داشتیم، دوم تیپ بیتالمقدس که با حضور شهید نوبخت و کاظم علیزاده همراه بود.
رحیمیان خاطرنشان میکند؛ البته تیپهای دیگری همچون ولیعصر، امام حسین (ع)، نجف اشرف، تیپ ۴۱ ثارالله به فرماندهی “سپهبد حاج قاسم سلیمانی” و غیره در این عملیات بزرگ شرکت داشتند، از آنجایی که استانهای مازندران، گلستان و گیلان بیشترین نیروها را داشتند و سقف نیروها زیاد بود بچههای ساماندهی نشده در تیپ را جداگانه جاسازی میکردند، خلاصه عملیات شروع شد و از جبهه اعلام کردند نیرو اعزام کنید که سه گردان آماده شدند، مازندران هم که همیشه نیروهای بالقوهای از نظر کمی و کیفی داشت، بهطوری که در عملیات والفجر هشت ۴۰ گردان نیروی مازندرانی حضور فعال داشتند که شاید کسی این را باور نکند.
*این طرف مردم با دست خالی آن طرف نیروهای عراقی به پشتوانه ۵۰ کشور
این فرمانده میگوید؛ آن زمان آمریکاییها هم حرفها و نکتهنظراتی داشت میگفت؛ ایران از نظر سیاسی و نظامی بیثبات و شکننده است، ولی بعد از عملیات فتحالمبین دیدگاهشان تغییر کرد تا جایی که نظامیان آمریکایی میگفتند نیروهای نظامی ایران جریان جنگ را تغییر دادند، چرا که با آن همه نیروهای عراق و کمک ۵۰ کشور مغلوب شد، اسرائیل و آمریکاییها تاکید داشتند که این به نفع آمریکا است که جنگ بدون پیروزی یکی از طرفین خاتمه پیدا کند چرا که اگر ایران پیروز شود برای صدور انقلابش حرف تازهای دارد و گستاخ میشود.ولی ما این طرف حتی نام عملیاتمان را ” بیتالمقدس” گذاشتیم در آن شرایط یادمان است بحث حمله به فلسطین و ایران مطرح بود، و دشمن با این همه تجهیزات و امکانات دید که مردم همچون شهید جهانآرا با دست خالی در خرمشهر ۳۴ روز در مقابل هجوم دشمنان مقاومت کردند و توانستند با آن همه خیانت بنیصدر خرمشهر را بگیرند، بعد از آن ۲۰ ماه و آن همه جنایات زمانی که ما میخواستیم عملیات بیتالمقدس را آغاز کنیم باید در یک منطقه مستطیل شکل رودخانه کرخه نور عبو میکردیم دشمن باورش نمیشد که ایران بتواند این کارا بکند در حالی که در والفجر هشت از اروند عبور میکردیم..
*تحلیلها حاکی از آن است که خرمشهر را خدا آزاد کرد
وی با اعلام اینکه نیروهای دشمن که برای عملیات رزهای آماه میشدند در بخش پیادهنظام حدود ۳۶ هزار نفر بودند، اظهار میکند؛ همچنین ۴۱ گردان و ۴۴۰ تانک، ۳۸ گردان نیدوی مکانیزه حدود هزار و ۳۳۰ نفر با در اختیار داشتن ۵۳۰ قبضه توپ و غیره در مقابل ما قرار داشت، از طرفی ما هواپیما و خلبانان شجاع هوانیروز را داشتیم که وقتی بر فراز آسمان پرواز میکردند مایی که پایین بودیم روحیه دوچندان میگرفتیم، فقط توکلمان بر خدا و ائمه اطهار (ع) بود، واقعا هم خرمشهر را خدا آزاد کرد با این همه نیروی عراقی و آرایش آشیانههای تانک که بیشمار بود کمک خدا را داشتیم، ما نیروهایی همچون شهید اسودی داشتیم که در یک لحظه ۱۵۰ موشک و آرپیچی شلیک میکرد در اثر همین شلیکها از ناحیه گوش و سر دچار خونریزی میشد ولی دست نمیکشید، وی در آن عملیات خیر بلکه قبل از عملیات بدر شهید شد.
*نزدیک تانکها شدیم منهدمشان کردیم
سردار رحیمیان با بیان اینکه ما مسیرمان از هویزه و هدفمان جوفیر بود، یادآور میشود؛ در جریان اجرای عملیات، شهید صیاد شیرازی که فرمانده عملیات بیت المقدس بود جهت سرکشی از خط به دیدارمان آمد و طی صحبتی با نیروهای ارتش و سپاه به لزوم داشتن روحیه و ایجاد همبستگی اشاره کرد، پس از آن طی هماهنگیها صورت گرفته، نصف شب عملیات آغار شد، وقتی به خط دشمن زدیم دیدیم، فشار از ناحیه نیروهای عراقی به شدت آتش قبلی پدافند و توپخانه نیست برای همین پیشروی کردیم این در حالی بود که برخی مجروحان جا مانده و بعضی به شهادت رسیدند، ما دیگر از هویزه عبور کردیم، پشت خاکریز دیدیم دشمن با آرایش تانکی صف کشیده، اینجا بچهها تشنه و گرسنه بوده و در گرما کنار این خاکریز دراز کشیدند، ناگهان دیدیم صدای تانک میآید من با اینکه خسته بودم سرم را بالا آوردم دیدم تانک در حال حرکت است، گفتم حواستان باشد ولی باز دیدیم هیچ خبری نیست و خاکریز اشغال نشده نزدیک تانکها رفتیم و نارنجک خودمان را به داخل لوله تانکها انداختیم و بچهها با آرپیچی تانکها را منهدم میکردند، عراقیها که بسیار ترسو بودند فکرش را نمیکردند که ما آنقدر به خاکریزشان نزدیک باشیم، این موضوع که نیروهای عراقی از هوش و زکاوت بچههای ما بهرهای نداشتند را جبهه رفتهها خوب میدانند.
این فرمانده موفق، ادامه میدهد؛ خلاصه پیشروی ها در حدی زیاد شد که به خرمشهر رسیدیم شهر پر شده بود از کشتگان و اسرای عراقی و به دست نیروهای خودی افتاد، روز سوم خرداد بعد از قطعی شدن پیروزی به اتفاق چند نفر در مسجد جامع خرمشهر حاضر شده و نماز شکر بهجای آوردیم، پس از آن تا سال ۱۳۶۴ در همان منطقه مستقر شدم همچنین هفت تپه مقر گرفتیم تا پایان جنگ حتی تا سال ۱۳۶۸ بعد از صدور قطعنامه زمان رحلت امام در مرخصی بودم برگشتیم و دوباره رفتم، اکثر نیروها در منطقه خسروآباد آبادان خط تا سال ۱۳۶۹ خط داشتند، من به جهت اینکه دوره دانشگاه سپاه را باید میگذراندم در یگان خودم به فرماندهی سردار قالیباف در خواست جابهجایی دادم تا فرمانده تیپ دیگری انتخاب شود و به عقب برگشتم، تا به الان نیز در خط ولایت و رهبری هستم و با خاطرات دوران دفاع مقدس زندگی میکنم.
*اگر ما به جبهه رفتیم، وظیفه جوانان امروز شرکت در انتخابات است
وی با تاکید بر اینکه جوانان امروز باید در این شرایط حاضر بهیاد بیاورند که هم سن و سالهایشان در آن زمان جلوی تانک و دشمن ایستادند و خونشان را برای این کشور و انقلاب دادند، میگوید؛ همین جوانان هشت سال تمام جانانه ایستادند و یک سانت خاک کشور را به دشمن ندادند با اقتدار و خونشان به پیروزی رسیدند، دیدیم که ۸۰ میلیون جمعیت برای سردار دلها حاج قاسم اشک ریخت حاج قاسم مرد میدان و پای انقلاب بود، مردم ما هم باید در ۲۸ خرداد ماه مرد میدان باشند و حضور حداکثری خودشان را به ثبت برسانند.
سردار رحیمیان اضافه میکند؛ شهدای محله، کوچه و خیابان ما جانشان را دادند که ماها در امنیت زندگی کنیم الان بیاییم برای سرنوشت کشور خودمان انتخاب کنیم.
گفتنی است؛ بهنظر میرسد روایت از آزادی خرمشهر را نمیتوان در قالب نوشته و متن بیان کرد، البته که سردار ناگفتههای بسیاری داشت ولی بیان برخی از مشاهدات در حرف و سخن نمیگنجد نمیتوان آنطور که باید حوادث را به تصویر کشید، گویی حماسه سوم خرداد ماه سال ۱۳۶۱ برای همان جوانان دیروز قابل حس است برخی با آن روزها زندگی و خاطرهسازی میکنند برای ما شاید بهدرستی قابل وصف هم نباشد، چه خونهایی که به زمین نریخت و خون دلهایی که خورده نشد، چه خانوادههایی که عزیزشان در مقابل چشمانشان پر پر شد و چه خانههایی که پس از آزادی خالی شد.
به گزارش مجمع رهروان امر به معروف ونهی از منکر استان اصفهان به نقل از فارس؛ هر چه که بود آنچه که شد موجب خلق حماسهای بینظیر و الگویی تحسین برانگیز شد تا جایی که امروز پس از گذر حدود چهل سال هنوز جهان مبهوت آزاد شدن خرمشهر است و عقل پاسخی بهجز اینکه دست خدا در کار است برای آن نیافته، پس به جرات میتوان گفت که ” خرمشهر را خدا آزاد کرد، این راه خدایی ادامه دارد”.
برچسب ها :
ناموجود- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰