تاریخ انتشار : یکشنبه 5 شهریور 1396 - 1:06
کد خبر : 11221

شهیدی که برای نثار جان خود در راه اسلام سر از پا نمی‌شناخت

شهیدی که برای نثار جان خود در راه اسلام سر از پا نمی‌شناخت

به گزارش مجمع رهروان امر به معروف ونهی از منکر استان اصفهان به نقل از مشرق، مادران و همسران شهدا آن ایثار گران واقعی عرصه حیات، زینب گونه دست از عزیزانشان شسته‌اند، یکی با دل کندن از میوه دلش، همه هستی‌اش، دردانه زندگی‌اش و دیگری با دست کشیدن از تنها تکیه‌گاه و مآمن آرام و

به گزارش مجمع رهروان امر به معروف ونهی از منکر استان اصفهان به نقل از مشرق، مادران و همسران شهدا آن ایثار گران واقعی عرصه حیات، زینب گونه دست از عزیزانشان شسته‌اند، یکی با دل کندن از میوه دلش، همه هستی‌اش، دردانه زندگی‌اش و دیگری با دست کشیدن از تنها تکیه‌گاه و مآمن آرام و قرار این دنیای پر فراز ونشیب،  تا پیام‌آور سخنان شهیدان باشند. حال این ایثار و گذشتن از خویش به‌پای ارزش‌های معنوی و خریدن مشقت تنهایی در این دنیای وانفسا، تنها با گره دل به وصال حضرت دوست و اهل‌بیت عصمت و طهارتش معنا خواهد داشت.

شهید احمد مکیان یکی دیگر از آن شهدای مدافع حرمی است  که برای نثار جان خویش به عشق اهل‌بیت (ع) سر از پا نمی‌شناخت و برای آرامش مردمان سرزمینش و همه مسلمانان جهان، دست از تعلقات دنیایی خویش برداشته و در آن‌سوی مرزها با برگزیدن عشق برتر، مدافع حریم حرم زینبی و حریم سرزمین مادری‌اش شده است.

به همین بهانه به گفت‌وگو با مادر و همسر شهید مدافع حرم احمد مکیان پرداختیم.

درخشش شهید همچون ستاره‌ای درخشان بر آسمان هستی

رحیمه هاشمی در گفت‌وگو با خبرنگار تسنیم در قم، صحبت خود را بابیان خاطره شیرین تولد فرزند برومندش آغاز کرد و اظهار داشت: سال ۷۳ روز ولادت امام محمدباقر(ع) همراه با باراش قطرات باران رحمت، خداوند نعمت بزرگی به‌رسم امانت برایم به ارمغان آورد، نعمتی که از حلاوتش کام همه اقوام و نزدیکان چون شیرینی عسل شد. آری مادر با شوق و اشتیاق از راه رفتنت، قد کشیدنت و لحظه‌لحظه بالیدن و پرورش یافتنت، عاشقانه‌ای سروده است، چطور می‌تواند روزهای با تو و برای تو بودن و نفس کشیدن را از خاطرش پاک کند، او به همین خاطرات شیرینت دل‌خوش کرده و روزگار می‌گذراند و همچنین دلگرمی و عشقی شیرین که به اهل‌بیت پیامبر رحمت (ص) ختم می‌شود.

مادر شهید مدافع حرم از دوران کودکی نور دیده‌اش باذوقی وصف‌ناشدنی می‌گوید: از همان سه‌سالگی  با دوران کودکی متفاوت از هم سن و سالانش، بدون هیچ‌گونه آموزشی، تنها با شنیدن صدای پدر در هنگام اقامه نماز، قادر به خواندن نماز شد. از همان ابتدا با هوش سرشار و خارق‌العاده‌اش مصمم به یادگیری و حفظ کلام‌الله مجید و روایات اهل‌بیت (ع) بود. او تنها حافظ قرآن نبود، چنان غرق در معنا و مفاهیم آیات و روایات می‌شد، که گویی با بزرگ‌تر شدنش عقل و دینش نیز، با عمل به آن‌ها کامل‌تر نمایان شد.

مادر شهید با آرامشی قابل‌ستایش از محبت و مهربانی با برادران کوچک و همه اطرافیانش، نیز مردم‌داری و حیاء فرزند رشیدش این‌گونه سخن به میان می‌آورد: در کردار و رفتار، اعمال و عبادت، متانت و وقار، الگو و زبانزد خاص و عام بود، با رفتاری محجوب و معقول، دل همگان را به دست می‌آورد و با تلاش و تکاپو، برای ورزش، تهذیب و تحصیل خود نیز وقت می‌گذاشت. تا اینکه با انتخاب و ورود به حوزه و در پی تکمیل تحصیلات خود، همانند پدرش به ترویج دین مبین اسلام پرداخت، تا جایی که بر آسمان هستی همچون ستاره‌ای درخشان خوش درخشید.

  اعزام به سفری عاشقانه، در پاسخ به عطش لبیک به اهل‌بیت (ع)

صحبت‌های بانو هاشمی به‌جایی رسید که فرزند شهیدش محیا و عازم سفری زیارتی و از پیش تعیین‌شده، می‌شود. تا اینکه به‌واسطه همراهی با نیروهای سپاه و فعالیت در پایگاه‌های بسیج و رفاقت و دوستی با مدافعان حرم، موضوع سفر به سوریه مطرح شد. به دلیل فعالیت در پایگاه بسیج نمی‌توانست از طریق سپاه اعزام شود تا اینکه به هر طریقی با اسم دیگری در لشکر فاطمیون نام‌نویسی و ابتدا به مشهد و سپس به سوریه اعزام شد.            

مادر شهید احمد مکیان بی‌اطلاع  و بی‌قرار فرزند خویش بعد از گذشت ۴۰ روز دوباره احمد را در آغوش می‌کشد. احمد آن پسر دردانه و یار و یاور پدر و مادر با چهره‌ای ژولیده، خسته و رنجور از جور زمانه، احمد دیگری شده بود. آری انگار سختی و مشقت مبارزه، آن‌هم در شرایطی نامساعد او را قوی‌تر، بزرگ‌تر و جسورتر از قبل ساخته بود. چنان عاشقانه از زیارت و عشق به اهل‌بیت (ع) سخن می‌گفت که گویی دل از کف داده بود و بی‌قرارتر از قبل، دیگر تاب ماندن نداشت.

وی بابیان سخنان دل‌انگیز فرزند شهیدش بعد از مدت دو سال خدمت در جبهه‌های سوریه این‌گونه ادامه می‌دهد: چرا ما باید همیشه شاهد شهادت عروج برادری باشیم و حسرت بخوریم که چرا ما از این قافله عقب‌مانده‌ایم، چرا فقط ما باید زیر تابوت آن‌ها را بگیریم و دیگران زیر تابوت ما را نگیرند، آخر صبر و تحمل تا کی؟؟ ما هم دوست داریم شهید بشویم و مشمول آیه‌ی کریمه‌ی (ولاتحسبن الذین قتلوا…) باشیم. ما هم دوست داریم سرمان در دامان سرورمان حسین بن علی (ع) قرار بگیرد و دوست داریم از دست حضرتش آب بنوشیم، پس حال که این سعادت در خانه‌ ما را کوبیده، سراسیمه به دیدارش خواهیم شتافت.

از بی‌تابی و بی‌قراری درد فراغ، تا آرام و قرار به‌واسطه یک خواب

 مادر شهید مدافع حرم با شنیدن صحبت‌ها و بی‌قراری‌های فرزندش نسبت به شهادت و اینکه رضایت قلبی او جواز این سعادت خواهد شد، با فراهم کردن زمینه ازدواج دردانه‌اش راضی به اعزام مجدد او می‌شود. آری ازدواج و تعلقات دنیایی وسیله‌ای برای ماندن و قرار دل بی‌قرار احمد نشد، او با معامله با عشقی الهی و بزرگ‌تر و برای دفاع از حریم حرم زینبی، همچنین حریم خاک پاک و مقدس کشور خویش از دست  نامحرمان و امنیت و آرامش زنان و کودکان سرزمینش، به معامله‌ای پرسود تن داد و این‌ها همه او را برای رسیدن به تصمیمش مصمم‌تر می‌کرد.

بانو هاشمی از روزهای پایانی حضور فرزندش که به‌اتفاق به بهشت معصومه برای تشییع شهدای مدافع حرم رفته بودند می‌گوید: که احمد محل دفن خود و یکی از دوستانش را به مادر نشان داده و گفته که دوست دارد در کنار شهدای اتباع افغانی دفن شود، چراکه آن‌ها نیز همانند ما ایرانی‌ها مدافع حریم حرم اهل‌بیت (ع) شده‌اند و جان‌برکف وصال جانان را برگزیدند.  شهید مکیان یکی از حافظان قرآن کریم اهل خوزستان و طلبه مدرسه علمیه امام رضا (ع) قم در نهایت در سن ۲۱ سالگی در روز سه‌شنبه ۱۸ خردادماه سال ۱۳۹۵ هجری خورشیدی برابر با یکم ماه مبارک رمضان سال ۱۴۳۷ هجری قمری در سوریه به فیض عظیم شهادت و آرزوی قلبی خویش نائل شد. 

به گفته مادر شهید احمد مکیان، درد فراغ و دوری برایش رنج‌آور شده بود، به‌نحوی‌که بی‌تابی و بی‌قراری‌اش پایانی نداشت و گاهی سخنان بی‌تدبیر اطرافیان بر آن سوز دل می‌افزود. تا اینکه بعد از شهادت دلبندش، شبی در عالم خواب احمد را در کنار بانویی پوشیه زده خوشحال و سبک‌بار می‌بیند، بانو علت بی‌تابی مادر را جویا شده و خطاب به مادر می‌گوید فرزندت در کنار من و در آرامش قرار دارد، در همان لحظه با دستان خود قلب رنجور و سوزان مادر را لمس می‌کند، تا جایی که ازآن‌پس آرامش بر او قالب شده و قلب پردردش التیام می‌یابد.

وسعت دایره علاقه شهدای مدافع حرم به مسلمانان جهان و تمام بشریت

   زینب مکیان نیز در گفت‌وگو با خبرنگار تسنیم در قم، در تکمیل گفته‌های مادر دل‌سوخته همسر شهیدش اظهار داشت: احمد آقا با عنوان مردی کامل و به‌تمام‌معنا، تمام ویژگی‌های یک انسان کامل را با خود به همراه داشت از محبت و مهربانی، ولایتمداری و جسارت، شجاعت و غیرت و مردانگی‌اش هر چه بگویم قطعاً در قالب چند جمله نمی‌گنجد با شناختی که از کودکی با عنوان پسرعمو، نسبت به ایشان داشتم بعد از صحبت و قبول شرایط اعزامش راضی به ازدواج با او شدم، در واقع با این رضایت و بله گفتن به همه آرمان‌ها و اهدافش بله گفتم.

  همسر شهید مدافع حرم با صبر و آرامشی زینب گونه، که در چهره کم سن و سالش نمایان بود تصریح کرد: در طول  مدت ۸ ماه زندگی مشترکمان، ۴ ماه آن با حضور احمد آقا در مناطق عملیاتی سوریه سپری شد، که من نیز در آن مدت مشغول تحصیل بودم، تنها چیزی که در آن مدت فراغ دوری را کم می‌کرد، امید به برگشت ایشان بود. تا اینکه قبل از اعزام به آخرین سفر، تغییراتی خاص در رفتار ایشان پدیدار شده بود، گویی خود می‌دانست شاید آخرین دیدارمان باشد. باز هم وقتی حرفی از شهادت به میان می‌آورد با بغضی گلوگیر مانع از ادامه حرفش و قطع کلامش می‌شدم، تصورش را هم لحظه‌ای به خودم نمی‌دادم که فراغ و جدایی به این سرعت سر راهم قرار گیرد.

وی از اینکه همسر شهیدش به آرمان و آرزوی خویش رسیده ابراز خرسندی کرد و خاطرنشان کرد: یادمان باشد شهدای مدافع حرم چگونه با نثار جان خویش از مادر، همسر و تعلقات دنیایی خویش، برای آرامش جمع کثیری از زنان و کودکان مسلمان گذشتند، نه به خاطر اینکه علاقه‌ای به عزیزانشان نداشتند، بلکه به خاطر علاقه‌ای که به تمام بشریت  داشتند، در واقع دایره علاقه آنان بسیار وسیع بود. آری آن‌ها قطعاً با این کار خود حرفی برای گفتن داشتند، حرفی که شاید سالیان دراز از آن سخن به میان آمده و معطوف به زمان و مکان خاصی نبوده است، از ولایت و ولایتمداری، دین و دین‌داری و عشق به اهل‌بیت (ع)، همچنین حفظ حجاب که از سرزنان مسلمان برداشته نشود، باشد که آویزه گوشمان کنیم.

فرازی از وصیت‌نامه شهید احمد مکیان

خدایا ما با تو پیمان بسته بودیم که تا پایان راه برویم و بر پیمان خویش استوار مانده‌ایم، خدایا هیاهوی بهشت را می‌بینم، چه غوغایی!!! حسین به پیشواز یارانش آمده، چه صحنه‌ای!!! فرشتگان ندا می‌دهند که هم‌رزمان ابراهیم! همراهان موسی! همدستان عیسی! هم‌کیشان محمد !هم‌سنگران علی! همفکران حسین علیه‌السلام! همگامان خمینی و خامنه‌ای از سنگر کربلا آمده‌اند، چه شکوهی!!! این دل نوشته را در حالی می‌نویسم که هیچ امیدی به شهادت ندارم، مگر به فضل خداوند متعال، زیرا ما بنده‌ نافرمان بردار درگاه خداوند بوده‌ایم، که اگر بخواهیم خود را از شهدا و شاهدان حقانیت خداوند تبارک‌وتعالی بدانیم دچار جرم دیگری شده‌ایم.

دوست دارم اگر جنازه‌ام به دست شما رسید پیکر بی‌جان مرا غریبانه تحویل گیرید و غریبانه تشیع کنید و غریبانه در بهشت معصومه قطعه ۳۱ به خاک بسپارید و روی سنگم چیزی ننویسید و اگر خواستید چیزی بنویسید فقط بنویسید

“تنها پر کاهی تقدیم به پیشگاه حق‌تعالی”

حتماً چنین کاری کنید چون من از روی پرنور و باجمال شهدای گمنام خجالت می‌کشم که قبر من مشخص و جنازه‌ام با احترام تشیع و دفن شود، ولی آن نو گلان پرپر روی دشت‌ها و کوه‌ها بی غسل و کفن بمانند یا زیر تانک‌ها له گردند.

ای امت دلاور حزب‌الله، ای کسانی که اگر پایش بیفتد حاضرید همه‌ی هستی‌تان را تقدیم اسلام کنید، من که چیزی نداشتم هستی من یک جان بود، که به‌پای قدم رهبر عزیزم وامت حزب ا… فدا کردم، ولی افسوس که یک جان بود،

 کاش چندین جان داشتم و آن‌ها را پای رهبرم و کوی و عشق حسین می‌ریختم و به‌اندازه‌ یک لبخند او را شاد می‌کردم،

به نماز اول وقت پایبند باشید و بر خواندن قرآن مخصوصاً معنایش تداوم و پشتیبان ولایت‌فقیه باشید.

ثبت نام در مجمع

برچسب ها :

ناموجود
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.

مساجد