اینگونه قفسها شکست؛ خاطراتی از دوران اسارت
به گزارش مجمع رهروان امر به معروف ونهی از منکر استان اصفهان به نقل از خبرنگار گروه دانشگاه خبرگزاری فارس، قاسم جعفری عضو شورای مرکزی کانون دانشگاهیان ایران اسلامی طی یادداشتی در سالگرد بازگشتش از اسارت، نوشت: بازگشت اسرا بیش از ما برای زندانبانان شعفآور بود چون از آن همه مقاومت و صبوری به رغم
به گزارش مجمع رهروان امر به معروف ونهی از منکر استان اصفهان به نقل از خبرنگار گروه دانشگاه خبرگزاری فارس، قاسم جعفری عضو شورای مرکزی کانون دانشگاهیان ایران اسلامی طی یادداشتی در سالگرد بازگشتش از اسارت، نوشت: بازگشت اسرا بیش از ما برای زندانبانان شعفآور بود چون از آن همه مقاومت و صبوری به رغم رفتار ناجوانمردانه شان به تنگ آمده بودند. رمز سخن زیبای امام که فرمود: «اسرا در چنگال دژخیمان خود سرود آزادی اند و احرار جهان آنان را زمزمه می کنند» همین جاست.
متن کامل این یادداشت در زیر آمده است:
« سال ۱۳۶۲ به عنوان طلبه رزمی تبلیغی، عازم عملیات شدم . دست تقدیر ۶.۵ سال اسارت را برایم رقم زد. نیمی از دوران اسارت را در کتاب «خوشههای خاطره» نوشتهام. تنها ۶ روز پس از بازگشت به برای ادامه تحصیل به شهر قم مهاجرت کردم. دروس حوزه را تا ۸ سال خارج فقه و اصول خواندم و همزمان کارشناسی
حقوق و ارشد و دکتری فقه و مبانی حقوق اسلامی دانشگاه را گرفتم و…
اسارت، نه با اختیار که به دست تقدیر قسمت ما شده بود. اما نه تنها ناراحت نبودیم که احساس رضایت هم میکردیم. باورمان آن بود که «البلاء للولاء» یعنی به مقربتر جام بلای بیشتر مینوشانند. گاهی زنجیر دلیل بریدن است وایجاد اراده برای پریدن. پیرمرد را میپرسیدیم چند سال داری؟ می گفت ۷ سال! – (آن موقع هفت سال از پیروزی انقلاب گذشته بود) باورش این بود که آن پنجاه سال را خواب بوده است. احساس میشد اسارت با همه سختی ها ورود به مرحله رشد است.
رشد در قاموس دینی غیر از بلوغ است . رشد در قاموس قرآن به عبارتی یعنی تنزیه اندیشه از بتهای رنگارنگ و ارباب متفرقه و سر نهادن بر آستان واحد احد، (وَلَقَدْ آتَیْنَا إِبْرَاهِیمَ رُشْدَهُ مِنْ قَبْلُ وَکُنَّا بِهِ عَالِمِینَ) اﻷنبیاء ۵۱ اولین نشانه رشد پشت پا زدن به تماثیل «بتان دست ساز » و گشودن چشم دل بر فطرت الهی است. این ممکن نیست مگر با انکار کژتابیهای فکری و عملی جاری در جامعه، (إِذْ قَالَ لِأَبِیهِ وَقَوْمِهِ مَا هَٰذِهِ التَّمَاثِیلُ الَّتِی أَنْتُمْ لَهَا عَاکِفُونَ) اﻷنبیاء ۵۲.
نقطه عزیمت حرکت ابراهیمی تقویت پای اراده برای گام برداشتن تا سرای خالق حقیقت است. اسارت یکی از فرصتهای مغتنم تحلی به زیور عرفان و سکونت در جوار رحمان است. سر این حکمت بزرگ را را آن پسر بچه هشت نه ساله میداند که در همراهی پدر با کامیون در حین ماموریت اسیر شده بود، افسر عراقی در اردوگاه حرف از آزادیاش می زند، پاسخ میشنود تا پایان در کنار اسرا میمانم. تو گویی برای تفسیر حدیث «افضل الاعمال احمزها » مسابقهای برپاست. کسی نمیخواست خود را در مهلکه اندازد اما خیلیها ترجیح میدادند سهم رنج دوستاش هم به او برسد.
اگر به بهانه اقامه نماز، سخنرانی و بیان احکام دین و امثال آن حرف سلول انفرادی به میان میآمد هر کسی در پذیرش گناه عظیم! ( از منظر عراقیها ) پیش قدم میشد تا ظلمات در ظلمت را او به جای یاران تحمل کند. دسیسههای دشمن نتوانست بین آنان و امامشان فاصله اندازد؛ افسر عراقی ( به دروغ ) مدعی میشد امام خمینی میگوید شما را به عنوان اسیر ایرانی قبول ندارد! پاسخش تنها یک لبخند معنادار بود و بس. یاد پیرمرد مظلوم شهید حنیفه به خیر که جرمش ابراز محبت به رهبرش بود و با شهادت در زیر شکنجه، راستی گفتارش را تصدیق کرد.
یک روز مرا از آسایشگاه بیرون کشیدند و با تهدید و تحقیر تکرار می کردند که :اهنا معسگر مو جامعه » اینجا پادگان است نه دانشگاه! اندک افراد ضعیف النفس که نسبتشان از فرط قلت قابل ذکر نیست برنامه فرهنگی بچهها را لو داده بودند و به خیال خودشان بنا داشتند زهر چشمی بگیرند که ما میدانیم چه میگذرد لیک شیرینی اعتراف آنان به این که اسیران به ظاهر دربند با همه نیستیها و کاستیها ی مادی و وفور پستیهای رفتاری دشمن از قفس، دانشگاه ساخته اند، شوق برانگیز بود و آدمی را برای ادامه مسیر و ادای دین به آن خوبان، دلربایی می کرد.
غمخواری افراد برای یکدیگر نامردمی دشمن کینه پیشه را رنگ می زدود و درهای رحمت ربانی را بی درنگ می گشود. عزیزی که صدای نسبتا خوشی داشت و در دلتنگیهای اول اسارت با خود زمزمه می کرد؛ دوستی با هر که کردم خصم مادر زاد شد، دیری نپایید که در بحر محبت دوستان دوران سختی مهر بی پایان را غزل سرود. نمایندگان صلیب سرخ جهانیاز آغاز ورود به اردوگاه تا لحظه رفتن مقهور نجابت و صلابت این جماعت در خاک زمین دست بسته و په عرش رحمن دل نهاده، بودند. کمتر میشد که از قساوتهای دشمن جزع کنند و به نزد ماموران صلیب شکوه برند اما در تحصیل خبر از حال میهن خود اصرار داشتند. آنان میگفتند زندانهای دنیا پر از مدعیانی است که بسیاری امکانات دارند اما در بیهدفی یا ابهام سرنوشت خویش سردرگمند و در جستجوی نجات از فسردگی جسم و روان به هر وسیله ای چنگ می اندازند در حالی که اسرای ایرانی همه را در حسرت نگاه های پرطراوت و امید بخش خود وانهاده اند. برخی شان به حکم انسانیت از سر این حقیقت می پرسیدند و یاد آن سید عزیز ( ابوترابی رحیل ) به خیر که پاسخ داده بود؛ اینان ( اسرا) مکتبی دارند به نام اسلام و معلمی دارند به نام حسین (ع).
درس خوانده این مکتب در محضر چنان معلمی حاشا که خسته گردد و فسرده و دست از مرام جوانمردی و مقاومت و مداومت بر حق و ایثار جان برای جانان بردارد. اینان به تاسی از کسی روزگار میگذرانند که در نگاه علی (ع)بزرگ بود . «کان لی فی ما مضی اخ فی الله و کان یعظمه فی عینی صغر الدنیا فی عینه » آری خواری دنیا در نزدش او را در چشم علی عظمت داده بود. اسیری که به تاسی از حماسه ساز کربلا میخوانند؛ آنکس که تو را دارد پس چه ندارد؟! هر آن که تو را ندارد پس چه دارد؟! زندان بانان عراقی بارها اعتراف میکردند شما مدل جمهوری اسلامی در مقیاس کوچک تشکیل داده اید. وقتی درخواست نهج البلاغه و مفاتیح الجنان میکردیم پاسخ این بود، کل جنگ ما با شما بر سر همین هاست.
برابر قانون اردوگاه نماز شب و جماعت، دعا و قرآن و مواردی از این سنخ ممنوع موکد بود و مرتکبش مستحق اشد مجازات. در آن شرایط سخت امنیتی به دور از چشم دشمن و نامحرمان جاهل و ضال و مضل بچهها برای روزی که هر لحظه احتماش را میدادند در قالب لشکر و تیپ و گردان سازماندهی شده بودند. آنها معتقد بودند هر لحظه ممکن است رزمندگان به پشت اردوگاه برسند و ما باید مهیا باشیم و همین روحیه و عمل حرص دشمن را درآورده بود. عراقیها میگفتند مادامی که تشکیلات دارید از نظر ما در لیست سیاهید. بارها اعلام میکردند فقط در پی بهانهاند تا جمعی از اسرا را قتل و عام کنند. نمونه کارهای داعش مسلک آنان بستن چند نفر در یکی از اردوگاههای موصل به ستون ها و پاشیدن بنزین و آتش زدن پاهایشان است.
بررسی ریشههای تاریخی روشهای داعش نمیتواند بی توجه به این حوادث اتفاق افتاده در اردوگاه اسرای ایرانی باشد. ما معتقد بودیم آدمی در سختی خوب رشد میکند و ریشه دارتر و استوارتر می شود «الا و ان الشجره البریه اصلب عودا و الرواتع الخضره ارق جلودا» درختت بیابانی مستحکم است و گلهای ناز باغچهای نرم و آسیب پذیر.
آن روز که رادیو بغداد خبر آزادی قریب الوقوع اسرا را اعلام کرد بچهها کم کم برای اقامه نماز ظهر مهیا می شدند که مامور عراقی با عصبانیت گفت « کلکم مخ ماکو » پرسیدم چرا؟ گفت: من فکر می کردم با شنیدن خبر آزادی مشغول شادی و پایکوبی میشوید اما شما با همان شیوه قبل ذکر و دعا و نماز را در پیش گرفهاید. خدا کمک کرد که به این آیه تمسک جویم « لِکَیْلَا تَأْسَوْا عَلَىٰ مَا فَاتَکُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاکُمْ ۗ وَاللَّهُ لَا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ» الحدید ۲۳ . آری اینها از بازگشت به مام میهن و پیوستن به اقیانوس مردم خویش خوشحالند و شاکر اما، هرگز دچار مرض فرح غفلت آور و قلب میران نخواهند شد. اخمش در هم شد و شانهای بالا کشید و بی آن که جوابی دهد ره خود در پیش گرفت و من هم به جمع نمازگراران پیوستم.
سخن آخر این که بازگشت اسرا بیش از ما برای زندانبانان شعفآور بود چون از آن همه مقاومت و صبوری به رغم رفتار ناجوانمردانه شان به تنگ آمده بودند. رمز سخن زیبای امام که فرمود: «اسرا در چنگال دژخیمان خود سرود آزادی اند و احرار جهان آنان را زمزمه می کنند» همین جاست. معنای سخن رهبری که از آزادگان به عنوان ذخائر انقلاب یاد کردند و فرمودند: «دوران اسارت کوتاه شده قرنهایی است که انسانهای با استعداد را به الماسهای درخشان تبدیل کرد.» آری این گونه بود که قفس شکست و پرستوهای مهاجر به آشیانه باز آمدند.
یاد ایام اسارت یاد باد
یاد هر لحظه شهادت یاد باد
یاد بعقوبه رمادی الانبار
موصل یک موصل دو سه و چار
یاد تک سلولی تار و نمین
یاد ساعت ها نشستن بر زمین
یاد فریاد و دعای عاشقان
زیر ضربتها و توهین خسان
یاد…»
برچسب ها :
ناموجود- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰