ازدواج، ضرورتی که مصلحت برنمیتابد
ازدواج از منظر روانشناختی و جامعهشناختی به عنوان یک ضرورت برای بقای نسل تعریف شده و بر همین اساس برآن تاکید میشود، اما با این حال اکنون و در مقایسه با جوامع سنتی، عوامل متعددی در شکلگیری و نتایج حاصل از ازدواج تاثیر میگذارند که این عوامل بعضا باعث میشوند برخی از ازدواجها به شکست
ازدواج از منظر روانشناختی و جامعهشناختی به عنوان یک ضرورت برای بقای نسل تعریف شده و بر همین اساس برآن تاکید میشود، اما با این حال اکنون و در مقایسه با جوامع سنتی، عوامل متعددی در شکلگیری و نتایج حاصل از ازدواج تاثیر میگذارند که این عوامل بعضا باعث میشوند برخی از ازدواجها به شکست منجر شوند. علاوه براینکه اکنون برخی کارکردها و شرایط ازدواج نیز دستخوش تغییرات شگرفی قرار گرفته استو همین موضوع باعث شده ازدواج از حساسیت بیشتری نسبت به گذشته در جامعه پیدا کند. خبرگزاری ایکنا در همین رابطه در میزگری با به بررسی باید و نبایدهای ازدواج در عصر مدرن را با حضور محمد کلانتری، عضو هیئت علمی گروه روانشناسی دانشگاه اصفهان و مهتاب رضاپور، استاد دانشگاه و کارشناس مسائل خانواده داشته است که قسمت اول این میزگرد را در ادامه میخوانید:
آنچه درا ین میزگرد میخوانید:
ازدواج در فطرت انسان است
ازدواج نکردن امری مذموم است
خانوادهها به فرزندان خود حق انتخاب بدهند
آمار طلاق نباید به صفر برسد
ازدواج زود هنگام قابل قبول نیست
ازدواجهای زود هنگام و عاشقیهای بچهگانه خطرناک است
افراط و تفریط را در ازدواج باید کنار گذاشت
. ازدواج گامی به سوی خودشناسی است
ازدواج سالم در گرو آموزشهای صحیح است
روانشناسان حلال مشکلات نیستند
سن رضایت جنسی، سن ازدواج نیست
ایکنا: فلسفه وجودی ازدواج به لحاظ جامعهشناختی و روانشناختی چیست؟ آیا ازدواج ضرورت دارد و ازدواج نکردن امری مذموم است؟
کلانتری: تا جایی که اطلاع داریم، ازدواج همواره در طول تاریخ بوده، هست و خواهد بود، منتها فراز و نشیبهایی داشته است و زمانی نیز در کشورهای سوسیالیستی تصمیم بر لغو ازدواج گرفته شد، ولی در اجرای آن موفق نبودند. گویا ازدواج در فطرت انسان و فرمان خداوند است، یعنی هیچ مرد و زنی نمیتوانند به تنهایی زندگی کنند، البته هستند افرادی که به تنهایی زندگی میکنند، ولی خوب نیست. بله، ازدواج کردن ضرورت دارد و ازدواج نکردن امری مذموم است، البته این را در شرایط فعلی که دوران پست مدرنیسم است، باید با احتیاط تلقی کنیم. ما بر ازدواج خوب تأکید و از ازدواج بد نهی میکنیم و به جوانان آموزش میدهیم تا به موقع ازدواج کنند، از تنهایی درآمده و یار و یاوری برای خود بیابند و بتوانند باقی زندگی را در آرامش سپری کنند. اگر این اتفاق رخ دهد، قطعا ازدواج امری بسیار خوب و لازم خواهد بود، ولی متأسفانه این قضیه از دیدگاه زنان و مردان تغییر یافته است. یکی از جنبههای ازدواج از دیدگاه مردان و تا حدی زنان، مسائل جنسی است، یعنی افراد نیاز دارند تا تمایلات جنسی خود را به صورت قانونی و مشروع ارضا کنند و بهترین راه برای هدایت غریزه جنسی، ازدواج است، اگر به موقع و با فرد مناسب انجام شود و فرهنگ معیوب جامعه اجازه آن را بدهد. ازدواج را میتوان از ابعاد مختلف مورد بررسی قرار داد و متوجه شد که ازدواج مسئلهای اساسی نه تنها در کشور ما، بلکه در دنیا است.
در حال حاضر مشکل اصلی ما، بالا رفتن سن ازدواج، ناپایداری ازدواجها و افزایش آمار طلاق است که هشداردهنده میباشد. از طرف دیگر، معتقدم هر ازدواجی نیز خوب نیست و ازدواج باید به شکل صحیح انجام شود، یعنی دو نفر باید یکدیگر را یافته و با هم پیوند بخورند، زندگی مشترکی را آغاز کرده و فرزندان صالحی را به جامعه تحویل دهند. ممکن است برخی بگویند ما ازدواج میکنیم، ولی بچهدار نمیشویم، یا فقط یک بچه به دنیا میآوریم، اینها جنبههای مربوط به دوران پست مدرن است و باید آموزشهای لازم به جوانان داده شده و ضرورت ازدواج به آنان گوشزد شود؛ البته حق انتخاب را نیز برای آنها قائل شده و از خانوادهها تقاضا کنیم که اجازه حق انتخاب را به فرزندان خود بدهند، در عین حال به آنها نیز کمک کنند. از طرف دیگر، خانوادههای دو طرف را متقاعد کنیم که از دخالتهای بیجا در زندگی فرزندانشان پرهیز کنند که البته کار سختی است و از یک طرف با خود همسران مواجهیم که در اینجا همکاری خانمها خیلی بیشتر است، بیشتر مراجعه کرده و اهل مشاوره هستند. از طرف دیگر، آقایان را نیز ترغیب میکنیم که به مشاور مراجعه کنند. اگر به یک مشاور متعهد و متخصص مراجعه شود که بتواند افراد را به خوبی هدایت کند، آن وقت میتوان تا حدودی آمار طلاق را کاهش داد، البته آمار طلاق نیز نباید به صفر برسد، بلکه باید تا حد متعادل کاهش پیدا کند و اگر طلاق وجود نداشته باشد، مشکلات دیگری را به وجود میآورد.
رضاپور: بین جامعهشناسی و روانشناسی تفاوت وجود دارد. روانشناسی ناظر بر تأثیرات و تأثرات فردی یک رفتار است و در جامعهشناسی، تأثیرات و کارکردهای کلان یک نهاد مورد توجه قرار میگیرد، مثلا تنظیم رفتار جنسی یکی از کارکردهای خانواده است و این نیاز بشری در نهاد خانواده پاسخ داده میشود و از منظر جامعهشناسی، تولید نیروی کار یا تربیت افرادی است که به عنوان کارمند یا کارگر میتوانند برای آبادانی و امنیت یک کشور تلاش کنند. حمایت و مراقبت از کودک نیز در نهاد خانواده انجام میشود، اگر در جامعهای تعداد فرزندان بدون پدر و مادر افزایش پیدا کند، نگهداری از آنها به یک معضل اجتماعی تبدیل میشود. مورد دیگر، جامعهپذیری است، یعنی انتقال ارزشها، باورها، فرهنگها و بایدها و نبایدها که از طریق خانواده در ضمن تربیت به فرزندان منتقل میشود و کمک میکند تا جامعه وضیتی بهسامان داشته باشد. از طرف دیگر، نیازهای عاطفی افراد در خانواده تأمین شده و پایگاه اجتماعی آنها بر اساس خانواده و موقعیتی که در آن تنظیم کردهاند، مشخص میشود. خانواده نهادی است که به فرزند مشروعیت میدهد، یعنی فرزند بلاتکلیف و بدون پدر و مادر نیست و ذیل یک خانواده، تحت دین، باور، اعتقادات و فرهنگ مشخص تربیت شده و رشد میکند. خانواده نهادی کنترلی است، یعنی میتوان بسیاری از رفتارهای ناهنجار را به وسیله پلیس و قانون کنترل کرد، ولی اگر همه کارها از این طریق انجام شود، جامعه آسیب میبیند، خانواده به خودی خود این کار را انجام میدهد، با بایدها و نبایدهایی که برای اعضای خود مشخص میکند، مثلا مرد خود را موظف میداند که خیانت نکرده و رفتارهایی انجام ندهد که آبروی خانواده را خدشهدار کند، زن و فرزندان نیز همینطور، اینها باعث میشود که کنترل اجتماعی قوی و محکمی از طرف خانواده، هم به صورت مستقیم و هم به صورت غیر مستقیم، بدون هزینه برای دولتها و حکومتها اعمال شود. خانواده کارکردهای دیگری نیز دارد، مثل تأمین نیازهای اقتصادی، اگر تعداد زنان بد سرپرست، کودکان بیسرپرست و والدینی که به دلیل کهولت سن نیاز به مراقبت دارند، افزایش یابد، به معضل اقتصادی برای جامعه تبدیل میشود و حکومت از عهده نگهداری آنها برنمیآید، بنابراین وقتی فرزندانی باشند که از والدین کهنسال خود مراقبت کرده، یا مردی از همسر و فرزندان خود نگهداری و نیازهای آنان را تأمین کند، حداقل فشارهای کمتری به کل جامعه وارد شده و از بسیاری فسادها، تخلفات و درگیریها جلوگیری میشود.
وقتی این همه کارکرد مثبت و مفید برای خانواده وجود دارد، از دیدگاه جامعهشناختی، ازدواج یک ضرورت به حساب میآید، ولی اگر این ضرورت به اجبار تبدیل شود، اذیت کننده میشود، یعنی وظیفه دولتها، حکومتها، سیستمهای آموزشی و نهادهای فرهنگی این است که زمینه ازدواج را فراهم و تسهیل کنند، آموزشهای لازم را ارائه دهند، افراد را به ازدواج ترغیب کرده و به تقویت و تداوم خانوادههای شکل گرفته کمک کنند. همانطور که آقای دکتر گفتند، ممکن است در مواردی ضرورت ایجاب کند که طلاق رخ دهد. طلاق آنقدر مهم است که وقتی از برتری اسلام در مقایسه با مسیحیت صحبت میکنیم، میبینیم که در مذهب کاتولیک اصلا طلاق وجود ندارد و وقتی دو نفر با یکدیگر ازدواج کردند، فقط مرگ آنها را از یکدیگر جدا میکند. کاتولیکها در حال حاضر به صورت قانونی طلاق میگیرند، ولی از نظر دینی اجازه این کار را ندارند و نهضت پروتستان در مقابل این چیزها قیام کرد. کاتولیکهای مقید در رابطه با مسائلی نظیر سقط جنین و طلاق خیلی متعصبانه رفتار میکنند. این امتیاز دین اسلام است که امکان جدایی دو نفری را که با یکدیگر سازش ندارند، فراهم کرده است، منتها حد متعادل و ضریب مشخصی دارد و اینکه در جامعه ما، از هر سه ازدواج، یکی به طلاق منجر میشود، امری عادی نیست. در نتیجه، از دیدگاه جامعهشناختی، ازدواج ضرورت دارد و وظیفه نهادهای سیاستگزار اعم از حکومتی، تبلیغی، دینی و فرهنگی این است که سازوکار ازدواج آسان، آگاهانه و پایدار و تداوم مهارتهای همسرداری را فراهم کنند تا نهاد خانواده بتواند به سلامت سر پا مانده و وظایف جامعهشناختی و روانشناختی خود را بدون سر و صدا انجام دهد و بار بسیار بزرگی را از دوش حکومت و جامعه بردارد.
ایکنا: ازدواج خوب و ازدواج بد چه ویژگیهایی دارد؟ با چه کسانی میتوان ازدواج کرد و ازدواج کردن با چه کسانی ممنوع است؟
کلانتری: ملاک ازدواج خوب و سالم ابتدا به زمان آن برمیگردد، ازدواج زود هنگام قابل قبول نیست، چون در حال حاضر با مشکل ازدواج کودکان و نوجوانان مواجهیم.
ایکنا: شما با طرح افزایش سن ازدواج که کلیات آن در مجلس تصویب شد، موافق هستید؟
کلانتری: بله، به عنوان یک روانشناس میتوانم بگویم که با این طرح موافقم و اعتقاد دارم که ۱۸ سالگی برای دختر و ۲۱ سالگی برای پسر خوب است، البته در روانشناسی علاوه بر سن تقویمی، سن عقلی و عاطفی نیز مورد توجه قرار میگیرد، ولی به هر حال خیلی خوب است که این مسئله جنبه قانونی پیدا کند. ازدواجهای زود هنگام و عاشقیهای بچهگانه خوب نیست و از نظر ما، عامل خطر است؛ بنابراین میتوان گفت ازدواج خوب، ازدواج بههنگام است که رویکرد علمی دارد، مثلا خانمها باید به گونهای ازدواج کنند که تا قبل از ۳۵ سالگی باردار شوند، چون بعد از این سن خطر مشکلاتی نظیر ناتوانی در بارداری یا تولد بچه معیوب افزایش مییابد. از یک طرف باید از ازدواجهای زود هنگام جلوگیری کنیم و از طرف دیگر، مراقب باشیم که سن ازدواج زیاد بالا نرود. بالا رفتن سن ازدواج به انتظارات و توقعات برمیگردد. وقتی سن بالا میرود، انتظارات بیشتر میشود، افراد خیلی سختگیری میکنند. من همیشه به دانشجویانم میگویم که واقعبین باشید، خیلی سختگیری نکنید و کمالگرا نباشید. هیچکس کامل نیست و نباید انتظار داشته باشد که همسرش نیز کامل باشد. در ازدواج قرار است دو نفر با یکدیگر یک کل را به وجود آورند که اگر این اتفاق رخ دهد، بسیار عالی است، یعنی یک زن در کنار یک مرد قرار گرفته و با یکدیگر کانون خانوادهای سالم را تشکیل دهند. این موضوع به هدف از ازدواج برمیگردد که باید واقعبینانه باشد، ممکن است مردی ابعاد جنسی ازدواج را مطرح نکند، ولی باید آن را هم منظور کند. از طرف دیگر، در فرهنگ ایرانی، خانمها انتظارات دیگری دارند.
ما به مردان میگوییم که در انتخاب همسر دقت کنند، چون معمولا آنها برای ازدواج و انتخاب همسر پیشقدم میشوند و اینجا است که نیاز به ملاک دارند، باید آنها را راهنمایی و فرد مناسب را به آنها معرفی کرد. آیا ملاکهای امروز جامعه برای ازدواج درست است؟ داشتن خانه، ماشین، شغل و تجملات؟ به نظر من، درست نیست. ما در شرایط کنونی جامعه، ازدواج را خیلی سخت کردهایم. از طرف دیگر، آیا میتوان گفت ازدواجهای بسیار ساده و بدون مهریه درست است؟ افراط و تفریط را باید کنار گذاشته، حد تعادل را در نظر بگیریم و کاری کنیم که دو نفر در کنار یکدیگر آرامش داشته باشند، زبان یکدیگر را متوجه شوند و به تفاهم برسند. البته این تفاهم هیچ وقت صد در صد نیست، بلکه نسبی است. ما به مردان یاد میدهیم که زبان خانمها را متوجه شوند و متقابلا برعکس؛ به مردان میگوییم که زن روانشناسی خاصی دارد و باید با آن آشنا شوند، متقابلا به زنان هم میگوییم که مردان روانشناسی خاصی دارند و آنها باید با آن آشنا شوند. ازدواج میتواند گامی به سوی خودشناسی نیز باشد و امری است که دیر یا زود برای هر کسی اتفاق میافتد، چه بهتر که به موقع رخ دهد و کمک کنیم که دو نفر بتوانند به خوبی این مسیر را پشتسر بگذارند و مراحل واقعبینانه طی شود. دوران آشنایی قبل از ازدواج، دوران عقد و بعد از آغاز زندگی مشترک، همه اینها نیاز به آموزش دارد. وقتی به بعضی از زوجها آموزش میدهیم، متوجه میشوند که باید از هم جدا شوند و به ما میگویند شما مروج طلاق هستید، در صورتی که اگر ما روانشناس متخصص و متعهدی باشیم، به هیچوجه مروج طلاق نخواهیم بود، ولی مروج ازدواج ناسالم نیز نیستیم. وقتی خانمی مراجعه میکند که با زندگی سختی روبرو است، پیام من به او این است که شما یا باید زندگی خوبی داشته باشید، یا اگر نمیتوانید، خودتان تصمیم بگیرید، ما هیچ وقت نمیگوییم از هم جدا شوید، ولی به افراد آموزش میدهیم که به آگاهی، بلوغ و پختگی خاصی برسند تا تصمیم خود را بگیرند، یا زندگی درستی داشته باشند و یا به این نزاع و خشونت پایان دهند.
ایکنار: با مردانی که نسبت به آموزش بیتفاوت هستند، باید چگونه رفتار کرد
کلانتری: اینجاست که به خانمها آموزش میدهیم. وقتی خانمی به من مراجعه کرده و میگوید همسرش مایل به آمدن نیست، سعی میکنم به گونهای به او آموزش دهم که همسرش نیز ترغیب شود و حداقل یک جلسه وقت بگذارد. متأسفانه نسبت به نقش ما مشکوک هستند. ما نه جانب زن را باید بگیریم و نه جانب مرد را، بلکه باید جانب حق و حقیقت را بگیریم. من به همکاران زن خود توصیه میکنم که فمینیستی رفتار نکنند و اعتقاد ندارم که خانمها و آقایان حتما باید از هم جنس خود طرفداری کنند. باید حرف حق را متوجه شده و از هر کس که آن را بیان میکند، دفاع کنیم، البته این کار در عمل مقداری مشکل است. به نکته خوبی اشاره کردید، ولی بستگی دارد که طرفین چقدر توصیههای ما را بپذیرند. قرار نیست روانشناس حلال همه مشکلات باشد، در درمانهای جدید به زوجها میگوییم که ما روانشناسان در کنار هر دوی شما هستیم و میخواهیم زندگی خوبی داشته باشید. وقتی این پیام را متوجه شوند، نیاز به کمک پیدا میکنند و متأسفانه نه خانمها و نه آقایان مهارتهای لازم را در زندگی زناشویی ندارند. باید این را به عنوان یک واقعیت بپذیریم. دخالتهای اطرافیان و خانوادههای طرفین نیز بر مشکلات میافزاید و یکی را علیه دیگری تحریک میکنند که دلیل آن نیاز به بررسی دارد. باید به خانوادهها آموزش دهیم که عروس یا داماد مثل عضو جدیدی است که به خانواده اضافه شده، چیزی که غرب از آن محروم است و مشکل ازدواج و فروپاشی خانواده دارد و متأسفانه در اثر جهانی شدن، به کشور ما نیز از طریق اینترنت، ماهواره و فضای مجازی تحمیل میشود. در این وضعیت نابسامان خانوادهها خود باید مراقب باشند، وگرنه آرام آرام به مرحلهای میرسند که دیگر چارهای جز طلاق وجود ندارد. ما میخواهیم این اتفاق نیفتد و به همکاری دو طرف نیاز داریم. ممکن است هر دو همکاری نکنند، ولی حتی اگر یک طرف نیز مراجعه کند و آموزش صحیح ببیند، میتواند تأثیر مثبت بر همسرش بگذارد. طرف دیگر ماجرا، مشاورههای غلط و غربگرایانه است که ضربه میزند. ما در جامعه ایرانی به سر برده و با فرهنگ اسلامی خود زندگی میکنیم، نباید به سبک غربیها خانوادهها را به طلاق تهییج کنیم.
رضاپور: در بحث ازدواج و ویژگیهای فردی، به موارد متعددی میتوان اشاره کرد و آنچه بر اساس تجربه خودم به آن رسیدهام، چهار پارامتر هم عرض است، یعنی هیچ کدام را نسبت به دیگری در اولویت قرار نمیدهم. اگر این چهار پارامتر در فردی وجود داشته باشد، آمادگی ازدواج را دارد و اگر ازدواج کند، ازدواج خوب و موفقی خواهد داشت، البته موفق با همان تعریفی که دکتر کلانتری ارائه کردند، یعنی انتظار داریم که حتما اختلاف، دعوا و در مواردی دلگیری و کدورت وجود داشته باشد، ولی بتوانند آن را حل کنند. کسی میتواند این کار را انجام دهد که اولا پختگی داشته و به بلوغ رسیده باشد. بلوغ یعنی پختگی و پختگی یعنی آمادگی پذیرش مسئولیت همسر و خانواده؛ آمادگی از خود گذشتن در مواردی، نه به معنی اینکه همیشه سنگ زیرین باشد، ولی بداند که در هر موقعیتی چه رفتاری باید در پیش گیرد، چگونه اقتضائات فرهنگی و اجتماعی جامعه را رعایت و روابط خود با همسر و خانواده همسرش را مدیریت کند. اینها پختگی نیاز دارد.
پارامتر دوم، تعهد و مسئولیتپذیری است. اگر کسی به لحاظ عقلی و فکری بالغ باشد، ولی مسئولیتپذیر نباشد، بلوغ عقلی و فکریاش بیاثر میشود. مسئولیتپذیری یعنی تعهدی را که با بلوغ عقلی و فکری در مقابل همسر، خانواده همسر و دیگران شناخته، به مرحله اجرا بگذارد. پارامتر سوم، سلامت روانی است، یعنی فرد به لحاظ روانی سالم باشد. کسانی که مشکلات جدی و اساسی روانی مثل بیماریهای سایکوتیک یا روان رنجوری دارند، حتی اگر به این رفتارها تمایل داشته باشند، دائما زندگی را برای همسر و خانواده خود تلخ میکنند. بیماری دو قطبی یک بیماری ژنتیک است و نمیتوان چارهای برای آن اندیشید، ولی فردی که به این بیماری مبتلا است، میتواند از تعهد و پختگیاش برای درمان و تحت مراقبت پزشکی قرار گرفتن استفاده کرده و حداقل سلامتی نسبی را در قبال همسرش به دست آورد. پارامتر چهارم، سلامت اخلاق است، به این معنا که رفتارهای آزاردهندهای مثل دروغ، دغل، دو رنگی، نفاق و خیانت به صورت برنامهریزی شده در فرد وجود نداشته باشد. ما مکررا دیدهایم که مرد یا زن در موقعیتی قرار گرفته و ناخواسته رفتاری داشتهاند که میتوان از آن برداشت خیانت را داشت، آن هم از افرادی که بسیار مقید، متعهد و اخلاقی هستند، ولی ما انسانیم و در معرض این خطاها قرار داریم. کسی که این چهار پارامتر را داشته باشد، خودش را در این موقعیتها قرار نمیدهد، ولی گاهی مواقع پیش میآید، من این حرف را با رعایت همه این نکات میگویم، یعنی این افراد اشتباه میکنند، تصمیمگیریهای نادرست دارند و ممکن است رفتارهایی داشته باشند که زیاد هم مقبول نباشد، ولی به دلیل این چهار پارامتر جبران و عذرخواهی کرده و راه بازگشت و اصلاح را فراهم میکنند. اگر در افرادی که برای مشاوره ازدواج به من مراجعه میکنند، پختگی و تعهدپذیری را نبینم، اصلا به ازدواج توصیه نمیکنم، یعنی میگویم به نظر من ازدواج مناسبی نیست، خودتان تصمیم بگیرید. در رابطه با سلامت روان، زنان هم نسل من کسانی بودند که با جانباز ازدواج میکردند، جانبازی که از کمر یا گردن قطع نخاع بود، یعنی به لحاظ جسمی بسیاری از تعهدات و مسئولیتهای یک شوهر را نمیتوانست داشته باشد، ولی زنانی که آگاهانه وارد این مسیر شدند، ازدواجهای خوبی داشتند. کسانی که جو زده بودند، مشکل پیدا کردند. اگر کسی میداند که قرار است با یک زن یا مرد دو قطبی ازدواج کند و از عوارض و مشکلات آن آگاه باشد، ازدواج موفقی خواهد داشت، علیرغم اینکه فرد مقابل سلامت روان ندارد.
ایکنا: بسیاری از روانشناسان اگر فاکتور سلامت روان در فردی وجود نداشته باشد، به ازدواج با او توصیه نمیکنند، چون معتقدند طرف مقابل خود را بدبخت میکند.
رضاپور: اکنون در جامعه ما چنین افرادی هستند، اگر قرار باشد مانع ازدواج آنها بشویم، میخواهیم با آنها و نیازهای طبیعی شان چه کار کنیم؟ اگر عنصر آگاهی وجود داشته باشد، ازدواج با آنها به شکست نمیانجامد. من به ازدواج با این افراد توصیه نمیکنم، یعنی اگر خانمی در مرحله اولیه خواستگاری در این خصوص مراجعه کند، سعی میکنم با آگاهیبخشی به او بگویم که این ازدواج را توصیه نمیکنم، ولی اگر در رابطه پیش رفته و فکر کند که آن فرد ویژگیهای بسیار جالب و جذابی دارد و بخواهد که این اتفاق رخ دهد، باید با آگاهی جلو برود. در دورهای که ما ازدواج میکردیم، مسئله اختلالات روانی نه شایع بود و نه اصلا دیده میشد، ولی نمیدانم دلیل بروز بیماریهای سایکوتیک چه چیزی میتواند باشد؛ غذا، پارازیتها، ماهواره، سبک زندگی یا هر چیز دیگر، خیلی زیاد شده، در صورتی که قبلا به این شدت نبوده یا تشخیص آنها کمتر بوده است.
کلانتری: به طور کلی، بیماریها در سطح جهان رو به افزایش است، مثل افسردگی که به آن سرماخوردگی روانی گفته میشود. بروز بعضی از بیماریهای سایکوتیک تقریبا ثابت است، آنهایی که جنبه ژنتیکی و بیولوژیکی دارد، به لحاظ آماری همیشه بوده و هست و خواهد بود، ولی بعضی از مشکلات رو به افزایش است، مثل اعتیاد. بزرگترین مشکلی که با آن مواجهیم، اعتیاد است. مثال خوبی آوردند در مورد خانمهایی که همسر جانباز هستند، با آگاهی انتخاب کرده و موفقاند، ما به این میگوییم یک ازدواج موفق، الگو و نمونه.
رضاپور: امروزه مرسوم شده است که افراد وقتی به مشاور مراجعه میکنند، از آنها تست ازدواج گرفته میشود. این تستها سلامت روان فرد را بررسی میکند و یکی از توصیههای اکید من به مراجعان این است که حتما این کار را انجام دهند. من در دانشگاه درس دانش خانواده را تدریس میکنم که دقیقا بر همین مسائل متمرکز است، روابط قبل از ازدواج، ازدواج و روابط بعد از ازدواج و به دانشجویان توصیه میکنم که از انجام تست غافل نشوند، چون تأکیدم بر انتخاب آگاهانه است.
در مورد سن ازدواج باید بگویم که من معتقدم که باید دامنه دید را گسترده تر کرد: یعنی بر فرض که ما سن ازدواج را برای هر دو جنس ۲۰ سالگی قرار دهیم، ولی از طرف دیگر، این همه دوستیهای دختر و پسر در جامعه وجود دارد. نمیتوان خط کشید و همه دختران و پسران را از یکدیگر جدا ساخت و گفت حق ندارید تا ۲۰ سالگی با یکدیگر ارتباط داشته باشید. ما با این معضل مواجهیم و هنوز نتوانستهایم درمان صحیحی برای آن پیدا کنیم. به نظر می رسد که اگر سن بلوغ جنسی و فکری را براساس کشور و فرهنگ بومی خود تعریف تعریف کنیم، بخشی از این مشکل حل می شود: یعنی با یک کارکارشناسی و دقیق برای دختران و پسران ایرانی سنی مشخص شود رده است که عمده نوجوانان و جوانان ایرانی وقتی به این سن میرسند، هم آمادگی پذیرش مسئولیت ازدواج را داشته باشند و هم به آن احساس نیاز کنند و غیر قابل کنترل شود، این سن مبنا و ملاک قرار گیرد و کمتر از این سن، ازدواج کودک محسوب شده و برای آن مجازات در نظر بگیرند. این امکان نیز به صورت قانونی فراهم شود که اگر کسی در کمتر از این سن آمادگی لازم را پیدا کرد، بتواند ازدواج کند. در حال حاضر، سن بلوغ در جامعه ما کاهش یافته و اگر سن ازدواج را افزایش دهیم، با شکاف به وجود آمده باید چه کرد تا با فرهنگ و باورهای ما سازگار باشد؟ در این مسئله نباید تحت تأثیر بیرون قرار بگیریم، آنها فرهنگ خودشان را دارند و متناسب با آن رفتار میکنند.
ایکنا: الان درجامعه ما روابط بین دختر و پسر، در قالب ازدواج سفید در جامعه ما وجود دارد، آیا پاسخ شما ناظر به این روابط است؟
رضاپور: ازدواج سفید ممکن است دلایل دیگری داشته باشد، چون یک دختر ۱۶ ساله ازدواج سفید انجام نمیدهد. ازدواج سفید، هم خانگی است، یعنی در یک خانه در کنار هم زندگی میکنند و این درحالی است که دختران نوجوان به لحاظ فرهنگی در جامعه ما قادر به انجام این کار نیستند. متاسفانه در جامعه ایران ازدواج سفید وجود دارد، ولی به صورت بیضابطه و مورد قبول قانون و شرع نیست. در این گونه موارد خانواده ها نمیدانند که باید چه کار کنند، ضوابط و قواعد آن تعریف شده است، و همین برای نسل جوان آسیبزا است. نمیخواهم بگویم روابط جنسی و ازدواج سفید آزاد شود، ولی اگر قرار است سن ازدواج را دستکاری کنیم، به گونهای این کار را انجام دهیم که موارد این چنینی به حداقل برسد. به طور قطع و یقین، مهارت و دانش نسل جوان را باید بسیار افزایش دهیم تا چگونگی کنترل غرایز را یاد بگیرند. قبلا در غرب نظریه فروید و آزادی جنسی مطرح بود، ولی اکنون بحث خود کنترلی مطرح است، به این معنا که تأخیر لذت را یاد بگیرید تا از زندگی خود بیشتر لذت ببرید.
ایکنا: اینکه در بعضی از کشورها، سن رضایت جنسی تعریف شده و نوجوان حق دارد که بدون ازدواج، نیازهای جنسی خود را برطرف کند، چه پیامدهایی به دنبال داشته است؟
رضاپور: پیامد آن، نوجوانانی هستند که آموزش کامل ندیده و باردار شدهاند. بچههایی که زیر ۱۸ سال باردار شدهاند و نمیدانند وظیفه مادری چیست. سن رضایت جنسی، سن ازدواج نیست، سنی است که باورهای غربی میگوید این نوجوان نمیتواند خودش را کنترل کند و در باورهای آنها، چیزی برای کنترل وجود ندارد، یعنی شخص مجبور به کنترل نیست و حلال و حرام یا زنا برای آنها تعریف نشده است، بنابراین روشهای پیشگیری از بارداری در روابط جنسی به نوجوانان آموزش داده میشود. اینها عوارض زیادی به همراه دارد. اگر تجربههای متعدد قبل از ازدواج وجود داشته باشد، ازدواج مفهوم خود را از دست میدهد، چنان که غرب در قضیه خودکنترلی (Self Control) به این نتیجه رسیده و در کتاب «دختران به عفاف روی میآورند» نوشته وندی شلیت و نانسی دموس آمده است که باید لذت جنسی را برای همسر خود نگه داریم، نه اینکه از قبل آن را تجربه کنیم. به کرات دیدهام که وقتی افراد چیزی را چندین بار تجربه میکنند، قاعدتا در ذهن خود مقایسه انجام داده و پیش زمینهها و طرحهای اولیه دارند. سن رضایت جنسی نسخه غرب است و بنده هم اصلا توصیه نمیکنم که این نسخه در جامعه ما اعمال شود، ولی اگر قرار است سن ازدواج را دستکاری کنیم، یک کار اساسی انجام دهیم، نه اینکه بعد از چند سال دوباره آن را تغییر دهیم، ما باید مسائل جامعه را بر اساس عقاید و باورهای خودمان اصلاح کنیم.
ادامه دارد…
انتهای پیام
برچسب ها :
ناموجود- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰